پسره , پسره (۳ و پایانی)

1398/01/29

…قسمت قبل

چندروز بعد دیگه محسن و رضا و کامی و دوتا دوست مفعول دیگه کامی با ب ام و رابراه دور اطراف محل چرخ میزدن و توچشم بودن و سعی داشتن به اهالی امار بدند . ویا تو کافی شاپ و پاتوقای محلی تلپ بودن . محسن واضح بود که داره عذاب میکشه مخصوصا چند بار تو ترافیک ماشین بغلیا متلک گفتن و بودن رضا هم تو ماشین بیشتر عصبیش میکرد بااون تیپ لاتی و خفنش چندبار جوونا فکر کرده بودن این جاکششونه و مثلا گفته بودن , داداش فی چنده ؟
اخبار کم کم به گوش حاجی رسید اما حاج حسن باور نمیکرد . محسنی که یه محل از دستش عاصی بودن شکل این حرفا نبود و هیچ جور حاجسن تو کتش نمیرفت و میگفت محاله ! تنها راه باقیمونده این بود که با چشمای خودش ببینه . واسه همین قرارشد رض چیچو دو سه روزی شاکی و محزون جلو خونه حاج حسن به تیر تکیه بده تا حاجسن پرس و جو بشه و رضام ببرتش پاتوق کامی و دوستای کونیش ومحسنو نشونش بده . اما باز رضا گند زد و همون روز اول تو کوچه افتاد دنبال یه دختره که کلفت خونه یه سرهنگ اگاهی بود دوتا کوچه پایین تر . خلاصه دو ساعت بعد کت بسته بازداشتگاه کلانتری محل بود . اما با تلفن بابای کامی که دکتر خونوادگی سرهنگ بود ازاد شد و درجواب کامی که میگفت الاغ مگه کمبود داری ؟ رضا میگفت اخه چاق بود . من عاشق زن چاقم . نه که خودم نی قلیونم ! محسن توومیری این خوده خودش بود نیمه ی گم شدم . شایدم تیله ی گم شدم . لاکردار بی استخون بود . فیله کامل . محسن دلم براش رفت . اصلا زانو نداشت . یتیکه گوشت بود . اخ اگه ننم اینو ببینه ! همینطور که رض چیچو داشت تعریف میکرد , کامی زارزار گریه میکرد و میگفت حیف من که حروم تو الاغ شدم . ندید بدید . تو این مابین بودن که یهو کامی چرچیل یه نقشه جدید کشید و رفتن در خونه سرهنگ و داد و بیداد که کلفتت دوست پسر مارو غر زده و محسن و سه تا کونی رو بردن پاسگاه و زنگ زدن حاجی بیاد تعهد بده و درش بیاره . وقتی حاجی رسید کلانتری و اون وضع رو دید پس افتاد و کارش به بیمارستان کشید . حاجی دو سه روز بعد مرخص شد و کامی اصل داستانو واسه حاجی گفت و حاجی محسنو صدازد و گفت خوب چرا بابا از اول به خودم نگفتی ؟ من ارزومه تو دوماد بشی . من واسه ابروم تورو ازاون محل دور کردم . از بس شر بودی ترسیدم خدایی نکرده به ناموس مردم دست درازی کنی و اخر عمری بی ابرو بشم . پیشونی محسنو بوسید و گفت گذشته گذشته . از حالا ببعدشو بسپر به خودم . تو فقط دور این موتور و اون رضای دیلاقو خیط بکش .
حاج زارع نزول خور با کله دخترشو عروس حاج حسن کرد . اعتبار محل حاج حسن بود و کی از اون بهتر . نسرین تا مدتها از محسن میپرسید اون سوراخ روی گوش چپت چیه ؟ محسنم میگفت مادرزادیه ! اما در اصل جای گوشواره دوران اجباری کونی نمایی بود .سرهنگ بعد از 8 بار بازداشت رض چیچو و مزاحمتاش واسه کلفتش , فهمید خود کلفته هم میخاره و رضایت به ازدواجش با رضا داد و چون هردو عاس و پاس بودن بناچار اساس کشی کردن خونه کامی و رضا شد خوشبخترین مرد و شبها بین گلی کلفت سرهنگ میخوابید و کامی پسر دکتر . به ننشم گفته بود کامی برادرزنشه که تازگی از خارج اومده و جا نداره و مجبوره یه مدت پیش ما باشه . ننه رضام در جواب میگفت هرچی زودتر بندازش بیرون . این مثه کونیا میمونه .
کامی هرروز میمد تو کافی شاپ و سکس رض چیچو و گلی رو تعریف میکرد و همه میمردن از خنده . میگفت رضا سه ماهه هنوز نتونسته پرده ی دختره رو بزنه از بس چاقه . هفته اول که هر کاری میکرد کیرش به کس گلی نمیرسید و مثل چوب رو توپ دست و پاش هوا بود رو خیک گلی . الکلنگ میکرد شاید کیرش برسه به کس گلی اما نمیرسید ازبس خیکش گنده س . اخرش کلافه شد هفته بعد به گلی گفت من طاقباز میخوابم تو بیا رو من . گلی رفت رو رضا و فقط دست و پای رضا بیرون بود و حسابی داشت دست و پا میزد زیر گلی فکر کردم داره حال میکنه , که یهو از تقلا افتاد . گفتم پوشو دختر مثکه ابش اومد ! دختره دهاتی گفت نمیخوام امشب نوبت منه کونی برو سرجات تا با یه مشت نکردمت تو پریز . دومرتبه گفتم پوشو شاید خفه شده که ترسید و بلند شد . چشمت روز بد نبینه بموقع بدادش رسیدم . بدبخت سیاه و کبود شده بود و نفسش بند اومده بود . خلاصه اورژانس اومد و خوبش کرد . رضای بدبخت از ترسش تا یه هفته از فاصله 10 متری با این بوفالو حرف میزد .حقشه مرتیکه دراز سیبیلوی الاغ . هفته بعدش قرار شد داگی بکنه این بولدوزرو ! اقا داگیم کیرش نرسید به سولاخ . اخه دختره خرس قالپاقاش 14 متره . هرچی این رضای مادرمرده از عقبم زور زد باز کیرش به کوس دختره نرسید و منم از پشت رضارو هول میدادم بلکه چاره بشه اما چشمتون روز بد نبینه که یهو بوفالو گوزید … در خواب هم باز بود و روبروش اشپزخونه و در ماشین لباسشویی هم باز . من و رضا شلیک شدیم عقب و من از کون تو لباسشویی گیر کردم , رضام از پنجره اشپزخونه که باز بود پرت شد بیرون ومثه جوراب شلواری اویزون شده بود رو کابل برق خیابون .
هفته بعد قرارشد رضا بشینه رو مبل و گلی بشینه روکیرش . رضا نشست و دختره اول کیرشو حسابی ساک زد تا راست بشه و بعد یهو نشست رو کیر رض چیچو . انقدر خرسه هیچ چی از رضا اون زیر پیدا نبود . گفتم دختر پوشو ببینم باز زیر کونت خفه نشده باشه این الاغ ! بلند شد اما اثری از رضا رو مبل نبود . گفتم شاید ترسیده و قبل اینکه بوفالو بشینه تیز در رفته و ما ندیدیم . هرچی صدا زدیم رضا هیچ جوابی نیومد و گفتم دختر برو ببین در اپارتمان باز نیست شاید دررفته بیرون ! اقا دختره برگشت که بره بیرون از اطاق , باور نمیکردم چیزیو که میدیدم ! رض چیچوی نی قلیون زبون بسته لای کون بوفالو گیر کرده بود و فقط دست و پاش بیرون بود .جالب اینکه دختره هم اصلا حسش نمیکرد . اقا تا دو سه روز رضارو تو خونه راه نمیدادم , چون هر چی هم حموم میرفت باز بوی کون میداد . اقا بعد از سه ماه ازمایش و خطا راهشو پیدا کردیم . دختره طاقباز رو تخت میخوابه و رضام دمر روش . دست و پاهای رضارو محکم میبندیم به تخت تا سفت بچسبه رو دختره . اونوقت بوفالو شروع میکنه به زو کشیدن مثه بازی زو ! تااااا تمام بادش خالی میشه و کیر رضا میرسه به کوسش و میره توش . تارضای مادر مرده شروع میکنه به تلمبه زدن , بوفالو نفس کم میاره و یهو نفس میکشه و دو ثانیه خیکش پر میشه و کیر و خایه رضا مثل کش از تو کوس درمیاد و پرت میشه عقب و تخماش قایم میخوره در کون خودش و داد میزنه , ااااای تخمم . طفلی بعد هر سکسشون تخماش ورم میکنه . خلاصه
دوسال بعد تاریخ تکرار شد و پرستار از اطاق عمل اومد بیرون و گفت ماشاالله بچه بزرگ بود و مجبور شدیم سزارین کنیم . حاجی مژدگونی بده نوه ت پسره . حاجسن با خوشحالی داد زد , پسره , پسره . رض چیچو رو کرد به کامی گفت په میخواسی چی باشه ؟ این حاجیم شلوغش کرده . هی پسره پسره . کامی گفت الاغ 50 درصد هم امکان داشت دخترباشه . باز رضا بااون چشای گاویش زل زد به کامی که یعنی نفهمیده ! کامی گفت بابا پرفسور , به نظر تو این پسره , بچه است , یا دختره ؟ رضا یه خورده پیش خودش هجی کرد , این پسره , بچه س یا دختره ؟ یهو گفت خب معلومه دیگه , بچه س . کامی با عصبانیت گفت خاک تو سر اون سازندت کنن که چه گاوی پس انداخته . رضا گفت سازندم ننمه . پشت سر ننم فوش نده ! کامی گفت اره ننته که درست برعکس دستگاه کالباس سازیه . دستگاه کالباس سازی از اینور گاو رو میفرسند تو از اونور کالباس میاد بیرون اما ننه ی تو از اینور کالباس میره تو از اونور گاو میاد بیرون . رضا به حالت اعتراض گفت عه ! کامی با عصبانیت گفت عه و مرض . پو میشم میکنمت تو کون این دختره خیکیا ! گلی ازون دور گفت الهی بمیری از دست راحت بشیم . کونی .

پایان

نوشته: الف. ع


👍 10
👎 1
11299 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

762117
2019-04-18 20:33:21 +0430 +0430

تا اینجاش خوب بودا ولیریدی قسمت اخرو

1 ❤️

762118
2019-04-18 20:33:47 +0430 +0430

انقدر اسم تو داستان کیریت بود یه لحظه فکر کردم رفتم سایت ثبت احوال

2 ❤️

762204
2019-04-19 04:22:33 +0430 +0430

وایییی فقط وقتی رضا رو تعریف میکرد ???

1 ❤️

762249
2019-04-19 15:18:35 +0430 +0430

دو قسمت قبلی بهتر بود

0 ❤️

762295
2019-04-19 20:39:06 +0430 +0430

يكي يه داستان با اين لحن نوشت
٢ نفر گفتن به به
ديگه ان قضيه رو در نياريد ديگه …

0 ❤️

762416
2019-04-20 03:54:20 +0430 +0430

سبک داستان و طنزت شیرین بود . منتظر داستانهای بعدیت هستم .

0 ❤️

762419
2019-04-20 04:10:14 +0430 +0430

داستان رباب کون کجه ات را هم خوندم . افرین . چقدر زیبا عشق و سکس رو به تصویر کشیده بودی . ربابت ته عشق بود . اگه بتونیم همدیگرو ربابی دوست داشته باشیم , حتی اگه بریم هم از دل نرفتیم و تنها کالبدمون یکجا نیست همین .

0 ❤️

762554
2019-04-20 19:30:46 +0430 +0430

لایک نهم تقدیم شما،کلی خندیدم از رضا و گلی ایول

0 ❤️

763922
2019-04-26 14:37:11 +0430 +0430

اگه میتونی باز هم از این سبک بنویس

0 ❤️

763923
2019-04-26 14:39:58 +0430 +0430

البته طولانی تر

0 ❤️

763924
2019-04-26 14:47:01 +0430 +0430

فقط داشتم چک میکردم ببینم تا چندتا کامنت میشه زیر یه داستان گذاشت چون زیر داستان پانک برای بار سوم که میخواستم جواب ملیجکهای سایت رو بدم مانعم میشد و درج نمیکرد . پس اینا همه دستشون تو یه کاسه هست . چند بار دوستا زیر داستانها اشاره کردن شهوانی باند بازیه . حالا مطمئن شدم .
هیچ سایت غیر قابل اطمینان رو نباید ساپورت کرد . خدافظ جناب ادمین .

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها