با سلام خدمت دوستان شهوانی عزیز این داستانی که می خوام براتون تعریف کنم واقعی و برای من اتفاق افتاده است شاید خیلی سکسی نباشه ولی خیلی جالبه من الان ۳۶ سالمه ساکن یکی از شهرهای مذهبی ایران هستم داستانی رو که می خوام براتون تعریف کنم بین سال‌های ۸۵ تا ۹۵ اتفاق افتاده من یه جوان خیلی شهوتی بودم که با هرکی رفیق شدم دوست داشتم فقط باهاش س** داشته باشم اولین دوست دختری که پیدا کردم خیلی شهوتی بود و فقط دوست داشت که س** داشته باشه با من یه دو سه ماهی با هم دوست بودیم و تو این ۳ماه با هم صفا کردیم خیلی خوش بودیم تو دوران رفافتمون میگفت تاحالا هر کی اومده خواستگاری جور نمیشه و نمیتونم ازدواج کنم …منم به شوخی بهش گفتم با من دوست شدی سریع ازدواج میکنی آقا یک ماه نشد گفت برام خواستگار اومده و داره جور میشه …چند ماه بعد ازدواج کرد و رفت ولی داستان ما اینجا تموم نشد تازه شروع شد یک شب دیدم گوشیم زنگ خورد دیدم همون دوست دختر سابقمه بعد از کلی گپ و گفت بهم گفت اگه تنهایی یکی رو بهت معرفی کنم با هم دوست بشید منم که بدم نمیومد پیشنهادش رو قبول کردم و فردا با شماره ای ک بهم داده بود تماس گرفتم و صحبت کردیم و با هم قرار گذاشتیم دختر خوبی بود رفاقتمون شروع شد چند ماهی باهم بودیم اونم میگفت من خواستگار زیاد دارم ولی جور نمیشه …خلاصه سرتونو درد نیارم دوست دختر دومی هم ازدواج کرد به همین منوال من ۱۶تا دوست دختر پیدا کردم و همشون هم چند ماه با من رفیق بودن و بعد ازدواج کردند نمیدونم واقعا هر کی با من دوست میشد بختش باز میشد یا من اینجوری فکر میکنم خدا شاهده جز حقیقت هیچی نگفتم لطفا نظرتان را بگوئید برام خیلی محترمه 🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏🙏
نوشته: جرثقیل