چاه نکن بهر کسی، اول خودت (۲)

1397/11/21

…قسمت قبل

سلام دوباره

خاطره من رسید به اونجا که این مردک دیوس ، همسایه امون رو میگم دستش رو برد سمت خشتکشو و داشت کیرشو میمالوند.
منم داشتم حرص میخوردم و با خودم میگفتم… دیدی اخرش سر خودت هم اومد. این همه زن های ملت رو دید زدی حالا این کس کش داره خواهر و مادر تو رو دید میزنه. همش داشتم پیش خودم میگفتم نه دیگه دفعه اخر بود و خدایا غلط کردم ، دیگه از گوه ها نمیخورم و از این چرت پرتها…

از اون طرف با دیدن کیر شق شده این پدر سگ همش داشتم فکر میکردم کی رو داره میبینه. دو حالت بیشتر نداره.
یا خواهرم که صبحی از شهرستان اومدن با شوهرش و دختر کوچیکش یا مادرمو که معمولا وقتی سر ظهر همه خوابن میره دوش میگیره…

تو همین فکر های بودم که صدایی از حیاط خونه همین کس کش اومد . زنش بود با اون لهجه کیرش صداش میکرد که ببینه شوهرش کجاست. اینم دست به کیر نشسته بود دل نمیکند. اخرش بلند شد یه نگاه به اطرافش کرد که مطمعن بشه کسی ندیده اش ، کیرشو جابجا کرد رفت… دم زنش گرم وگرنه میخواست تا ابش بیاد بشینه ناموس ما رو دید بزنه…

همچین که در خر پشته رو بست بلند شدم از پشت نور گیر. اطراف رو یه دید زدم ، خیالم که راحت شد میخواستم برم پایین.
اما یه حس بد یا خوب نمیدونم چی بود نمیذاشت. کرمی به جونم افتاده بود که برم ببینم این زن جنده داشت کی رو تو حموم ما دید میزد.

یه قدم که میرفتم سمت لوله حموم دوباره پشیمون میشدم . نه بابا اگه خواهرم باشه یا مامانم چی؟؟؟ زشته ، گناهه،

درسته تا ۱۰ سالگی با مامانم میرفتم حموم اون جلوم لخت میشد اما نه اینکارو نمیکنم.
خواهرم رو هیچ وقت لخت ندیده بودم. یعنی یادم نمیاد.

خر شدم. رفتم بالا سر لوله. باز اون حس ترس و لذت اومد سراغم. یه نگاه سریع کردم. کسی نبود. اما صدای شر شر دوش حموم رو میشد شنید. دوباره سرمو بردم جلو اما این دفعه یه نفر بود، یه زن.…

گلوم خشک شده بود. صورتشو نمیدیدم. یعنی حالت عادی کسی سمت سقف و بالا سرشو نگاه نمیکرد که بشه صورتشو دید، که اگه این کارو میکرد که به گا میرفتم. اما مطمعن شدم اون هیکل نسبتا تو پر خواهرم نیست اون لاغر تر از این حرفهاست. سینه هاش درشتر بود. دیگه سینه های خواهرم رو از روی لباس مجلسی هایی که بعضی وقتها میپوشید و مامانم همش بهش گیر میداد که ور پریده همه جونت معلومه دیده بودم.

موقعیت این لوله حموم که واسه بیرون رفتن بخار حموم بود دقیقا بالای سکویی بود که تو ی حموم برای نشستن بود. میدونم همه شما ها تو خونتن سونا و جکوزی داشتید ما نداشتیم.

دیگه حالت طبیعی نداشتم پاهام چسبیده بود به پشت بوم. خشکم زده بود. مامانم نشسته بود روی سکو حموم داشت با یه لیف کفی خودشو صابونی میکرد. هیکلش با این که کمی شکم داشت و نزدیک ۴۸ سالش بود خیلی سر فرم بود. اول صورتشو صابونی کرد و بعد لیف رو میکشید بین سینه هاش. بازوهای گوشتیشو لیف زد رو شکمش. بلند شد یه پاشو گذاشت روی سکو لیف رو کشید لای پاش. چند باری بصورت رفت برگشت این کارو کرد. با ساق و رون پای گوشتیش هم همین کارو کرد، بعد هم نوبت رسید به کونش. چند باری دستشو کشید بین کونش گنده اش…

دروغ چرا، دودول نسبتا کوچیکم سفت شده بود. همچین که از دایره دیدم خارج شد انگار منو از برق کشیده باشن از شوک خارج شدم. به خاطر خواب رفتن پاهام با درد بلند شدم. کله اهم واسه خاطر گرمای شدید گر گرفته بود. حالم خوب نبود. یه جورایی تو عالم بچگیم از خودم بدم میومد. اول اینکه اون حروم زاده داشت مامانم رو دید میزد دوم و بدترش که خودم هم اینکارو کرده بود.

رفتم سمت در خر پشته ، واسه اخرین بار یه نگاه کردم سمت لوله حموم و اطرافش که مطمعن بشم کسی نیست اونجا. تصمیم گرفتم یه خالی بندی کنم به بابام بگم یه چیزی بگیره بشه گذاشت رو این لوله حموم. مطمعن بودم اون جاکش دوباره راهش میفته سمت پشت بوم .

پله ها رو با بدبختی اومدم پایین. رفتم توی اشپز خونه. تشنگی شدید داشت اذیتم میکرد. چشمم به در حموم که کنار اشپز خونه بود افتاد باز یاد غلطی که کرده بودم افتادم. همش پیش خودم فکر میکردم عجب گناه بزرگی کردم. دیگه اون دنیا کونم پاره است.

در یخچال روباز کردم و شیشه اب رو برداشتم سر کشیدم. حالا که مامان حموم بود مطمعن بودم نمیتونه ببینه. حساس بود رو این مسله با شیشه اب خوردن. تازه داشتم با اب خنک جون میگرفتم که درد پس گردنی و با کله رفتن تو یخچال از حال خوبم درامدم.

کره خر صد بار نگفتم با شیشه اب نخور ؟ نمیخواهی ادم بشی؟ گور به گور شده کدوم گوری بودی ؟ سر ظهری سگ تو خیابونه که تو تخم سگ همش ولی تو این کوچه ها؟

مامانم بود. با چشم های باز داشتم نگاهش میکردم. یه نگاه کردم به حموم. درش بسته بود و صدای اب میومد.

مامانم باز شروع کرد. کره خر چته ؟ چه مرگته؟ جن دیدی ؟ گمشو تا با دمپایی کبودت نکردم.
حالت معمولی من اینجور مواقع در میرفتم. اما حالا نمیدوستم باید چکار کنم.

اروم گفتم ببخشید و راه افتادم. کمی که از مامانم دور شدم برگشتم و پرسیدم مامان ؟ مامان ؟ لیلی حمومه ؟
مامانم جواب داد : نه. تو اون اتاق با بچه اش خوابه .
این خالته…
خالم ؟ خاله ام کی اومد ؟ چطور من نفهمیدم ؟
وقتی سر ظهر گم گور میشی و کونتو نمیذاری تو خونه همینه که نمیفهمی کی هست کی نیست. نیم ساعت پیش اومد.
لوله کشی خونه اشون مشکل داشت ، اومد اینجا بره یه دوش بگیره. چطور ؟؟

( خالم از نظر هیکلی تقریبا شبیه مامانم هستش )

هیچی . من برم بخوابم.

مامانم : گمشو.

این خاطره مال حداقل ۲۵ سال پیش بود با کمی دستکاری.

خوش باشید.
نوشته: مهران


👍 4
👎 5
13405 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

747246
2019-02-11 01:56:44 +0330 +0330

فکر کنم اینقد زدی الزیمر گرفتی اخه دیوس داستان قبلیت گی بود یهو چرا تبدیل شد به دید زنی

1 ❤️

747247
2019-02-11 01:59:02 +0330 +0330

اسم داستانتو باید میزاشتی کلید اسرار???

0 ❤️

747253
2019-02-11 03:45:23 +0330 +0330

داستان سکسی نبود ها!
یعنی جذاب نبود راستش!
دیس لایک

0 ❤️

747355
2019-02-11 19:30:25 +0330 +0330

داستانت رو که خوندم یاد فرمایشات عمام افتاد که فرمودن همه چیز رو مجانی میکنیم!!فکر کنم شما رو هم مجانی گاییدن که این خضوعبلات رو به اسم داستان تلاوت کردی،دیس لایک

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها