پیتزافروشی

1390/07/25

چند وقتی میشه میام داستان و نظرات شما دوستان رو می خوانم که البته بیشتر نظرات یا توهینه یا میگین خالی بندبه . من می خوام یکی از خاطرات سکسی خودمو بنویسم امیدوارم بپسندید.

عسل هستم 26 ساله وزنم 65 و قدم 168 و سایز سینم 80 هستش از نظر خودم قیافم معمولیه ولی تمام دوست پسرام میگن چشمای قشنگی دارم (خودم که میگم نه!!) (یادم رفت بگم من متاهلم من خودم ادم شهوتی هستم و عاشق سکس بیشتر از اون میمیرم برای عشق بازی در عوض شوهرم ادم سرد مزاجی هستش با اینکه 3 سال ازدواج کردیم ولی فقط 1 ماه اول هفته ای 2 یا 3 بار سکس داشتیم بعدش شد 2 هفته ای یکبار بعد شد ماهی یکبار الان 2.5 که سکس نداشتیم)

خاطره ای که می خوام بگم مربوط میشه به یک سال پیش اون روز حوصله ام سر رفته بود با دوستم زدیم بیرون رفتیم خرید البته بیشتر کوس چرخ بود تقریبا ساعت 9 بود که رفتیم یک پیتزا فروشی شام بگیریم پسری که تو پیتزا فروشی بود خیلی هیکل روفرمی داشت عضوله ای بود با قد بلند موهاشم ماشین کرده بود یک طرح قشنگ روش زده بود با بینی عملی خلاصه من و دوستم رفتیم تو کف این پسره بعد 20 دقیقه سفارشمون اماده شد زمانی که تحویل گرفتیم شماره مغازه همراه یک کد اشتراک از پسره گرفتیم امدیم خانه تا زمانی که دوستم پیشم بود همش حرف پسره بود . چند روزی گذاشت تا اینکه یک شب که خانه تنها بودم(شوهرم رفته بود شهرستام ماموریت3روزه) به سرم زد گوشی برداشتم زنگ زدم به مغازه پسره سفارش شام دادم گفت 20 دقیقه دیگه آمادست بیاین ببرین که من گفتم اگه امکان داره و پیک دارین برام بفرستین اونم گفت باشه آدرس گرفت بعد یک ربع گوشیم زنگ خورد شماره ناشناس بود جواب دادم دیدم خودشه گفت من پایینم منم ff زدم گفتم بیاد بالا(تو یک مجتمع 20 واحدی زندگی می کنم)امد بالا زنگ واحد زد با یک حالت خاصی با هام صحبت کرد که اصلا نفهمید چی گفت سفارش گرفتم در بستم اونم رفت بعد چند دقیقه یادم امد که پول بهش ندادم!!! سریع رفتم بهش زنگ زدم حسابی معذرت خواهی کردم خواهش کردم بیا پول و ببره وقتی امد پول ببره همه حواسم به کیرش بود امد پول گرفت رفت . بعد 1 ساعت خودش زنگ زد که اسمتونو چی saveکنم تو گوشیم این شد مقدمه دوستی ما یک مدت باهم حرف میزدیم تا اینکه شوهرم از ماموریت امد یکبار زنگ زد شوهرم جواب داد که خیلی ضایع شد فرداش باهاش تماس گرفتم کلی بهش حرف زدم اونم رفت برام یک گوشی وخط خرید داد دستم گفت فقط با این باهام تماس بگیر حدود 3 ماهی گذشت دیگه با هم خیلی راحت شده بودیم در مرد همه چی با هم صحبت می کردیم تا اینکه شوهرم رفت ماموریت این یار 5 روزه وقتی بهش گفتم ازم خواست دعوتش کنم خانم منم قبول کردمو با هم قرار گذاشتیم برای 2 نصف شب که همه همسایه ها خواب باشن کسی متوجه امدنش نشه منم از عصر رفتم حمام تمیز کاری صفا موهامو مرتب کردم یک ارایش ملایم البته با یک روژ لب قرمز اتشی یک تاپ قرمز بندی بدون سوتین با یک شرت مشکی توری و یک دامن قرمز کوتاه کوتاه و تنگ پوشیدم منتظر امدن محمود شدم ساعت 2 بود که زنگ زد گفت دارم میام منم در باز کردم وقتی امد داخل دستتشو دراز کرد طرفم که منم بهش دست دادم همین جور که دستم توی دستش بود اروم منو کشید طرف خودش اول یک بوس از لبم کرد که با همون بوس داغ شودم بعد منو محکم تو بغلش فشار میداد بعد چند دقیقه که اینطوری گذاشت اروم شروع کرد به لیسیدن گردنم منم که حسابی داشتم از شهوات میمردم ولی نمی خواست جلوش کم بیارم خودمو از ش جدا کردم رفتم روی مبل نشستم اونم امد کنارم نشست دستامو گرفت شروع کرد یا موهام بازی کردن اروم با پشت دست صورتمو لمس می کرد منم دیگه چشمامو بسته بودم داشتم لذت می بردم که امد ازم لب گرفت منم لباشو می خوردم اونم لبای منو میمکید زبان من تو دهان اون بود یا زبون اون تو دهان من چند دقیقه ای لب گرفتم که اون شروع کرد به لیس زدن گردن و گوش من هم زمان سینه هامو میمالید کم کم دست کرد زیر تاپ با یک حرکت تاپمو از تن در اورد امئ پایین رو سینهام شروع کرد به خوردن سینهام که با اینکارش صدای منو در اورده بود منم با چشمای بسته دست می کشیدم رو موهاش قربون صذقش می رفتم که دیدم همینجوری که داره سینهامو می خوره و میماله دستشو اروم حل داد پایین تا رسید به کسم و شروع کرد خیلی آروم از رو دامن مالیدن کوسم منم که تو اسمونا بودم هیجی مقاومتی نکردم داشتم لذتشو میبردم که اروم دستشو اورد بالا دامن و شورتمو هم زمان کشید پایین و تی شرت و شلوار خودشو در اورد منو نشوند لبه مبل, یک شرت سفید تنگ پوشیده بود که کیرش توش جا نشده بود داشت از شرتش میزد بیرون وقتی کیرشو دیدم یک لبخند زدم که متوجه شد پرسید خوشت میاد منم جواب دادم اره قربونت که یک دفعه حمله کرد طرفمو سرشو کرد تو کوسم شروع کرد یه یوسیدن و بو کردن کوسم و لیسیدن زبونشو میکرد داخل و لبهای کوسمو گاز می گرفت داشتم دیوانه می شدم 30 دقیقه کوسمو خورد همش می گفت قربون کوس نازت بشم که یک دفعه ارضا شدم همه ابمو خورد قربون صدقه کوسم میرفت داشت لیس میزد که بهش گفتم بسه اومد کنارم نشست چند بار بوسیدمش اونم منو بوسید خیس عرق بود عرقاشو پاک کردم نشستم بین پاهاش شروع کردم با کیرش بازی کردن چند دقیقه بعد دیدم کیرش سفت شدو کلفت منم با زبان با سرش بازی می کردم اونم هی نگام میکرد دستشو لای موهام گداشته بود سر کیرشو براش خوردم میمکیدم گفت همشو بخور منم کیرشو کردم تو دهنم شروع کردم براش ساک زدن(تا اون موقعه براس کسی ساک نزده بودم از برکت فیلم سوپر یادگرفته بودم) 10 دقیقه ای براش ساک زدم بعد بلندم کرد برد تو اتاق رو تخت خوابوند خودشم انداخت رو من شروع کردیم لب گرفتن از زیر گردنم تا بالای کوسم میبوسید و لیس میزد وس من که حسابی خیس شده بود دست کشید یک تف زد سر کیرش و کیرش تنظیم کرد اول اروم سر کیرش کرد داخل که من داشتم از شهوت می مردم که یک دفعه تا آخر کرئ تو کوس از درد و لدت جیغ زدم اونم شرع کرد به تلمبه زدن اول آروم بعد سریه داشتم از لذت دیوانه می شدم بهش می گفتم عزیزم بکنم جرم بده پارم کن کن اونم محکمتر می کرد 30 دقیقه ای تلمبه زد که دیدم یک چیز گرمی داخلم فوران کرد همون جوری افتاد روم چنذتا لب از هم گرفتیم بعد چند دقیقه بلندشیم خودمونو تمیز کردیم امدیم رو تخت کنار هم خوابیدیم یک کم صحبت کردیم دوباره شروع کردیم تا صبح 3 بار دیگه سکس کردیم همه مدلی که خیلی حال داد ساعت 7 بود که رفت . از اون زمان تا الان چندین بار سکس داشتیم که خیلی توپ بود.
اینم از خاطره من امیدوارم خوشتون بیاد لطفا نظر بدین.

نوشته: عسل


👍 0
👎 0
58780 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

302953
2011-10-17 18:34:44 +0330 +0330
NA

سلام

خانوم شاید کسی که اشتراک میگیره ادرسشم میده …
2 نصف شب که خیلی تابلو تر بودش
در ظمن من نصاب کولر هستم اگه شوهرت رفت ماموریت بهم ایمیل بزن حتمان میام …

0 ❤️

302954
2011-10-17 18:42:15 +0330 +0330
NA

بازم یک داستان دیگه از توهمات مغزی,آخه مگه مجبوری بنویسی,راستی اگه یه نمکی میاوردی هم وقتت تلف نمیشد وحتما سکستون بانمک میشد!!!

0 ❤️

302955
2011-10-17 21:07:36 +0330 +0330
NA

Shoma ba khaje abdolahe ansari nesbati dari?

0 ❤️

302956
2011-10-17 21:19:52 +0330 +0330
NA

اصلا زیبا نبود

0 ❤️

302957
2011-10-17 22:38:19 +0330 +0330
NA

dislike
نصفه خوندم,. . .

0 ❤️

302958
2011-10-17 22:58:31 +0330 +0330
NA

خیانت بود نخوندم

0 ❤️

302959
2011-10-17 23:28:25 +0330 +0330
NA

من نمیدونم چرا تمام خانوم هایی که اینجا داستان مینویسن شوهراشون میرن معموریت.اخه بسه دیگه شورشو در اوردین مگه فکر کردی ما اسکولیم که این داستان ها رو مینویسین
راستی من فکر نمیکنم یک زن در برابر 30 دقیقه کوس خوردن دووم بیاره.امیدوارم بچه ها با فحش اذت پذیرایی کنن

0 ❤️

302960
2011-10-17 23:28:53 +0330 +0330
NA

میخوای منهم بیام بکنمت ؟

0 ❤️

302961
2011-10-18 01:23:42 +0330 +0330
NA

اگه داستانت واقعی بود و شوهرت سرد مزاج که تو مجبوری دوست پسر

بگیری چرا ازش جدا نمی شی؟

در هر صورت نوش جونت . وقتی شوهرت ارزش تورو نمی دونه .بهتره که تو

خوذت ذست بکار شی.

0 ❤️

302964
2011-10-18 03:51:12 +0330 +0330
NA

من نمیدونم واقعا این دوستان چه انگیزه ای از نوشتن خاطرات واقعی شون دارن

همه ی داستان یه طرف این (کس چرخ زدن ) یه طرف ادبیات زنونت منو گاییده

برو حاجی برو هروقت 16 سالت شد بیا اینجا کس تفت بده

0 ❤️

302966
2011-10-18 06:10:24 +0330 +0330

بازم مثل هميشه شوهرم ماموريت بود و از اين حرفها كس شعر بود

0 ❤️

302967
2011-10-18 06:15:40 +0330 +0330
NA

خلایق را هر چه لایق.
اندازت همونقده که شوهر بدبختت واسه تو سگ دو بزنه اونوقت تو هرکیو تو خیابون میبینی بکشی رو خودت.
متاسفم

0 ❤️

302969
2011-10-18 07:26:49 +0330 +0330
NA

جنده!!!
همین

0 ❤️

302970
2011-10-18 09:05:04 +0330 +0330
NA

سلام عسل جان به واقعيت نزديك بود من خودم به كس خوردن علاقه شديدي دارم اما خداييش تا حالا هيچ زني بيشتر از 7دقيقه زير دستام دوام نياورده اينجا رو كه گفتي بعد از نيم ساعت ابت اومد رو ديگه لاف زدي

0 ❤️

302972
2011-10-18 11:24:09 +0330 +0330
NA

اول نویسنده زن نیست یه بچه کونی جقی هست دوم چرا هر کی داستان مینویسه سایز سینه هاش 80 هست ترو خدا بس کنید داره حالم از هر چی داستان دروغه بهم میخوره گیریم داستان راست باشه بد بخت چرا به شوهرت خیانت میکنی اول میرفتی پیشه یه روانپزشک یا بین خودتون حرف میزدید تا با تب همدیگه بیشتر اشنا بشید تا به شوهر بد بختت خیانت نکنی جنده بد بخت ازدواج معنیش اینکه تا اخر عمرت مال همسرت هستی و بر عکس و نباید بهش خیانت کنی هرزه بی چاره

0 ❤️

302973
2011-10-18 14:55:29 +0330 +0330
NA

نمیدونم چی بگم والا.کیر گربه سیاه پینوکیو بیاد تو چشمات

0 ❤️

302974
2011-10-18 16:21:53 +0330 +0330
NA

vay khoda chera ye dastane vaghei inja peyda nemishe.? .h

0 ❤️

302975
2011-10-18 16:36:58 +0330 +0330
NA

ادمين جان يواش يواش ديگه با اين انتخاب داستانات دارى اعصاب همه بچه ها را بهم ميريزى،يكى دو ساعتى مياييم اينجا كه حال كنيم با اين داستانايى كه ميذارى حال كه نميكنيم هيچ تازه حالمون هم گرفته ميشه روز به روز هم بخاطر همين مسائل از تعداد كاربرهاى قديمى داره كم ميشه تراخدا حداقل بخاطر آبروى اين سايت هم شده يه كارى بكن فكرنكنم از بين اينهمه داستان كه روزانه به سايت ارسال ميشه انتخاب چند تا داستان خوب كار سختى باشه و يه چيز ديگه كميت ملاك نيست ٢ تا داستان خوب بهتر از ١٠٠تا داستان اعصاب خردكن مثل همين داستان خيانت آميز بالاست دوستان كاربر خواهشا يا نظر منو تاييد كنيد يا با دليل منطقى مخالفت كنيد ممنون از شما ادمين عزيز و همه بچه هاى باحال سايت شهوانى

0 ❤️

302976
2011-10-19 12:53:58 +0330 +0330
NA

Salam be dostaye atishi
Dastano nakhondam chon boye khiyanat midad

0 ❤️

302977
2011-10-19 15:29:32 +0330 +0330
NA

به راست یا دروغش کاری ندارم.ولی زیاد جالب نبود!

0 ❤️

302978
2011-10-19 16:03:59 +0330 +0330
NA

chert boooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooood

0 ❤️

302979
2011-10-20 09:52:14 +0330 +0330
NA

ta nesfe khoondam

0 ❤️

302980
2012-10-02 16:25:11 +0330 +0330
NA

منم مثل تو از زنم ولی از جنس هم نیستیم تو حیونی

حتی حیوونا هم با دو تا نر نیستن بدبخت.نجس

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها