پشت صحنه

1401/04/24

سلام . محمد هستم 22 سالمه داستان دقیق ماله 9 ماه پیشه . ترم دوم ارشد رو دارم میخونم در حال حاضر و رشته ام طراحی صحنه تئاتره خلاصه داستان ماله دو ماه پیشه ما من و بعضی از بچه ها مشغول درست کردن صحنه بودیم . حدود 9 صبح شروع کردیم و حدود 3 بعد از ظهر تموم شد . رفتیم دور هم بیرون نهار بخوریم . رسیدیم رستوران و من خیلی گشنه ام بود سفارش دادیم مشغول صحبت بودیم در مورد کار امروز . من رو یکی از بچه های تیم به اسم مریم حس داشتم . خیلی مهربون بود (خودتون حساب کنید بیرون میرفتیم اون حساب میکرد ) تا غذا بیاد بحث کردیم . غذا رسید من خیلی گشنم بود افتادم بجون غذا . هممون خوردیم . مریم فاکتورو برداشت بره حساب کنه منم دنبالش رفتم . نرسیده به صندوق صداش کردم گفتم یک لحظه صبر کن اون وایساد رو به روش منم وایسادم گفتم : مریم . راستش چند وقتیه احساس میکنم میخوام با تو . جمله تکمیل نشده گفت میدونم از رفتارهات ضایع بود . من یک لحظه آب شدم رفتم زیرزمین مریم گفت به هرحال موردی نداره منم تورو دوست دارم ولی اینجا جاش نیست . اینو گفت دل تو دلم نبود . خلاصه حساب کردیمو من اومدم خونه . دو ساعت اینا خوابیدم بیدار شدم طبق عادتم گوشیمو چک کردم متوجه شدم مریم پیام داده . واتس اپ رو باز کردم و پیامشو خوندم : محمد , مامانو بابام شدید دعواشون شده منم خیلی بغضم گرفته وقت داری یکم صحبت کنیم ؟ منم بهش پیام دادم اره چرا که نه . یکم گذشت مریم زنگ زد رفتیم یه کافه دوروبر تجریش نشستیم . داشت توضیح میداد مامانش با عمش دعوا کرده و باباش طرف عمشو گرفته . منم بهش دلداری دادم . یهو یاد ظهر افتادم که بهش گفتم روش حس دارم . تو فکر بودم که یهو گارسون اومد گفت چی میل دارید . منم که طبق معلوم یه چای گرفتم . بحث ظهرو باز کردم گفتم : مریم ظهرو یادت میاد ؟ . با خجالت گفت اره . گفتم من دلی دوست دارم . گفت منم تو این دو هفته اخیر ازت خوشم اومده بود نمیتونستم بهت بگم . سردرگم شده بودم یهو بهش گفتم الان مال همیم دیگه ؟ گفتش آره اگه مایل باشی تا آخر عمر ! خیلی خوشحال شدم ولی من مرد عمل نبودم ! . فرداش رفتیم دوباره سالن برای کارا صحنه . مریمو دیدمو یکم باهم صحبتای عاشقانه کردیم . ظهر شدو بچه ها رفتن بیرون که ناهار بخورن . موندیم منو مریم و یکی از دوستام بنام بهرام . بهرام صمیمی ترین رفیقم بود . اون میدونست منو مریم رلیم . خودش اومد در گوشم گفت داداش من میرم پیش بچه ها تو مریمو تنها میزارم . منم تشکر کردم . بهرام رفت . مریم گفت میره چایی بیاره از آبدار خونه . منم رفتم اتاق گریم . نشسته بودم مریم اومد چایی هارو گذاشت رو میز و مشغول گپ زدن شدیم . خیلی یهویی گفتش من تاحالا پسری مهربون تر از تو ندیدم . منم خجالت زده شدم . بعدش بحث یکم سکسی شد و اینا باز شد . یکم حشری شدم کیرم راست شد . تقریبا مریم فهمیده کیرم راسته چون از شلوارم معلوم بود . مریم حجابو این داستانا رو خیلی کم رعایت میکرد . گفتش خیلی گرممه و مانتوش رو در اورد . تیشرت طرح لوسیفر بود و نخی و نازک . رنگ سوتینش معلوم بود . یکم نزدیکم شد گفت خیلی امروز خسته شدم و اومد رو پام دراز کشید (رو مبل نشسته بودم) یکم گذشت و دید من دست به عمل نمیشم خودش دست به عمل شد . من داشتم سرشو ناز میکردم . پوست خیلی نرمی داشت . گفتش که تاحالا سکس داشتی ؟ گفتم نه والا . گفتش بی شوخی بگو منم خیلی جدی گفتم نه ! ولی میدونستم اون داشته ! شروع کرد به دست کشیدن رو شکمم و برای اینکه خیت نشه گفت چند ماهه هست ؟ (شکم داشتم یخورده) منم خندیدم بعدش دستشو برد پایین تر . منم مقاومتی نکردم . دستشو برد تو شرتم و کیرمو مالوند تا دوباره راست شه . بعد دو سه دقیقه کیرم تقریبا راست شده بود منم دستشو برداشتم شلوارمو دادم پایین و شروع کرد به ساک زدن . لعنتی خیلی خوب ساک میزد . وقتی زبونشو زیر نوک کیرم میزد اصلا متحول میشدم ! رفت پایین تر . خایه هامو لیس میزد ! وای خدا چقدر حرفه ای بود ! قشنگ داشتم لذت میبردم . مریم داشت دستشو دور کیرم بالا پایین میکرد که ارضاع شدم و آبمو خورد ! در عجب بودم که یهو شرتم کشید بالا گفت میخواستم حالتو سرجاش بیارم برا امروز بسته . کیفشو برداشتو از سالن رفت !

دوستان اگه میخواید ادامشو بزارم تو کامنتا بگین منم خیلی مشتاقم .

نوشته: محمدرضا


👍 11
👎 8
16601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

885032
2022-07-15 01:16:03 +0430 +0430

آخرش نه ماه پیش شد یا دو ماه پیش نفهمیدم؟

1 ❤️

885034
2022-07-15 01:17:05 +0430 +0430

هزار بار همه‌گفتن قبل از نقطه فاصله نیست بعد از نقطه فاصله هستش.

0 ❤️

885044
2022-07-15 01:32:37 +0430 +0430

زیادی ساده بود

0 ❤️

885066
2022-07-15 03:06:01 +0430 +0430

یادش بخیر
یه دوستی داشتیم اسمش رعنا م بود با اینکه خشگل و سکسی بود تما همیشه خدا آویزون بود . ازون دخترای خیالاتی پرمدعا. صورت به اون خشگلیشو ریده بود توش . خلاصه با اون آویزون بازیش و خودشو بماله به این و به اون و از صدقه سر اونجاش بهش یه نقش آبکی تو تئاتر و یه نقش هم زپرتی هم تو تی وی بهش داده بودن ، بازم تاکید میکنم از صدقه سر اونجاش
سری آخر دیدمش تو کله پزی یوسف آباد بود ما خورده بودیم داشتیم می اومدیم پایین ، اون با خواهرش منتظر میز بود خالی بشه ، تا از دور دیدمش شناختمش ، ظاهرا منو ندیده بود، یه تیکه کلام داشت ، تا به کنارش رسیدم با خنده گفتم" نرینی مادر " برگشت یه شیشکی کشید و با خنده گفت خاک بر سرت تویی

2 ❤️

885139
2022-07-15 16:12:52 +0430 +0430

متحول شدم😂😂😂😂
دیوث

1 ❤️

885171
2022-07-15 22:43:30 +0430 +0430

تو تحصیلات دانشگاهی داری ؟؟
طبق معمول رو میگی طبق معلوم؟؟؟

1 ❤️