یک روز پسری دوازده ساله که لاکپشت مرده ای را که ماشین از رویش رفته بود را با نخ می کشید وارد یکی از “خانه های فساد” اطراف آمستردام (هلند) شد و گفت:
نوشته: homeira129
انتقام به شیوه سامورایی…
خععععلی با حال بود…
دست خوش پا خوش کیر خوش چه چیز دیوثی اما این داستان ژانر اجتماعی داره
Miss_saba
درکل منظورتو نفهمیدم ولی اگه بابت کامنت من جر خوردی که مزاحمت نمیشم بخور. اگه منظورت داستانه و نویسنده که خودمون میدونیم چیبهچیه .
باشد تا دیگر عن دیگران را قرقره نکنی و خودت باشی
دقیقن اگه بفهمم هدف اون 17 نفری که این داستان مال عهد عتیق رو لایک کردن چیه خیلی خوب میشه!!! (dash) (dash) (dash) (dash)
جدا از اینکه قبلن بارها این داستان رو با عنواونی و کارکترهای مختلف خونده بودم ،
در کل داستانِ قشنگی هستش
ولی منم همیشه با خوندن این قصه این سوال برام پیش میاد که پسرک میتونست ابتدا خودش رو در جــ.نده خونه آلوده کنه و بعد به یک بهانه ای به پستچی کــون بده !
اینجوری لااقل پـدر ، مـادر و کلفت زنده میموندن !
Miss_saba
اولا تمام گهایی که خوردی از کون ما حواله دهن اونکه توی لاشی رو فرستاده تو جامعه . لاشیجان تو هنوز درحدی نیستی بخوای با نظر من موافق باشی گوزو.
آشغالایی مث تو همون باید بیان کون بقیه رو لیس بزنن و مزمزه کنن . بذار امشب یه بشقاب واست میرینم بیا ببر بخور گوشت بشه بخه تنت . چسخور گوزو
چس_صبا:
درضمن حتما منو آدم حساب کردی که اومدی عنمو لیس زدن . هروقت سیر شدی لیس زدنو تموم کن میخوام بدم اونیکی بخوره
Miss_saba
اگر واقعن مونث هستی : حالم بهم میخوره از خانوم هایی که حجب و حیا ندارن و از کلماتی مثل " کــیری ، کـسخل و … " استفاده میکنن و مردونه صحبت میکنن !
اگر هم پسری جقی هستی : باز کیــــــــر اسب رستم دهــنت که مردونگی رو زیر سوال بردی و خودتو دختر جا زدی !
Miss_saba
باید یاد آور شد فلانم تو لحنت
و در ضمن من جا تو بودم دگ خفه میشدم با این حجم از اسکی
به این میگن چرخه زنجیره وار دنیای بی بند و بار امروزی
نتیجه اخلاقی داستان بودااااا
گرفتی
فکر کنم بهترین داستانی بود که ممکنه تو این سایت پیدا یشه –مرسی از این داستانک زیباتون
کیرم تو اون جنایت و مکافات کیری نوشته به دست نو جلقی
وااااااااااااااااای خدای من (hypnotized)
چه زنجیره ای …
حداقل به صورت ترجمه نمیگذاشتی داستان رو ، یه دستی به سر و صورت داستان میکشیدی ، فقط میتونم بگم ترجمه با مزه ای بود.
حمیرا۱۲۹
این داستان قشنگه ولی نه از قلم شماس و نه ترجمه شده توسط شما
ابر فضل (hypnotized) (hypnotized) (hypnotized) (hypnotized)
بعد از سالها حسین رو توی تهران دیدم. سالها از آخرین سکس ما با هم می گذشت . کمی گیج شده بودم که ایا دوباره و برای باری دیگر با هم خواهیم بود یا این یک دیدار تصادفی و زود گذر ست .
این موضوع می توانست تا ساعاتی دیگر مشخص شود و من می باید در تمام این مدت زجر انتظار را با خود بکشم . شام را مهمان حسین بودیم در یکی از هزاران رستوران تهران . چه اهمیتی دارد که کدامش . بعد هم رفتیم به شرکتی که او می گفت نماینده آنهاست در تهران . پشت پنجره ایستاده بودم و سیگار می کشیدم و به خیابان تاریک نگاه میکردم . هنوز تردید در تمام وجودم بود . سکوت یعنی آنکه تلفن حسین تمام شده و همین لحظه است که به این اتاق باز گردد… .
و سپس دستهای او که از پشت در آغوشم کشید و من که با خودم می گفتم حتی اگر برای یک امشب هم باشد باز می ارزد . برجشتگی شلوارش را حس می کردم و تنم را به آغوش او سپرده بودم . دستهایش همه جا بود . گردنم . سینه هایم . شلوارم و… دیگر تمام انتظار تمام شده بود . تن دادم . تا شاید آخرین لذت را از او ببرم . کیرش انگار از قبل کلفت تر شده بود یا من اینطور فکر میکردم . با اینهمه دوباره همان کارها . برای هم ساک زدیم . و بعد از آن او خوابید و من روی تنش نشستم تا کیر بزرگش رو توی تنم جای بدهم . همان درد جانبخش و همان لذت همیشگی … کیرش توی کونم بود و کیرم توی دستم و همان خاطرات شیرین . و بعد چرخیدن . دمر شدن و احساس سنگینی تن او روی پشتم و کیر بزرگش توی کونم . لحظات در این گونه مواقع بی تاب عبور اند . و من تشنه ترین بودم به دادن و خفتن زیر کیر مست او که سالها بود در انتظارش بودم . و بعد از آن ناله های من که بیشتر از لذت مرور آنهمه خاطره با او بود . و همان لرزش ها در زانوهایش و فشار آخر تا ته… و من که به زمین فشرد هتر می شدم و حسین که تمام تنش را در من خالی می کرد و نفس هایش که به مشاره افتاده بود . … بعد از سالها بار دیگر گرمای تن او را حس می کردم و لذت دادن به او تمام وجودم را غرق خود کرده بود . دلم نمیخواست تمام شود و او هم میدانست که من دلم چه میخواهد … شب ادامه داشت و من و او هر دو تشنه هم بودیم … تا صبح …
الان نمی دانم بخندم به خاطر نقشه پسر یا ناراحت باشم به خاطر زندگی پسر
هار هار هار … چقد خندیدیم ! دودول محسن قرائتی رو میدیدم بیشتر خندم میگرفت