پسری به اسم مازیار (۱)

1401/04/30

عرض سلام خدمت همه دوستان شهوانی و گی های هم حسم

اسم من مازیاره و همه داستان هایی که واستون می‌نویسم بر اساس خاطرات واقعی خودمه و هرکدومش برای من هم شیرینه و هم تلخ، امیدوارم که تجربه هام به درد دوستای هم حس بخوره.

الان بیست و سه سالمه قدم تقریبا ۱۹۰ و وزنم ۸۰
پسر خوش فیس و خوش تیپی ام
پوستم سفید گندمی و تقریبا بدن هیری ولی نه خیلی

من میخوام خاطرات و تجربه های سکسی وعشقیمو باهاتون به اشتراک بزارم .

وقتی که با یه گرایش متفاوت با اکثریت جامعه بدنیا میای از همون بچگی متوجه فرق خودت با بقیه میشی از حرکاتت و چیزایی که دوس داری و احساساتی که بروز میدی .

وقتی که به سن بلوغ رسیدم ۱۴ یا ۱۵ سالم بود، زمانی که فیلم های پورن می‌دیدم بیشتر از اینکه به سینه و کس زنه نیگاه کنم همش به کیر مردای تو فیلم نیگاه میکردم و معیارم واسه فیلم های پورن مردای سکسی بود تا زن سکسی. گاهی هم فیلم های گی نیگاه میکردم ولی عذاب وجدان می‌گرفتم و قطعش میکردم.

یادمه تو مدرسه راهنمایی و دبیرستان همیشه عاشق پسرای بزرگتر میشدم و کل زنگه تفریح به کراشم نگاه میکردم و تا متوجه میشد رومو عوض میکردم که متوجه نشن.

تو سن پونزده سالگی دوست دختر گرفتم و خیلی خیلی خوشگل بود طوری بود که تو محل همه دنبال اون بودن و از اینکه با من دوست بود ، رفیقام حسودی میکردن. ما به صورت گروهی با دوستای زوجمون بیرون می‌رفتیم
بر خلاف اونا من اصلا تمایلی به بوسیدن و دستمالی دوس دخترم نداشتم و کم کم رابطمون سرد شد و جدا شدیم و متوجه شدم که بجای کار من ایراد داره .

گذشت تا سن هیفده سالگی که من تو یه رستوران مشغول به کار شدم.
اونجا یه همکار داشتم که لر بود و اسمش بهنام بود خیلی پسر خوب و مذهبی بود و اون موقع بیست چهار سابش بود . من اونجا واسه اینکه خیلی محیط مردونه بود و به ظاهرمم نمی‌خورد که بچه باشم به همه گفته بودم که بیست سالمه

ما خیلی باهم رفیق شدیم و کلی باهم حرف می‌زدیم و بعد از کار پیاده‌روی میکردیم و از خاطراتمون می‌گفتیم .
صبح ها به عشق اینکه تو رختکن لباساشو عوض میکرد و من یواشکی دید میزدم میرفتم سرکار . یه بدن خوش فرم ورزیده داشت با پوست سبزه و سینه های خوش فرم هیری . قشنگ ضعف میکردم وقتی به تنش نگاه میکردم ولی خجالت میکشیدم که بهش ابراز علاقه کنم چون هم مذهبی بود و هم خیلی راجب دخترا باهم صحبت کرده بودیم و هیچ علامتی که از پسرا هم خوشش میاد یانه بهم نداده بود.
روز به روز صمیمی تر می‌شدیم و من بهش علاقه من تر

یادمه زمستون بود دیگه کارمون داشت تموم میشد که دیدم داره آدامس میجوعه گفتم به منم بده گفت نداره و به شوخی گفت اگه میخوام همینو بردارم ، منم که از خدا خواسته گفتم بده ، با لبو دندونش ادامسو آورد جلو و فک میکرد که الان با دستم برمیدارم ولی یهو با لبم از رو لبش برداشتمش .
شوکه شد و خندید . نمی‌دونید چه حس خوبی بود که لبام به لبش خورده بود

شب بعد از کار دیدم که بهم پیام داده یکم صحبت کردیم و راجب اتفاقی که اقتاده بود حرف زد . بهم گفت که خیلی خوشش اومده و حس عجیبی داره . وای من داشتم از خوشحالی بالا و پایین می پریدم ولی به هیچ واکنش خاصی نشون ندادم و با خونسردی جواب میدادم .

فرداش یکم رفتارامون عجیب شده بود و از چشم تو چشم شدن مستقیم فرار میکردیم تا دوباره تنها شدیم ، من دلمو زدم به دریا و گفتم دوس داری کار دیروزو تکرار کنیم اونو سرشو به علامت رضایت تکون داد و از هم دیگه لب گرفتیم .
لباش مثل عسل بود واسم و ابدار ، پنج دقیقه تمام از هم لب گرفتیم
یهو یه صدا از ته راه رو اومد و سریع جدا شدیم .

یه هفته تمام کارمون همین شده بود تا یجای خلوت گیر میاوردیم سریع لب تو لب بودیم .و من کل روزو شق درد می‌گرفتم روزای اول نمی‌دونستم که چرا تخمام درد میگیره بعدش فهمیدم که واسه اینکه خیلی شهوتی میشم و تخلیه نمیشم اینجوری میشه.

یبار داشتیم با مترو برمیگشتیم که یهو خیلی واگن ما شلوغ شد و من جلوی بهنام وایساده بودم مجبور شد بهم بچسبه ، دستمو با شیطنت بردم سمت شلوارش هی میگفرتمش
یهو دیدم که کیرش راست شد و دستم گرفت و پس زد که یعنی نکن .
فرداش دوباره قبل مترو که ما همیشه تا اونجا پیاده‌روی میکردیم یه پارک بود که یهو به سرم زد بریم اونجا خلوته لب بگیریم ، رفتیم ولی شلوغ بود من گفتم که بریم تو دست شویی . رفتیمو لب تو لب بودیم که من دستمو بردم و زیپ شلوارشو آوردم پایین و کیرش که داشت منفجر میشدو گرفتم تو دستم . هرچی از خوشگلی کیرش بگم کم گفتم . خوشرنگ خوش سایز و سرشم خیلی خوش فرم بود . دوس داشتم کیرشو بکنم تو دهنم و دیگه در نیارم .
اونم دستشو برد سمت کیرم و همدیگه رو مالیدیم تا ارضا بشیم .
کارمون که تموم شد رفت سمت خونه هامون
چند هفته گذشت و من عاشقش شده بودم و اونم عاشق من شده بود
به هم دیگه تکست رمانتیک می‌دادیم
یادمه که یه روز مریض شده بودم و تب لرز شدید داشتم و مرخصی نداشتم مجبور شدم برم سرکار ، ما هردومون سالن کار بودیم و با گارسون های اون رستوران کار میکردیم ، کل کارای منو هم انجام داد و منو نشونده بود یه گوشه و همش دور من می‌چرخید و برام از آشپزخونه سوپ آورد . متوجه شده بودم که علاقه دوطرفه شکل گرفته ولی من هنوز با حس گی بودنم کنار نیومده بودم و کامل مطمئن نبودم و یه حس ترس در کنار لذت همیشه با من بود .

تولدم دعوتش کردم خونه و از قبل خونه رو خالی کرده بودم بعد شام رفتم حموم و بعد چند دقیقه صداش کردم ، بهنام میای پشتمو لیف بکشی ؟
با کمی مکث اومد در حموم گفت بیام ؟
گفتم آره لباساتو دربیار
اونم اومد تو لیف دادم دستش و پشتمو بهش کردم
بعد چند دقیقه دیدم لباشو از کنار گردنم آورد جلو و شروع به بوسیدنم کرد
برگشتم و بوسیدمش
مدتی بغل هم زیر دوش همدیگه رو تو آغوش گرفتیم
نشت کف حموم منم نشستم رو پاهاش و خودمو انداختم تو بغلش
همزمان که داشتیم لب می‌گرفتیم انگشتشو آروم میکرد تو سوراخم
دردم میومد ولی دوسش داشتم
بالاخره فرصتش بود که کیرشو بخورم
آروم گذاشتمش تو دهنم و میک میزدم
بعد چند دقیقه سرما آورد بالا و دوباره منو بوسید .
از حموم در اومدیم ، وقت خواب بود تشک هامونو کنار هم پیش بخاری انداختم برقا رو خاموش کردم ، نور شعله بخاری افتاده رو بدن هامون دوباره شروع کردیم به عشقبازی نزدیکای نیم ساعت همینجوری همو می‌خوردیم
که دوباره انگشتشو کردم تو سوراخم
چشاشو خون گرفته اینقدر که حشری شده بود
از رو میز یه کرم برداشت و به کونم مالید و کیرشو رو سوراخم نتظیم کرد ، هر کاری کردیم نمی‌رفت تو ، تا اینکه پاهامو انداختم رو شونه هاشو فشار داد تو خیلی دردم گرفتم واقعا هم کیر بزرگی داشت . چند لحظه بیشتر دووم نیاوردم و پاشدم حس سوزش شدید میکردم سریع رفتیم دستشویی دیدم داره خون میاد
خیلی ترسیدم و دیگه اجازه ندادم کاری بکنه .

بعد اون شب رابطم باهاش سرد شد
چون نمی‌تونستم قبول کنم که دارم کون میدم
و هیچ شناختی به گی و همجنسگرایی و پوز تاپ و بات نداشتم
و میترسیدم که آبروم بره .

تو این مدت همش بهم زنگ میزد و پیام میداد و سرکار باهم صحبت میکرد . دوباره بعد یکی دوهفته شهوتی شده بودم و اصرار کرد که بعد کار برم خونه اون .
سر راه شام گرفتیم و رفتیم اونجا
یه فیلم باهم نگاه کردیم و دیگه وقت خواب شده بود
کنار هم خوابیدم
سرشو تو بغلم گرفته بودم و پیشونیشو میبوسیدم و موهاشو چنگ میزدم
دوباره شروع کردیم به عشقبازی و لب گرفتن

رو بدنش دراز کشیدم و کیرامونو به هم میمالیدیم
به حالت 69 شدیم و واسه همو می‌خوردیم
دوباره داشت با دستش میرفت سمت سوراخم که جلوشو گرفتم ، چشمم از درد بار قبلش ترسیده بود . شروع کردم به ساک زدن براش
سرشو می‌خوردم تخماشو می‌خوردم
روی سرش زبون میزدم تا آبش اومد ، وقتی اومد تو دهنم بود همشو اونجا خالی کرد و برای بار اول قورتش دادم . طعمشو دوس داشتم .

اون شب خیلی عاشقانه تا صبح کنار هم خوابیدم .

نزدیکای عید شده بود و من از کارم ناراضی بودم چون هم به ما شک کرده بودن و هم حقوقش کافی نبود برام از یه طرفی هم بهنام یه کار بهتر پیدا کرده بود .
خیلی با خودم کلنجار رفتم که باهاش بمونم چون واقعا دوستش داشتم ولی کار درستی نبود که کسی‌ که به دختر میل داره و می‌تونه ازدواج کنه رو بکشم سمت خودم و آیندشو عوض کنم . چون از ته قلبم دوسش داشتم و نمی‌خواستم هیچ آسیبی ببینه از طرفی هم هیچکدوم شرایط رل بودنو نداشتیم .
تصمیم گرفتم که یکاری کنم که ازم متنفر بشه تا بتونه فراموشم کنه چون میدونستم اون هم عاشق من شده بود .
تنها کاری که اون زمان اومد به ذهنم این بود که سر یه مسئله بی خود باهاش قهر کردم .
از اون کار اومدم بیرون و شمارمو عوض کردم
بعد شیش ماه دیدم که اینستاگراممو پیدا کرده و واسم پیام گذاشته
خیلی دلم واسش تنگ شده بود ولی واسه اینکه دیگه بره پی زندگیش بلاکش کردم .

هنوزم که هنوزه بهش فکر میکنم و دلم براش تنگ میشه
نمیدونم ازدواج کرد یا برگشته به شهرشون یا نه ولی امیدوارم هرجا که هست همیشه لبخند رو لبش باشه.

این از خاطره تجربه اولم دوس دارم که نظرتونو برام بنویسید

مرسی که وقت گذاشتید

ادامه...

نوشته: Maziyar.000


👍 13
👎 2
11501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

886122
2022-07-21 01:05:47 +0430 +0430

کونی کمتر بزن

1 ❤️

886142
2022-07-21 01:54:03 +0430 +0430

لحظه اول حس کردم شهره لرستانی داستان نوشته 😂

1 ❤️

886209
2022-07-21 07:47:51 +0430 +0430

میشه تو پی وی بهم پیام بدی؟

1 ❤️

886283
2022-07-21 17:55:01 +0430 +0430

شهره جان تویی؟

1 ❤️

886304
2022-07-21 20:41:38 +0430 +0430

اسمتو عوض کن بذار شهره لرستانی

1 ❤️

886484
2022-07-22 17:29:13 +0430 +0430

خاطره خوبی داشتی مازیار کونی!

1 ❤️

887012
2022-07-25 16:59:06 +0430 +0430

😂مرسی از نظرات گوهر بار

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها