پروانه دخترعمه تنها

1390/10/20

سلام دوستان من شهرام هستم و امروز براتون داستان جدیدی رو میذارم امیدوارم خوشتون بیاد.
من دختر عمه ای به نام پروانه دارم که 37 سالشه و شوهرش که یه آدم عوضی و کلاهبردار و خانوم باز هست اصولا هیچوقت خونه نیست و این زن بیچاره رو تنها گذاشته تو خونه و باید بگم اونا بچه هم ندارن من همیشه وقتی پروانه رو میدیدم تو چهرش میخوندم که کمبود سکس داره و از طرفی از اون قسم زنهاست که به شدت بازیگوشه و تنش همیشه میخاره از طرفی باید بگم که پروانه و شوهرش ساکن شهرستان بودن و تازگی به تهران اومدن.
بهرحال دوستان من مطمئن بودم که پروانه کمبود سکس داره و اگه حواسمو جمع کنم میتونم شریکش بشم و در غیاب شوهر عوضیش جاشو واسه پروانه پر کنم راستش من روزهای زیادی به راههای مختلف فکر کردم و بارها مسئله رو بررسی کردم و نتیجه شد اتفاقاتی که در ادامه این داستان میخونید:
یک شب که بابا اینا پروانه رو دعوت کرده بودن خونه خودشون منم رفتم خونه بابا اینا و آخر شب که میخواستم برم به پروانه گفتم بیا تو رو هم برسونم و اومد با هم بریم از شانس خوب من تو راه ترافیک شدیدی بود و فرصت کافی برای صحبت کردن وجود داشت بهش گفتم تو تو این شهر غریبی هر کاری داشتی بدون تعارف باید به خودم زنگ بزنی چون من دوست دارم تو کارات بهت کمک کنم اونم قول داد کاراشو اول به من بگه و رسوندمش و اون شب گذشت .
بعد از یک هفته بهش زنگ زدم و بعد از احوالپرسی گرم بهش گفتم پس چرا زنگ نمیزنی مگه قرار نشد هر کاری بود به من بگی اونم گفت کاری پیش نیومده که مزاحم بشه و این حرفا بهش گفتم بابا تو تعارف میکنی ولی من اهل تعارف نیستم و میخوام بهت زحمت بدم امروز بعد از ظهر میخوام برم کت و شلوار بخرم و چون تو سلیقت خیلی خوبه میخوام باهام بیای خلاصه اونم گفت باشه منم دلم تو این خونه گرفته و میام .
ساعت 5:30 بود رفتم دنبالش و اونم حسابی به خودش رسیده بود و با هم رفتیم خرید کلی مغازه هارو با هم زیر ورو کردیم و تقریبا ساعت 9 بود که خریدمون تموم شد با هم فتیم بیرون شام خوردیم و تقریبا ساعت 11 بود که رسوندمش خونه و رفتم معلوم بود که رفتارش داره باهام فرق میکنه و از اون حالت خشک فامیلی داره تبدیل به یک رابطه دوستانه تبدیل میشه فردا صبح بهش زنگ زدم و بهش گفتم دیشب خیلی خوش گذشت و کلی از سلیقش تعریف کردم و کلی شارژش کردم اونم دیشب بهش خوش گذشته بود و کلی سر حال بود …
بعد از اون پروانه دیگه کاملا بهم نزدیک شده بود و هفته ای دو سه بار با هم بیرون میرفتیم برای خرید و شام خوردن و سینما رفتن و غیره من براش تبدیل به سنگ صبور شده بودم و به شدت بهم وابسته شده بود روزی دو سه بار به هم زنگ میزدیم و همیشه دلتنگ هم بودیم تو این مدت چند بار بهم تعارف کرد که بیا خونه ولی من برای اینکه اعتمادشو جلب کنم همیشه رد میکردم و مثل یه جنتلمن رفتار میکردم دیگه مدتی بود که آتیش سکسو تو چشاش موقعی که بهم خیره میشد میدیدم نقشه من مثل ساعت داشت جلو میرفت و خیلی حساب شده داشتم نزدیک میشدم.
این جریان اعتماد سازی تقریبا 2 ماه طول کشید، به شب با هم بیرون رفتیم و من برنامه رو طوری چیندم که زود برگشتیم تقریبا ساعت 7 شب بود که رسوندمش دم خونشون تعارف کرد که بیا بالا من قبول نکردم پروانه ناراحت شد که چرا همیشه میگی نه ، خلاصه من ازش معذرت خواهی کردم و رفتم نیم ساعت بعد بهش زنگ زدم و ازش عذر خواهی کردم و گفتم آخه میترسم درست نباشه بیام خونت آخه اگه شوهرت بفهمه بد میشه اونم با ناراحتی گفت اینا بهانه هست و این صحبتا بهش گفتم اگه اینطوری فکر میکنی عیبی نداره تا یک ساعت دیگه میام پیشت رفتم براش یه ادکلن با یه دسته گل خریدمو رفتم خونش حسابی به خودش رسیده بود برام مثل روز روشن بود که حشرش بالا زده و هوس وجودشو گرفته .
باهام سر سنگین رفتار میکرد و میخاست نشون بده که ناراحته سر صحبتو باهاش باز کردم و گفتم فکر نمیکردم برات اینقدر مهم باشم که بالا نیومدنم ناراحتت کنه بعد یکم صحبت بغضش ترکید و گفت شوهرش که هفته ای یکبارم بهش زنگ نمیزنه و تو این شهر فقط منو داره و من باید بیشتر هواشو داشته باشم رفتم کنارش نشستم وبهش دستمال دادم اشکاشو پاک کنه بهش گفتم اگر بخواد من همه جوره حاضرم جای شوهرشو پر کنم با گفتن این جمله خوب به صورتش نگاه کردم ببینم واکنشش چیه هیچی نگفت و سکوت کرد دستمو انداختم دورش و کشیدمش تو بغلم بیچاره هق هق گریه میکرد و معلوم بود بد جوری دلش پربود این اولین بار بود که بغلش میکردم اینقدر اشک ریخت که پیرهنم خیس شد منم سر و صورتشو نوازش میکردم راستش دیگه فکر این آبغوره گرفتن اساسی رو نکرده بودم بعد از کلی ناز و نوازش آرومش کردم اما بد جوری حالش گرفته بود بهش گفتم امشب حالت خوب نیست من همینجا میخوابم اون رفت تو اتاق منم تو حال خوابیدم تا صبح تو فکرش بودم حالا فضای احساسی قدرتمندی بینمون بوجود اومده بود که این یک سکس استثنایی رو تضمین میکرد.
ساعت 7 صبح بود که صدای قشنگ پروانه بیدارم کرد چون دیرم شده بود با عجله صبحونه رو خوردم و رفتم نزدیکای ظهر بهش زنگ زدم و گفتم برای شام مهمون نمیخوای؟ پروانه خوشحال شد و گفت شام چی میخوای؟ تو دلم گفتم اون سینه های نازتو میخوام اما به زبون گفتم فسنجون و قرارمون شد برای شب.
از سر کار زود رفتم خونه خودم و حسابی به وضعیت کیر و بدنم رسیدگی کردم و ساعت 7 شب رفتم پیش پروانه تا عملیات والفجر رو انجام بدم.
در رو که وا کرد میخواستم بیهوش بشم یه لباس مجلسی بسیار زیبا تنش بود موهاشو های لایت کرده بود و صورتش یه آرایش مسحور کننده داشت واقعا تبدیل به یه اثر هنری شده بود گلی که اورده بودمو بهش دادم وو بهش گفتم چقدر ناز شدی اومد تو بغلم محکم به خودم فشارش دادم و در گوشش گفتم وقتی یه خانوم اینقدر زیباست بزرگترین عذابی که به یه مرد میده اینه که بوسه هاشو از اون مرد دریغ کنه تو که نمیخوای منو عذاب بدی؟ پروانه آروم بهم گفت تو کم منو عذاب ندادی ولی من دلم نمیاد عذابت بدم و یه خنده ریز کرد من صورتش رو درست در محل اتصال به گوش بوسیدم .
بوی عطر تنش دیوونم میکرد و تمام اشتیاق و هوس 2 ماه اخیر تو وجودم زبانه میکشید شکی نبود که اونم همین حالو داره و از شدت هوس داره غش میکنه.
صورتشو تو دو تا دستم گرفتم و تو چشای هم نگاه کردیم اونم با دستاش پهلوهای منو گرفته بود جفتمون دیوونه بودیم صورتمو بهش نزدیکتر کردم بهش گفتم من بیشتر از یه دختر عمه دوستت دارم خیلی بیشتر و لبام به لباش چسبوندم هردومون لبای همدیگه رو با ولع و. عشق میخوردیم بعد از چند ثانیه لب بازی از هم جدا شدیم بهش گفتم چه بوی غذایی راه انداختی پروانه خانوم غذاهاتم اگه مثل لبات شیرین باشه من امشب مرض قند میگیرما با هم خندیدیم اون رفت آشپزخونه و منم نشستم رو مبل جلوی تلوزیون چای و میوه آورد و نشست کنارم بهش گفتم امروز فیلم تایتانیک رو گرفتم بعد از این ده پونزده سالی که از این فیلم میگذره هوس کردم دوباره ببینمش تو موافقی؟ گفت آره فیلمو گذاشتیم و شروع به دیدن فیلم کردیم در حالی که اون کنار من نشسته بود و عطر وجودش داشت هر دقیقه صد بار منو میکشت.
تو قسمتهای هیجانی فیلم دستامو دور پروانه حلقه کردم و به خودم چسبوندمش تو لحظه ای که جک و دختره با هم سکس میکردن پروانهو کشیدم رو پاهام و اون نشسته بود رو کیرم که مثل تبر بلند شده بود شروع کردم به بوسیدن لبای پروانه آروم اومد پایین و گردن و قسمتهای بالای سینشو میبوسیدم و میلیسیدم.پروانه چشاش خمار بود و هر از گاهی لباشو گاز میگرفت با زبونم چاک بالای سینشو لیسیدم و از رو لباس سینشو مالوندم خیلی ناز آه کشید گفت شهرام من شوهر دارما بهش گفتم اون آدم بی معرفت برای تو شوهر بشو نیست از الان خودم شوهرتم خوابوندمش رو مبل و دوباره شروع کردم به خوردن بدنش دستهای لطیف وبلورینش رو تا بالای بازو میلیسیدم اونم تو حال خودش نبود و داشت تو آسمونا سیر میکرد دستمو از پایین لباسش تو بردم و رونای پاشو لمس کردم با سر انگشتام روی رونهای پاش میکشیدم که اونو به اوج لذت رسونده بود دستمو در آوردم و رفتم سراغ سینه های بی تابش سینههاشو از لباس درآوردم و شروع کردم به خوردنشون پروانه فقط آه میکشید و منم با هر آهی که اون میکشید بیشتر تحریک میشدم.
بیشتر از ده دقیقه سینه هاشو خوردم دیگه مثل مار به خودش میپیچید و حسابی تحریک شده بود دستمو بردم تو شرتش و کسشو تو دستم گرفتم تا انگشتمو کردم تو کسش با یه جیغ و تکان شدید ارضا شد کم مونده بود منم تو همون لحظه آبم بیاد لباسای خودمو در آوردم و کیرمو انداختم بیرون اومدم و کیرمو به لباش کشیدم اونم از سر کیرم یه میک محکم زد وای انگار همه جونمو از تنم بیرون کشید کیرمو از دهنش کشیدم و همه آبمو رو سینه هاش خالی کردم .
هردومون ارضا شده بودیم بدون اینکه آلتمونو تو هم فرو ببریم اینقدر شهوت داشتم که میتونستم ده بار دیگه هم ارضا بشم .
با دستمال سینه هاشو پاک کردم اونم مدام قربون صدقم میرفت و میگفت تو این همه سالی که با شوهرش بوده هیچوقت اینجوری ارضا نشده بوده ، کیرمو میمالید و دلش میخواست دوباره کیرم بیدار بشه بغلش کردم و بوسیدمش گفتم پروانه من تا صبح باید صد بار دیگه بکنمت خیلی داغ و سکسی هستی اونم خودشو به من میمالوند و لوس بازی در میاورد رفتم سراغ کسش و شروع کردم به خوردنش پروانه دیوانه وار آخ و آوخ میکرد چوچولشو به دندون گرفته بودم و با زبون زیرش رو لیس میزدم تمام کسشو با ولع و هیجان میخوردم پروانه گفت بسه و پا شد منو خوابوند و شروع کرد به ساک زدن.
دیدن زنی زیبا که با اون دقت سعی میکرد طوری کیرمو لیس بزنه که بیشترین لذتو بهم بده اوج سعادت رو برام به ارمغان آورده بود کشیده شدن حلقه لبهاش به کیرم منو به اوج رسونده بود ، از خدا میخاستم این لحظه های زیبا رو همیشه برام نگه داره .
خدا رو میدیدم که داشت ما رو تماشا میکرد و از عشقبازی ما لذت میبرد ، پروانهو از رو کیرم بلند کردم و خوابوندمش ازش اجازه گرفتم بوسیدمش و کیرمو آروم سر دادم تو بهشت برین خدا پروانه آنچنان آهی از ته دل کشید که از هر موسیقی گوشنوازتر بود سرعتمو بیشتر کردم و با همه وجود کیرمو تا خایه تو کس پروانه فرو میکردم اونم پاهاشو پشت پای من حلقه کرده بود تا منو محکمتر به سمت خودش بکشه تلمبه زدنو قطع کردم و در حالی که کیرم تو کسش بود دولا شدم و سینههاشو خوردم بعد لباشو بوسیدم و تو گوشش گفتم عاشقتم این براش میتونشت بزرگترین هدیه باشه چون منو بغل کرد و محکم به خودش فشار داد از زیرم بیرون اومد و دوباره شروع کرد به ساک زدن برام پا شد و نشست رو کیرم و خودش تلمبه میزد از پشت بغلش کردم وبرش گردوندم و به حالت سگی از پشت شروع به کردنش کردم واقعا اگر سکس نبود زندگی چه مفهومی داشت؟
بهش گفتم عزیزم از پشت هم میشه کرد ؟ گفت به تو که نمیشه نه گفت ولی آروم گفتم چشم با انگشت و تف سوراخشو آماده کردم کله کیرمو با فشار دادم تو کون تنگ و آکبندی داشت با مکافات کیرمو اون تو جا کردم پروانه بیچاره بد جوری درد داشت تا اومدم تلمبه بزنم جیغ کشید بهش گفتم اگه دردت میاد درش بیارم گفت نه بکن منم جاتون خالی حسابی تلمبه زدم که کیرم داشت اون تو پوست مینداخت دردش زیاد شده بود واسه همین دلم سوخت و کیرمو بیرون کشیدم دوباره کسشو لیسیدم و به حالت میشنری روش خوابیدم و شروع به گاییدنش کردم بعد از چند بار تلمبه دیدم آبم داره میاد کیرمو در آوردم و گذاشتم رو شکم پروانه و خودم هم محکم پروانهو بغل کردم و همه آبمو بین بدن جفتمون خالی کردم با یخورده مالوندن کس پروانه با دست اونم با یه تکون هیجانی تخلیه شد بدجوری از نا افتاده بودیم چند دقیقه تو بغل هم خوابیدیم و بعد رفتیم حموم تو حموم یه خورده همدیگه رو دستمالی کردیم و اومدیم بیرون.
خلاصه دوستان اونشب با هم یه شام عاشقانه خوردیم و آخر شب دوباره با هم یه حال اساسی کردیم و تا صبح عاشقانه تو بغل هم خوابیدیم.
صبح با بدرقه پروانه رفتم سر کار و از اون به بعد پروانه تبدیل به یه عشق جدی تو زندگیم شده و اگه هفته ای یکبار باهاش سکس نکنم به مرز جنون میرسم.
دوستان عزیز امیدوارم این داستان بهتون لذت کافی داده باشه.
نکته مهم اینه که نوشتن یه همچین داستانی که خوندید وقت و انرژی زیادی از نویسنده میگیره حالا این نوع داستان رو مقایسه کنید با داستانهای چند خطی و بی دقتی که اخیرا تو این سایت نوشته میشه ، تنها توقع من و دوستان دیگری که سعی میکنن داستان درست و حسابی براتون بذارن اینه که شما به خودتون زحمت بدید وچند کلمه ای بنویسید و نظر بدید این کار باعث دلگرم شدن نویسندگان و ایجاد داستانهایی قویتر خواهد شد.
بنابراین حتما نظرتون رو بذارید.

نوشته :شهرام


👍 1
👎 0
98636 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

308088
2012-01-10 22:26:55 +0330 +0330
NA

خوش به حالتون

0 ❤️

308089
2012-01-10 23:25:18 +0330 +0330
NA

نوشتى كه خيلى زحمت واسه نوشتن داستان كشيدى،ممنون ؛ولى اگه موضوع خيانت رو انتخاب نميكردى بهتر بود،چون شوهرش كلاه بردار بود دليل نميشه كه خيانت كنه در ضمن فكر نكنم بدون شوهرش اومده باشه تهران.

0 ❤️

308090
2012-01-11 01:15:27 +0330 +0330
NA

خیلی قشنگ بود.ممنون که وقت گذاشتی :)

0 ❤️

308091
2012-01-11 02:02:43 +0330 +0330

اول اینکه خسته نباشی.
دوم اینکه نوشتی که شوهرش خانم بازه. میشه بگی خودت که یک زن شوهردار رو میکنی چی هستی؟
خیلی کله کیری هستی که تو کف دختر عمه هستی، لابد اینقدر خودت تخمی هستی که کسی نزدیکت نمیاد و فقط جلق میزنی. این داستان قشنگت هم از تراوشات مغز جلقوی تو بیرون زده.

0 ❤️

308092
2012-01-11 02:03:55 +0330 +0330
NA

بازم خیانت ؟ ! تو همونی نیستی که سکس با عمتم نوشتی؟ همون که 63 سالش بود . اگه همونی خب تو که بلدی داستان قشنگو متنوع بنویسی چرا اومدی از خیانت نوشتی .

0 ❤️

308093
2012-01-11 02:08:19 +0330 +0330

راستی نگفتی این مدت شوهرش کجا بود؟

0 ❤️

308094
2012-01-11 08:32:06 +0330 +0330
NA

مرسی باحال بود.

0 ❤️

308095
2012-01-11 10:08:50 +0330 +0330
NA

ina nemifahman to chi migi, damet gar khoob bood .

0 ❤️

308096
2012-01-11 12:55:08 +0330 +0330
NA

خدا رو میدیدم که داشت ما رو تماشا میکرد و از عشقبازی ما لذت میبرد
کیر تو مغزت، اخه این جمله رو از کجات در اوردی خائن.

0 ❤️

308097
2012-01-11 14:15:37 +0330 +0330
NA

=)) =)) =)) =)) =)) =)) دوستان نظرهای خوبی دادن
منم به نوبه خودم میخوام یه کیره سیاه کلفت برات به ارمغان بیارم

0 ❤️

308098
2012-01-11 16:33:29 +0330 +0330
NA

خوب بود ولی اگه می تونی باز ادامه بده داستان باید طولانی باشه که کسی نمی نویسه !!
با تشکر

0 ❤️

308099
2012-01-11 17:40:17 +0330 +0330
NA

اخه کدوم مردی برای یه زن ادکلن میخره که توی کونی رفتی خریدی هیج کس اینجا این سوتی تخمیت رو نفهمید معلوم نیست رفتی به کی کون دادی براش ادکلن خریدی بعد توهم زدی زن کس مغز

0 ❤️

308100
2012-01-12 03:49:07 +0330 +0330
NA

وای باز خیانت…

0 ❤️

308101
2012-01-13 02:50:37 +0330 +0330

آخه کس کش مگه کس قحطه که2ماه وقت گذاشتی!!!تو خیابون بوق بزنی میپره تو
منم 1کیر کلفت حوالت میکنم که تخیلاتتو ننویسی
جقی

0 ❤️

308102
2012-01-13 09:09:09 +0330 +0330
NA

منم در به در دنبال شوهرش ميگشتم
پيدا نكردم يه نقش تو داستان بهش ميدادي

0 ❤️

308103
2012-01-13 11:01:46 +0330 +0330
NA

ridiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii agha ridiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii
khafamoon kardi ba in kos sherat

0 ❤️

308104
2012-01-13 17:39:15 +0330 +0330
NA

baba velesh konid ye dastan nevesht hala che khiali che vaghe ee

0 ❤️

308105
2012-01-14 09:54:22 +0330 +0330
NA

دستت درد تکنه واقعا خوشم امد ایکاش داستانهای بعدیت رو هم بنویسی و بگی بهمون شوهرش چی شد بالاخره اقای کس کش باشی بوئی برد یا مثل گاو خرو پف میکرد منتظر داستانهای بعدیت هستم.

0 ❤️

308106
2012-01-14 14:28:30 +0330 +0330
NA

بخدا قسم من اگه بنویسم عمرا این کس شرهارو بخونید.اخه سکس با محارم هم شد داستان

0 ❤️

308107
2012-01-16 04:34:13 +0330 +0330
NA

این ملتی که اینجا هرکی داستان مینویسه میان شروع به فحش دادن میکنن یه مشت بچه کونی بیشتر نیستن. دمت گرم داستانت خیلی عالی بود، کس برای کردنه بقیش حرف مفته گربه هایی هست که دستشون به گوشت نمیرسه و مجبور به گه خوری میشند.

0 ❤️

308108
2012-01-18 04:05:01 +0330 +0330

Afarin…ziad nariiidiii…vali hamum ye kamiam ke riiidiii gand zad be dastanet.riiiiiiidiiiiiii

0 ❤️

308109
2012-01-20 16:12:21 +0330 +0330
NA

>:) اخه بی شرف.بی ناموس بی ریشه.وقتی اومدم زنتو گاییدم بعد بیا زر بزن

0 ❤️

308110
2013-01-17 08:54:03 +0330 +0330
NA
وقتی یه خانوم اینقدر زیباست بزرگترین عذابی که به یه مرد میده اینه که بوسه هاشو از اون مرد دریغ کنه تو که نمیخوای منو عذاب بدی؟

اینی که گفتی زیبا بوووود شهرام خان
وقتی دو طرف راضی هستن دیگه بقیه چیزا مثل ارتباط زن و شوهری و خیانت و … همه حایشه حساب میشن

بهترین لذت دنیا سکس هست که با هم دیگه تجربه میشه …

شاد باشی و استوار :X :) :P

0 ❤️