پسر عموی کسخل و دختر عموی حشری

1390/09/05

سلام این اولین خاطره زندگی منه که می نویسم
من الان 26 سالمه . خاطره بر میگرده به زمانی که 16 ساله بودم . من با پسر عموم محسن که 6 ماه از من کوچیکتره و دختر عموم مهشید که 2 سال از من بزرگتره خیلی راحت بودیم و همیشه در رابطه با دوست دختر و دوست پسر هامون با هم صحبت می کردیم. یه روز سه تائی توی خونه تنها بودیم و همه ی اهل خانواده رفته بودن مهمونی . ما هم از فرصت استفاده کردیم و نشستیم یه فیلم نیمه که محسن از دوستاش گرفته بود رو تماشا کردیم فیلم عشقی و تقریبا نیمه بود و فکر کنم یه جورائی هممون رو حشری کرده بود . وقتی فیلم تموم شد محسن رفت طبقه بالا تا بخوابه مهشید هم همونجا دراز کشیده بود و با دوست پسرش تلفنی صحبت می کرد .منم همینطوری دراز کشیده بودم و نوشته های پایانی فیلم رو میخوندم و زیر چشمی به بدن مهشید نگاه می کردم کون خیلی خوش فرمی داشت که فکر کنم سکسی ترین نقطه مهشید بود من توی همین فکر بدن مهشید بودم که دیدم صحبتهای مهشید کم کم داره به سمت سکسی شدن میره و آروم صحبت میکنه .منم پا شدم و گفنم می رم بالا تا یه سری به محسن بزنم . همین که از پله ها بالا رفتم دیدم یه صدائی میاد آروم رفتم توی اتاق و دیدم بلهههههه آقا محسن شلوارش پائینه و حسابی رفته توی حس و با چشمای بسته با کیرش ور میره .کیرش تقریبا کوچیک بود . با صدای بلند گفتم چیکار میکنی ؟ نمیدونید چطوری ترسیده بود و حل شده بود و نمیدونست دست شو از کیرش بکشه یا شلوارشو بالا بکشه . من زدم زیر خنده . اونم عصبانی شد گفت گم شو بیرون . ولی من هنوز داشتم از خنده میمردم و بهش گفتم راحت باش ادامه بده و به خندیدن ادامه میدادم اونم فحشم میداد .برگشتم پائین و دیدم مهشید تلفنش تموم شده و داره ماهواره میبینه رفتم پیشش نشستم و گفت از محسن چه خبر ؟ که من خندم گرفت و آخر سر موضوع رو به مهشید گفنم و اونم خندید . در اون حالی که داشتیم صحبت میکردیم من مهشید رو حسابی دید می زدم یه شلوار پارچه ای تنگ پوشیده بود که کاملا براحتی میشد قنبل کسشو دید و یه تاب که تا نصف سینه های کوچیکشو پوشونده بود همینکه من داشتم اونو نگاه میکردم و توی ذهنم خیال پردازی می کردم دیدم که مهشید صحبتشو قطع کرده و منو نگاه میکنه و فهمیده که من توی چه فکریم . با یه کم ترس دستمو به سمت کسسش بردم و از روی شلوار اروم به کسش و بر جستگی هاش از روی شلوار دست کشیدم .چند ثانیه چیزی نگفت ولی بعدش دستمو از کسش کشید کنار و گفت نکن سامان دوست ندارم منم هیچ چی نگفتم و رومو بر گردوندم به سمت دیگه و دراز کشیدم بعد چند ثانیه اومد و از پشت بغلم کرد و گفت ببخشید نمی خواستم ناراحتت کنم ولی آخه خیلی ازت خجالت می کشیدم منم چیزی نگفتم و در حمون حال دیدم دستشو آوردد روی کیرم و گفت وای چقدر بزرگ شده کیرت ( آخه ما وقتی بچه بودیم با هم بازی می کردیم و در واقع خیلی چیزهارو خود مهشید به من یاد داده بود . اون موقع ها همیشه به کیر کس همدیگه دست می زدیم و نگاه می کردیم ) گفت وای فکر نمی کردم کیرت اینقدر بزرگ شده باشه . همینطوری که داشت کیرم و میمالوند به سمت اون برگشتم و گفتم چیه انتظار داشتی مثل زمون بچگیمون کوچولو مونده بود ؟ اونم یه لبخند شیطنت آمیز کرد و گفت آخه آلان بزرگ شدیم و ازت خجالت میکشم . ولی از طرفی هم … . گفتم بهش از طرفی هم دلت میخواد مثل زمون بچگیمون باشیم آره؟ گفت آره عزیزم و محکم لبامو بوسید .و آروم دستشو توی شلوارم کرد و کیرمو محکم گرفت داشتم از حشر میمردم شروع کردم به در آوردن لباس هاش و اول تاپشو درآوردم سوتین نپوشیده بود و بدن سفید و صافش جلوی چشام بود و سینه های نسبتا کوچیک و صورتی رنگش دیونم می کرد آروم آروم شرع کردم به مکیدن اونها و مهشید چشماشو بسته بود و حال میکرد و کیرمو می مالوند دستمو بردم سمت شلوارش تا اونو در بیارم که یهو دستشو برد روی کسش و گفت دیونه میخوای چیکار کنی . به چشماش نگاه کردم و گفتم خیالت راحت باشه کاری نمی کنم که پشیمون بشیم . و شلوارشو در آوردم و با دیدن رونهای صاف بدون موش حسابیی داشتم از حال میرفتم یه شورت اسپرت صورتی پوشیده بود که دیدم یه کم خیس شده آروم دستمو کردم توی شورتش و کس صاف و خیسش با کف دستم مالوندم و کم کم شورتشو در آوردم یه کس خوشگل و سفید که خیلی برجسته بود و در عین حال لبهای کوچیک و صورتی داشت . چوچولش حسابی بر جسته شده بود . بهم گفت سامان می خوام سر کیرتو به چوچولم بمالی . کیر من حدود 19 سانت و سر خیلی برجسته و گردی داره . روش دراز کشیدم و کیرم و آروم به کسش مالوندم دیدم مهشید محکم بازو های منو چنگ میزنه و خودش سعی می کنه همون طوری که میخواد کسشو بهم بماله منم در همون حال نوک سینه هاشو لیس زذم که دیدم یه کم لرزید و آه کشید و محکم بغلم کرد و همون طوری ثابت موند بعدش چشماشو باز کرد گفت خیلی دوست دارم و لبامو بوسید و یه کم همدیگرو بوسیدیم و بلند شد نشست و شروع به لیس زدن کیر و تخمام کرد ولی هنوز من ارضا نشده بودم رفت یه کرم اورد و و به کیرم مالید و و گفت دوست دارم کیر داغتو لایه پاهام بزاری . منم گفتم پس برگرد و اونم برگشت و کون سفیدشو بطرف من کرد یه کم باهاش ور رفتم و آروم سوراخشو مالوندم و با نوک زبونم به اطراف سوراخش کشیدم بعدش یکی از انگشت هامو توی سوراخش کردم دیدم میگه درد داره انگشتمو دراوردم و از پشت بغلش کرد و کیر لیزمو به کونش مالوندم که گفت خواهش می کنم خیلی می ترسم درد داشته باشه .منم گفتم ناراحت نباش نمیخوام کیرمو بکنم تو فقط می مالم بهش بعدشم کیرمو بردم پائیین و بین رونهاش گذاشتم و محکمتر بغلش کردم تا کونشو حسابی با بدنم حس کنم و با دستم با چوچوولش بازی کردم همزمان کیرمو لایه پاهاش عقب جلو کردم که ارضا شدم و آبم پاشید بین پاهاش اونم همون لحضه ارضا شد و همزمان جیش هم کرد و یه جیغ کشید و آروم گرفت . چند دقیقه همون طوری موندیم بعدش گفت نمیخوای منو ببری حموم که گفتم چرا نمیخوام عزیزم و رفتیم حموم و زیر دوش هم کلی همدیگه رو خوردیم و لیس زدیم بعدش گفت سامان از وقتی انگشتتو توی کونم کردی میخواره . گففتم باشه عزیزم الان برات می خوارونم و زیر آب نیمه گرم حسابی با کونش ور رفتم و آخر سرم زیر دوش در حالت سرپا آروم آروم کیرمو کردم توی کونش و آروم آروم عقب جلو کردم تا باز تر شد و رفته رفته سرعتمو بیشتر کردم تا آینکه آبمو ریختمم توی کونش و هر دومون راحت شدیم . البته اون بعدا می گفت تا چند روز میخاره کونش. بعدشم که از حموم اومدیم بیرون رفتیم بالاا تا سری به محسن بزنیم که دیدیم همونطوری دستش توی شلوارش ولو شده روی تختش و خوابیده . کلی خندیدیم و بیدارش کردیم تا بریم با هم دیگه شامو بیرون پیتزا بخوریم . دوستان عزیر این داستان نبود و یه خاطره واقعی بود با اسم های مستعار اگه نظر بدید خیلی ممنون میشم . من در کل خیلی حشری ام و سکس های زیادی داشتم که اونا رو هم براتون می نویسم . امیدوارم که لذت برده باشید.

نوشته:‌ سامان


👍 2
👎 0
90461 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

305666
2011-11-26 01:02:35 +0330 +0330
NA

بچه جان از طرز نوشتنت معلومه 16 سال بیشتر نداری حسابی توو کفی اما کسی بهت نمیده داستانت واقعا ضعیف بود

0 ❤️

305667
2011-11-26 01:31:22 +0330 +0330
NA

داستان تخیلیت خیلی واقعی بود
دفعه بعد می خوای خاطره واقعی تعریف کنی به واقعیتها هم فکر کن وسط میدون هر کاری رو نمی کنن ترسی شرمی داداشی یه چیزی رو هم دخیل کن
بچه 16 ساله رو چه به این حرفا چه به این کارا >:p
یعنی دختر خاله دختر عمو دختر دایی زندایی اوه خدا واستون حفظشون کنه تو تخیلتون محشر میکنن ها حموم هم که آخرش جوره همیشه :d
خاطرات بعدیت رو بنویس ولی سعی کن قسمت تخیلشو واقعی تر بنویسی 20 سال به بالا هم باشه لطفا ;)

0 ❤️

305668
2011-11-26 04:45:33 +0330 +0330
NA

16سالت بود و کیرت 19سانت!
یعنی تو هر سال 1.15تقریبا رشد داشته.الانم که 26سالتو باید. حدودا بشه 30سانت.
عالیه نوشه جونت .باز بکنش که دوباره از رشد کیرت تعجب کنه.

0 ❤️

305669
2011-11-26 08:18:45 +0330 +0330
NA

مرتیکه مادر جنده، چیه این کس شعرا که می نویسی؟
احتمالا خودت محسن بودی داشتی خواب میدیدی بعدش بیدارت کردند که برید شام بیرون پیتزا!!!

0 ❤️

305670
2011-11-26 16:20:03 +0330 +0330
NA

kiram to dastanet 10 sal pish sal80 ke faghat afrad khar pol goshi dashtan dokhtar amoy to va doot pesaresh goshi dashte

0 ❤️

305671
2011-11-26 16:44:57 +0330 +0330
NA

Nesfesho ke khondam sari omadam pain ta bebinam bacheha chetor fahsh keshet kardan koskesh ilo gabile koni

0 ❤️

305672
2011-11-27 02:37:59 +0330 +0330
NA

من نمیدونم چرا تو 99 درصد داستانا زن ها و دختر ها تاپ با دامن کوتاه پوشیدن!

0 ❤️

305673
2011-11-27 13:16:59 +0330 +0330
NA

super kiri bod kalle kiriiiieeee khali bande ba on dastan kosesheret

0 ❤️

305674
2011-11-27 21:07:30 +0330 +0330

خیلی گاگولی

0 ❤️

305675
2011-12-21 02:13:04 +0330 +0330
NA

saman joon dastanet kheyli ghashang bod

0 ❤️

305676
2012-04-29 03:13:20 +0430 +0430
NA

آخه لاشياي كونكش چقد دروغ مينويسيد توداستانها ايشاا… هركي چرند مينويسه كيره هرچي عربه توكس خواهرمادرش آخه گوزو ياداداش نداشته يا بي غيريت بود كه كه يه جقي بدبخت بيش نيستي كه توكف فاميلتي اومدي اينجا تخيلتو واسه مانوشتي

0 ❤️