پریزاد (۱)

1400/09/08

سلام دوستان عزیزم
رمان پریزاد یه سری چند قسمتی هستش که تا حدودی برگفته از واقعیت با چاشنی های اضافه هست.
شخصیت اصلی داستان یه پسر جوون هست که مشکلات خانوادگی زیادی داره و دوران کنکور رو داره به سر میبره امیدوارم خوشتون بیاد. در ضمن چاشنی سکسی زیادیم داره تا حدودی. امیدوارم که خوشتون بیاد.
پیشاپیش بابت ایرادات تایپی ازتون عذرخواهی میکنم.

سکانس اول: دیدار.

_طبق معمول با یه کیف پر از کتابهای تستیش راهیه دفتر مشاور تحصیلی شد.
اسمم آراده یه پسر با قد بلند و چشم و ابروی مشکی که قیافه جذاب و مردونه اما فاقد پول. پدر پول داشت، خیلیم زیاد. اما من نداشتم چون توی کثیف کاریاش بهش کمکی نمیکردم.

هوای دلپذیر و افتابی‌ای بود؛ برخلاف دیگر سه شنبه ها، اینبار تصمیم گرفته بودم یه مسیری رو پیاده برم. قدم زدن بهم حس خوبی میداد. خش خش برگهای پاییز صدای گم شده پرنده ها که با دقت میتونستی لابلای سر و صدای جمعیت تشخصی بدی
بعد از رد کردن چند اهنگ بالاخره اهنگ مورد علاقش رو پیدا کردم.
_تو رو دوست دارم…مث حس نجیب خاک غریب .
_تورو دوست دارم…مث عطر شکوفه های سیب.

بازم بعد از حدودا ۴۰ روزی باز یاد اولین دیدارش افتاد.

_دفتر مشاوره(۴۰ روز قبل)

+به به امیر جون حالت چطوره پسر خوبی؟
_
+شاید باورت نشه ولی تو ۱۰ روز کل مثلثات رو بستم و تستاشم هفت زدم.
_
+اره به خدا. دیگه درسخون شدم!!میخوام پزشک شم…
_
+
_
+
یهو در با یه صدای تق تق باز شد.

اولین دیدارمون اینجا رقم خورد…

_زمان حال :

وقتی وارد دفتر مشاوره شدم ۱۰ دقیقه به تایم کلاس فیزیکم مونده بود.
اولین جلسه کلاسمون بود و کسیو نمیشناختم.
طبق معمول اکثر بچه ها دختر بودن.
چقدر خوب میشد اگه منم مثل اینا پولدار میشدم. انواع کلاسارو پیش بهترین استادای ایران ایران ثبتنام کرده بودن . اما چه فایده هیچی بلد نیستن. هه.!!
اونوقت من باید واسه این کلاس گوشیمو میفرو خخت و یه وشی پایینتر میخریدم که بتونم کسی بودجمو جبران کنم.

_عشقم رسیدی.?
+اره عزیزم بعد از کلاس بهت پیام میدم.
منتظر جواب روژین نمودنمو گوشیمو سریع خاموش کردم.
رژین یه دختر پولدار بود که دانشجوی سال اول پزشکی دانشگاه تهران بود.
داستان اشنایی منو رژین مربوط به جشن تولد با
دوستام میشد که اونم یه خاطره جالبی بود.
من هیچ حسی به هیچ دختری ندارم کلا. یا به عبارتی نداشتم.
و تنها زمانی رژین رو تحویل میگرفتم که نیاز به ارضا شدن داشتم.
انصافا هم خوش سکس بود هم اوپن .
اخرین سکسمون روز جمعه بود که طبق معمول خونه رژین خالی بود.
او بدو ورودم به لبام حمله ور شد و سکسمون شروع شد.
رژین همهیش اعتراض میکنه که چرا با کاندوم سکس میکنیم همیشه و به قول خودش دوست داره داغیه ابمو توی کسش حس کنه. اما من میترسم. میترسم یه اشتباه انجام بدم و شوهر دختری بشم که معلوم نیست با چند نفر قبل از من بوده…
دفتر مشاوره کلاس هاش نسبتا کوچیک بودن و گنجایش بیش از ۱۵ نفر رو نداشت.
اما نزدیک ۲۵ نفر به زور خودشونو داخل کلاس چپونده بودن.
خدایا چرا این پولدارها اینقدر دخترای چاق و زشتی دارن.؟
چرا باید این بیریختا رو اطراف من بزاری؟ چی میشد اگه یکبار دیگه من اونو ببینم؟ به خدا کاریش ندارم فقط ببینمش…

_استاد اجازه هست بیام داخل؟

یه عرق سرد تمتم بدنمو فرا گرفت.
ضربان قلبم شدتش بیشتر شد.
خودش بود! صدای ظریفش رو از دورم میشد تشخیص داد…


سکانس دوم: کنجکاوی و حس خیانت.

_دو ماه و نیم پس از اولین تایم کلاس فیزیک:

_دستم لای کسش بود و زبری موی بالای شرمگاهیش دستمو قلقلک میداد.
از لباش اروم به سمت گردنش رفتم و با بوسه های ریز آمیخته با میک زدن گردنشو میخوردم. همزمان انگشت فاکمو روی شیار کسش حرکت میدادم و تا نصفه توی کسش میکردم.
جفتمون خیس عرق بودیم و از بدن همدیگه لذت کامل رو میبردیم.
این لذت اصلا برام کافی نبود. رژین تنها میتونیست به طور جسمی ارضام کنه.
اما روحم ارضا نمیشد هر کار میکردم.؛ لعنت بهش چرا من اینجوری شدم.؟؟!
سرمو بردم لای پاهاش و همزمان با انگشت کردن کسش یه میک حسابی زدم. تمام ترشحات کسش رو خوردم. کسلیسی رو دوست داشتم و طعم ابش رو. سعی میکردم با انگشتم نقطه g رو تحریک کنم و زودتر ارضاش کنم. عادت داشتم همیشه قبل از دخول یکبار پارتنرم رو ارضا کنم.
یکم که گذشت و نامنظمی حرکات رژین بیشتر شد فهمیدم که داره ارضا میشه. سرمو بلند کردم و دوتا انگشتمو تند تند توی کسش حرکت میدادم. با یه جیغ کوتاه و یه لرزش ارضا شد.
بغلش کردم و کیرمو بین شیار کونش جای دادم.
بازم شروع کردم گردنشو از پشت خوردن تا یکم سرحال شد.

از ساک زدن خوشم نمیومد؛ هیچوقت!!. برام لذتی نداشت اصلا.!
اما رژین دوست داشت و منم متقابلا به خواسته اون احترام میزاشتم.
حالش که بهتر شد رفت بین پاهام و کیرمو توی دستش گرفت.
با دستمال کاغذی ترشحات نوک کیرمو پاک کرد و شروع کرد به میک زدن و خوردن.
منم از بالا فقط نگاش میکردم.
چشم ابرو مشکی بود. با یه صورت جذاب… ارزوی هر پسری بود این صورت…
یکم بعد خودش اومد و اروم روی کیرم نشست. داغی کسش حس شهوت رو تو وجودم چند برابر کرد. خون بیشتری توی کیرم پمپاژ کرد. تکون خوردن سینه هاش با اون حاله قهوه ای کمرنگ و کک مکی بودنشون واقعا صحنه زیبا و اروتیکی رو فراهم کرده بود.
وقتی خسته شد خودشو روم ولو کرد. دستامو حالت اهرم زیر کونش قرار دادم رو شروع کردم تند تند تلمه زدن…

کمی بعد جفتمون ارضا شدیم…

تازگیا حس خیانت در وجودم شعله ور شده بود. مخصوصا بع از سکسام با رژین.

اما خیانت به کی؟

_بعد از اولین کلاس فیزیک، هر هفته به امید دیدنش یک ساعت زودتر میرفتم و عین بچه های کلاس اول یه جایی رو که میدونستم بهتر میتونم ببینمش رو انتخاب میکردم و تا موقعی که بقیه بچه ها میومدن از اونجا تکون نمیخوردم.
تو خیالاتم دستاشو میگرفتم و باهم میرفتیم مسافرت به جاهای دور.
حس شیرینی بود ولی باعث افت شدید درسام شده بود.
مدام بهش فکر میکردم و هر بار که با رژین سکس میکردم عذاب وجدان میگرفتم.
کم کم این عذاب وجدان و حس خیانت، باعث شد با رژین کات کنم.

رژین بر خلاف انتظارم با این موضوع کاملا منطقی رفتار کرد.

یک ماه از جداییم با رژین میگذشت و هیچ سکسی نداشتم.
اما خیلی خوشحال بودم چون به پریزادم خیانت نکرده بودم.
لااقل تو این یکماه.
تصمیمم رو گرفته بودم؛ میخواستم بهش از حسم بگم.
از این ۵ ۶ ماهی که گذشته بود. میخواستم بدونه که چقدر بهش علاقه دارم.

از صبح که به سمت دفتر حرکت کردم مدام دیالوگ هایی که قرار بود بگم رو مرور میکردم. گاهی تغییرشون میدادم. گاهیم کلا پشیمون میشدم بهش بگم. میترسیدم دعوا کنه باهام و دیگه نتونم ببینمش.
اما یکم که می‌گذشت بازم تصمیم میگرفتم بهش بگم.
از اونجایی که قبل از من بود تایم مشاورش، وقت این رو داشتم که بیرون منتظرش باشم.
اون دست خیابون کنار ایستاده بودم و منتظر که از دفتر بیاد بیرون.
وقتی بیرون اومد خواستم برم سمتش ولی دیدم سوار ماشین یه پسر جوون و خوشگل شد.
با دیدن روبوسیشون خشم کل وجودمو گرفت.
چه احمقی بودم من!!!
پریزادم ولم کرد. بهم خیانت کرد.
اما چرا؟؟؟ منکه به خاطرش با دوست دخترم به هم زدم!!!
چرا باید بهم خیانت کنه؟؟

اون روز خیلی حالم گرفته بود.
تصمیم گرفتم منم بهش خیانت کنم.
اره باید بدونه منم خیانت کردم بهش. باید بفهمه که کارش اشتباه بوده!!!
پریزاد یه دوست صمیمی داشت تو دفتر مشاوره.(درواقع تنها دوستش بود)
بعد از چند هفته بالاخره مخ دوستشو زدم.
منم بهش خیانت کردم…

ادامه دارد…
دوستان عزیز لطفا در مورد داستانم نظراتتون رو بیان کنید . سعی میکنم همه انتقاداتتون رو با آغوش باز پذیرا باشم.
ممنون

نوشته: یک بی احساس


👍 1
👎 4
4801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

845218
2021-11-29 19:39:48 +0330 +0330

ریدم به سوادت تا اینجا قرمساق
بی احساس که هستی بی سوادم هستی

0 ❤️

861329
2022-02-27 18:50:36 +0330 +0330

خوشم نیامد مخم هنگ کرد خودت داستان رو بخونی میفهمی کس خل ادامه رو ننویس

0 ❤️