پسرخاله پررو

1392/08/15

هیچ وقت یادم نمیره فقط 17 ساله بودم. تابستان بود و من با دوستام رفته بودم بگردیم که شهاب پسرخاله ام من را دید .ماشین را زد کنار و سلام کردیم.
-:سلام آیناز جون
-:سلام خوبی
-:شما بهتری دوباره تابستان شد و افتادی دنبال ولگردی
-:بی ادب تو هم که حالا دست کمی از من نداری
-:من ! من بیچاره که از صبح تا شب دنبال یه لقمه نون ام
-:اخی بمیرم برات که با ویتارا می افتی دنبال یه لقمه نون
-:به دوستات بگو بیان برسونموشون
-:دستت درد نکنه اقای دکتر درس ها چطوره
-:هی پاس می کنیم پس بیا حداقل خودت را برسونم
-:هییی ما اگر شانس داشتیم که تو 15 سالگی خر نمی شدیم به تو جواب مثبت بدیم
-:واای یادته تازه جواب انتخاب رشته امده بود قبل اینکه به مامان و بابام بگم دانشگاه اصفهان قبول شدم.اومدم به تو گفتم شرطت عملی شد و دیگه مال خودمی . تو هم با اون عقلت عجب شرطی گذاشتیا خوب دیگه بیا بالا آفتابه پوستت می سوزه
-:وای خودتی چه عجب یه ذره به فکر ما بودی ولی نمی ام با دوستام می خوام برم.
-:نیای دوستات را سوار می کنما
-:سوار کن خداحافظ
-:حالا بت می گم
راهم را کشیدم رفتم دوستام سرزنش هم می کردند.
گلی:خنگ می پرونیشا
شادی:احمق سوار شو برو
-:وای به شما چه! باید یکم دنبالم بیاد تا قدرم دستش بیاد
شادی:اگه دنبالت نیومد چی؟
-:چیزی که هست خواستگار برا من
ساناز:اولا که نیست دوما اگه باشه خواستگار برا دست نخورده ات میاد
-:بی شعورا هنوز نذاشتم شهاب دست به بدنم بزنه
ساناز:برو بابا مگه ما دم داریم شهاب می ببرتت خونشون تنهایی اونوقت تو چادر سرت باشه
-:به من چه می خوایند باور کنید می خوایند باور نکنید
بچه ها داشتند مسخره ام میکردند که شهاب امد از کنار پیاده رو بوق زد.رفتم دم ماشینش گفتم -:نمی آم برو
با صدای بلند گفت:
-:باشه اشکال نداره نمی آی
دوباره بوق زد گفت:
-:کسی سوار نمی شه
-:چه کار می کنی دیوانه
-:دخترا کسی تاکسی نمی خواد
-:شهاب توروخدا من یه عالمه ازت تعریف کردم
دوستام داشتند می خندیدند گفتم:
-:باشه باشه جان من بسه دیگه
-:قربونت بشم اخه تو که می دونی اخر باید سوار شی چرا ناز می کنی
-:پس پاشو در را برام باز کن
-:لا اله الا ا… خوب دیگه باید به زور متوسل بشم
یه چاقو برداشت پیاده شد ضامنش را باز کرد گفت :
-:سوار می شی یا نه
-:زشته مردم دارند می بینند نمی دونند که دیوونه ای که فکر می کنند می خوای به زور سوارم کنی
-:خوب می خوام به زور سوارت کنم برو بالا
از دوستام خداحافظی کردم سوار شدم شهاب هم گاز کرفت و رفت.تو ماشین اصلا باهاش حرف نزدم و جوابشو ندادم من را برد خونشون و رفتم تو واحد خودش(برا درسش یه طبقه برای خودش داره). دست به سینه نشتم تکیه دادم به مبل.امد پیشم نشست .
-:چرا بق کردی
-:حرف نزن که می زنمت ها
جلوم زانو زد
-:نه تو رو خدا جوانم یه دوست دختر ام دارم اگه بفهمه مردم میاد اون دنیا پدرم را در میاره
خنده ام گرفته بود ولی جلو خودم را گرفتم
-:بی مزه
-:پس نمی زنیم دیگه ممنونم متشکرم بذارید لپمتون را ببوسم.
پاشد بوسم کرد. نتونستم جلو خودم را بگیرم خنده ام گرفت. دوباره نشست پیشم بدون خنده تو چشمام زل زد دهنش را باز کرد و صورتش را نزدیک کرد سرش را کج کرد و لبش را چسبوند به لبم اومدم لبش را بخورم که یه بوس کوچولو از لب بالایی ام کرد و سرش را برد عقب دوباره لبش را چسبوند به لبم زبانش را کرد تو دهنم و شروع کردیم به لب دادن بار ها به هم لب داده بودیم ولی این اولین باری بود که احساس لذت می کردم یه دستش به پهلوم بود و یه دستش پشت گردنم من هم یکم خودم را خوابوندم که شهاب بیفته روم لب دادن را ادامه دادیم که دست شهاب رفت رو رون های پام ترسیدم ولی چیزی نگفتم تا اینکه دستش رفت لا پا هام از جام بلند شدم تو صورتش نگاه کردم سرم را تکان دادم و گفتم نه زیر چشمی نگام کرد و بلند شد هر یک قدمی که به من نزدیک می شد. من 2 قدم عقب عقب می رفتم تا این که خوردم به دیوار
-:شهاب نه
جواب نداد بلندتر گفتم:
-:شهاب تمومش کن می خوام برم خونمون…عماااد…نه خواهش می کنم بسه
هیچ چی نمی گفت و فقط نزدیک تر می شد دستاش را گذاشت دوطرف من به دیوار و تکیه داد به شون . راه فراری نداشتم فقط مجبور بودم التماس کنم دوباره ازم لب گرفت این بار خیلی شهوتش زیاد بود. فهمیدم چیزی جلو دارش نیست دستاش رو شونم بود. گفتم: شهابجون عزیزم ببخشید دیگه هر چی تو گفتی
فایده نداشت دست راستم را گرفت و به سمت چپ دور سرم کشید چرخیدم و روم به سمت دیوار شد . خودش را چسباند به من وقتی کیرش را رو پشتم حس کردم از دستش لیز خوردم و فرار کردم رفتم تو اتاقش به حرف امد
-: کجا در می ری راه فرار نداری دیگه نازی جونم
با حالت التماس بش گفتم
-:شهابم عزیزم گفتم که ببخشید غلط کردم دیگه به حرفت گوش می دم
-:اخی چقدر ناز می شی وقتی این جور حرف میزنی
-:باشه همیشه اینطور بات حرف می زنم فقط تموم کن
-:من که می خوام تموم کنم تو نمی ذاری
-:بشین یه لحظه بات حرف بزنم
-:بله بگو
-:چی کار می خوای بکنی؟
-:می خوام تموم کنم
-:شهابم …نه بسه دیگه … حالا وقتش نیست
-:باشه
بدون درنگ کشیدم به سمت تخت و خوابوندم پاشد بلوزش را در بیاره که من دوباره فرار کردم داشتم می رفتم سمت در که من را گرفت و چسبوند به دیوار مانتو و تاپم را به زور در اورد.دیگه هیچ راهی نداشتم خجالت کشیدم اشکم ناخودآگاه امد.سوتینم را هم در اورد و بدنش را چسبوند به بدن لختم احساس لذت همراه با ترس داشتم.نوک دماغم را یه گاز کوچولو گرفت همین طور که بوسم میکرد من را برد سمت تخت و خوابوندم اونجا شلوارم را در اورد بعد شلوار خودش دیگه من لخت در اختیارش بودم بش گفتم :
-:بزا ارضات کنم ولی من را بذار برا شب عروسیمون باشه
چیزی نگفت و خوردن بدنم را ادامه داد دستش را گرفتم سرم را بردم طرف کیرش و کردم تو دهنم شاید این تنها راه ازادیم بود و شروع کردم به ساک زدن. یکم که براش ساک زدم. امد از پشت چسبید بم شورتم را داد پایین یه کاندوم گذاشت و یه پاهاما گرفت بالا سر کیرش را گذاشت دم کسم تقلا کردم و نذاشتم داخل کنه. عصبانی شد پاشد رفت یک دستبند از این پشمالو ها اورد و دستم را باش بست این بار افتاد روم و دستاش را رو تخت ستون کرد.به حرف امدم گفتم:
-:شهاب نمی بخشمت اگر پرده ام را پاره …
حرفم را با لب گرفتن قطع کرد و کیرش را کرد تو کسم از درد کمرم را اوردم بالا و با جیغی خفه او را حشری تر کردم هی کیرش را جلو و عقب می کرد من هم حشری شده بودم و می خواستم زود ارضا شم با ناخن هام به بدن شهاب چنگ می انداختم گفت:
-:جووون نازیمی مال خودم شدی
با این حرف هاش از نگرانیم کم می کرد لرزه شدیدی به بدنم افتاد و سست شدم و چند ثانیه بعد شهاب از روم پا شد و بغلم خوابید و از حال رفت یکم بغلش خوابیدم تا خوابش برد. داغ داغ بودیم. امدم پاشم فرار کنم لکه خون روی کاندوم دیدم نگرانی شدیدی به بدنم افتاد شاید به خاطر ترس از ترک کردنم بود. دیگه فهمیده بودم مال شهاب شدم و خانومشم احساس می کردم شهاب دیگر هر کاری بخواد با من می کنه و من همش باید بگم چشم.کلید دستبند را برداشتم و بازش کردم. رفتم تو آشپزخانه سر یخچال فریزر ببینم چی داره خلاصه مواد پیترا را اماده کردم پختم و گذاشتم رو نون و تو یخچال. همه این کار ها از نگرانی بود. رفتم تو بغلش سرم را گذاشتم رو بازوش و گرفتم خوابیدم که با صدای موبایل از خواب بیدار شدم مامانم بود:
من:سلام مامان
مامان:سلام عزیزم کجایی دیر کردی
-:اره مامان ناهار را با ساناز و شادی می خوریم و بعد میایم .
-: هوا گرمه کجا می رید
-:می ریم شهرزاد
شهاب:دروغ نگو بگو پیش شهاب خوابیده بودم
انگشتم را گذاشتم رو دماغم خیلی اروم گفتم هیس
-:باشه مواظب خودت باش زودتر بیا
-:کاری نداری
-نه
-:خداحافظ
-:خداحافظ
موبایل را که قطع کردم شهاب یه بوس محکم از لپم کرد خوابیدم پیشش و سرم را گذاشتم رو بازوش.
-:آینازم ممنونم ازت دنیام را به پات می ریزم قول می دم.
این جمله را که گفت مثل اینکه اب رو اتش بریزند اروم شدم
-:2 سال دیگه می ام خواستگاریت و برا همیشه می ارمت اینجا
-:شهاب قول می دی همیشه بام اینطوری باشی
-:نه وقتی پررو بشی یه جور دیگه بات رفتار می کنم
-:قول می دی ترکم نکنی
-:چقدر خنگی مگه می تونم
-:اره همینطور که به زور پرده ام را پاره کردی همینطور ترکم می کنی
-:یعنی تو اونوقت به کسی نمی گی سندت را زدم به نام خودم چه خانوم خوبی چرا حتما ترکت می کنم
به خودم اومدم گفتم
:تو چه ترکم کنی چه نکنی به همه میگم بم تجاوز کردی
-: عجب تجاوز شیرینی هم بود نه!دیگه داری زیاد حرف می زنیها مگه همین چند دقیقه پیش التماس نکردی گفتی غلط کردم
-:آها خوب شد یادم انداختی. این کارت را یه جا تلافی می کنم
-:خیلی گرسنمه مگه تو نباید پاشی یه چی بپزی
-:خیلی پررویی شهاب خیلی
-:نازی جون پاشو پاشو شکمم داره قار و قور می کنه
-:خواهش کن
-:باشه خواهش می کنم پا شو
-:اینطوری فایده نداره قشنگ دستم را بوس کن بگو غلط کردم
-:برو بابا خودم مواد پیتزا دارم پا می شم درست م یکنم منت تو هم نمی کشم
رفت سر فریزر مواد را پیدا نکرد گفت نازی جونم شوخی کردم پا شو یه چی درست کن اگر بلدی.
نیشخند زدم گفتم : همین که گفتم
اومد جلوم پایین تخت نشست گفت عجیجم پاشو برنج و اینا داریم یه چی درست کن
دستم را اوردم جلو دهنش یه نگاهی به من انداخت بوس کرد.
گفتم:تو یخچال پیتزا اماده کردم پا شو خودت بذار تو پیتزا پز
-:نامرد
خلاصه حمام کردیم غذا خوردیم و من را رسوند خونمون از اون روز به بعد از هر فرصتی استفاده می کردیم تا پیش هم بخوابیم و دیگه عادت کرده بودیم هر وقت شهاب می خواست با من سکس داشته باشه دنبالم می ذاشت و می گرفتم به جز یه روز که وقتی شهاب خوابیده بود دستش را با دستبند خودش بستم به تخت و من با هر پوزیشنی که می خواستم ارضا شدم و شهاب را بدون ارضا شدن تا 2 ساعت ولش کردم طوری که وقتی امدم دستش را باز کنم داشت دیوانه می شد و ازم خواهش کرد ارضاش کنم.
و یک نظری یا نصیحت به پسر ها دارم (خواهش می کنم اگر دوست دختر تون سکس نمی خواد به زور راضیش کنید)

نوشته: نازی


👍 0
👎 0
152722 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

403587
2013-11-06 08:55:01 +0330 +0330
NA

بالاخره شهاب یا عماااد…؟
با تمام سوتی هایی که دادی ولی بدک نبود…!

1 ❤️

403588
2013-11-06 09:43:15 +0330 +0330

(خواهش می کنم اگر دوست دختر تون سکس نمی خواد به زور راضیش کنید)

یه مثلی هست که میگن پنددانه پند می داد خودش می رفت کون یا کُس می داد الان اون پنددانه شمایی که پنددادی !

:D

0 ❤️

403589
2013-11-06 10:22:15 +0330 +0330

پسرونه بود، ننویس . . . . . . . . . . .
حالا مجبور هستی به ما نصیحت کنی؟ داستان بدی نبود ولی تخیلی که می‌نویسی باید زمان و مکان و تمام جوانب رو دقیق در نظر بگیری. اینکه دستات رو با دستبند بسته بود ولی داشتی با ناخن بدن شهاب یا عماد رو چنگ می‌انداختی دیگه چه حالتیه؟ خواستی شهوت رو تو داستانت زیاد کنی؟ کله کیری دیگه ننویس. اگه می‌نویسی با دقت بنویس.

گرفتم پند و اندَرزت
گذارم کیر در دَرزت
چه رویای قشنگی بود
نبینم من تب و لرزت

0 ❤️

403590
2013-11-06 11:03:28 +0330 +0330

تبلیغ نکن . . . . . . . . . . . . .
یکی جلوی این jimi_tehrani رو بگیره. داره تمام سایت رو با تبلیغ واسه خودش پر می‌کنه. اینجا که جای این چیزا نیست. به جلق زدن قانع باش.

0 ❤️

403591
2013-11-06 11:54:13 +0330 +0330
NA

بد بود خیلی تخمی بد بود.

0 ❤️

403592
2013-11-06 13:25:18 +0330 +0330
NA

;کس

0 ❤️

403602
2013-11-06 15:48:30 +0330 +0330
NA

چرت پرت بود…

0 ❤️

403593
2013-11-06 19:07:51 +0330 +0330
NA

عجب!

0 ❤️

403597
2013-11-07 07:04:30 +0330 +0330
NA

خوب بود ولي عماد كردت يا شهاب يا هر دو يا يكي ديگه؟

0 ❤️

403598
2013-11-07 07:29:33 +0330 +0330
NA

بد بود بههههههههههههههههههههله کثافط

0 ❤️

403599
2013-11-07 08:59:25 +0330 +0330

میخواست تو حال بمالتت در رفتی تو اتاق خواب رو تخت،بعد میگی دوست دخترتون رو بزور راضی کنید،،،تو بیشتر کیر میخواستی تا اون یارو شهاب بود عماد بود ممد بود هلاکوخان بود،،نفهمیدم چند بار چند نفر پردتو زدن،،،

0 ❤️

403600
2013-11-08 02:09:01 +0330 +0330
NA

بعيد ميدونم دختر باشي
برو كه تكاورجون بد نقشه اي واسه «درزت» كشيده!

0 ❤️

403607
2013-11-09 02:29:49 +0330 +0330
NA

خب?

0 ❤️

403608
2013-11-10 07:00:15 +0330 +0330
NA

از قدىم گفتن دروغ گو فراموش کاره عماد کردت ىا شهاب

0 ❤️

403601
2015-09-07 19:55:15 +0430 +0430

خیلی بد نبود,اون قسمت دستبند کلی باعث انبساط خاطر شد,خدا عوضت کنه!کلی خندیدم biggrin

0 ❤️