چجوری کونی شدم

1401/05/29

من رضام(اسم مستعار) ساکن یکی از شهرستان های خراسان رضوی، الان ۲۰ سالمه. یادمه ۱۳ ۱۴ سالم که بود توی مسجد نزدیک خونه ما چند تا بچه همسن و سال بودیم. که بین ما یه پسر بچه خوشکل بود که از من یکی دو سالی کوچیک تر بود. یه پسری هم بود که از همه ها بزرگ تر بود و تقریبا ۱۷ ساله و اسمش مصطفی بود. کار ما شده بود که هر روز عصر بازی می کردیم با همدیگه.یع روز که داشتیم قایم موشک بازی می کردیم من و مصطفی و اون پسر خوشکله پیش هم بودیم و قایم شده بودیم. مصطفی اون پسر خوشکله رو داشت از پشت از رو شلوار می مالید و انگشتش می کرد. یه حسی بهم دست پیدا کرده بود که کم کم روز به روز به این آقا مصطفی من چراغ سبز نشون می دادم تا کامل کونی اون شده بودم.نه که فکر کنین بهش بدم نه اون فقط لاپایی و درمالی می کرد تا ابش میومد و هیچ وقت توم نمیکرد. خلاصه گذشت تا مصطفی رفت سربازی و من دیگه ندیدمش. توی مدتی که نبود من خیلی داغ و حشری بودم یه پسر تقریبا ۲۲ ساله از رابطه من و مصطفی یه چیزایی فهمیده بود و مدام منو وسوسه می کرد تا بالاخره گول خوردم و تو وضو خونه مسجد لاپایی زد و ابش اومد و من دیگه کامل تابعش شده بودم و هر وقت میخواست من ساده رو می برد و یه حالی با هام میکرد حتی چند باری سعی کرد بکنه توم اما واقعا کیرش کلفت بود و من اذیت میشدم و اونم میترسید‌ که شاید مشکلی برام پیش و توم نمیکرد. آقا بگذریم. تابستون شده بود و من بیکار بودم. این حسن لوله کش گاز بود و گفت بیا شاگرد من شو و بهت کار یاد بدم و… بازم من بدبخت گفتم باشه و باهاش میرفتم سرکار و دیگه کامل مطیعش شده بودم. (ناگفته نماند من ساک نمیزدم و خیلی بدم میومد یه حسی بهم میگفت برو بده و عیبی نداره و کسی نمیفهمه و ازین حرفا) دیگه کم کم یکی دو سال که بزرگ تر شدم گفتم دیگه نمیخوام و توبه کردم. که دیدم یه روز تو تلگرام یه اسکرین شات از فیلم حدودا ۲۰ ثانیه ای برام فرستاد و گفت اگه نیای ابروت میبرم و… دنیا رو سرم خراب شده بود و جوابش دادم که هر کار میخوای بکن و بلاکش کردم. دیگه امیدی نداشتم تا یه روز که دم در خونه وایستاده بودم دیدم یکی از اقوام دورمون که حدودا سی سالش بود وایستاد و گفت بیا. رفتم پیشش و گف من فیلمت دیدم و میخوام کمکت کنم(یعنی ریدم به خودم) به مِن مِن افتادم و گفت بشین تا یه جایی بریم واست تعریف میکنم. منو برد در خونشون در حیاط باز کرد و گفت بریم دو تا بخاری هست جا به جا کنیم😓 من اولش فهمیدم کاسه ای زیر نیم کاسه هست گفتم نه نمیام. بعد بلند گفت یالا یالا که مثلا زن و بچه هاش خونه ان و به من گفت زنم خونس نترس. من خیالم راحت شد و رفتیم خونش که دیدم کسی خونش نیست. هر خواستم فرار کنم نزاشت و‌ یکم کتکم زد و گفت به نفعته هر چی میگم انجام بدی و سریع بریم قبول‌کردم(مقل دفعه های قبل میگفتم کسی نمیفهمه عیب نداره و با این حرفا خودم رو توجیح میکردم) خلاصه گفت به شکم دراز بکش و من این کار رو کردم و اونم خوابید روم و کیرش رو یکم با وازلین چرب کرد و با یه هول داد رفت تو کونم یه خورده درد داشت اما خیلی نه و هی تلمبه میزد تا بیشتر جا باز کنه چند دقیقه طول کشید و تمام آبش رو توم خالی کرد و از روم بلند شد. سریع شلوارم‌رو کشیدم بالا و منو رسوند خونه تمام خوشحالیم این بود که نتونست ازم فیلمی بگیره تا بعدا اذیتم کنه. دیگه هر چی گفت بیا من نرفتم و اون هم به قولش عمل کرده بود اون پسری که فیلم گرفته بود تهدید کرد که پخش نکنه. اون پسره حسن بنظرم فیلم از پیشش پاک شده بود یا نه حتما سراغم میومد.
این داستان کامل واقعی هستش
نویسنده: emad._.zamani20

نوشته: Emad._.zamani20


👍 7
👎 7
23901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

891169
2022-08-20 01:17:38 +0430 +0430

وااااای
مشت نمونه خرواره
ایران رو کونی برداشته واویلاااا
الفراررررر

1 ❤️

891181
2022-08-20 01:46:27 +0430 +0430

بنظرم واقعی بود،خب چرا توبه‌؟ادامه بده توکه استعداد داری داداش

1 ❤️

891197
2022-08-20 02:29:14 +0430 +0430

کسی نمی فهمه ، عیب نداره 👍 👍 👍

1 ❤️

891229
2022-08-20 06:46:15 +0430 +0430

حیف وقتی که رفت

1 ❤️

891266
2022-08-20 10:31:43 +0430 +0430

داستان خیلی ناقص و تکه تکه بود

1 ❤️

891282
2022-08-20 13:23:51 +0430 +0430

واقعی داستان

0 ❤️

891300
2022-08-20 15:33:48 +0430 +0430
0 ❤️

891411
2022-08-21 05:36:07 +0430 +0430

حالا اسم مستعار گذاشتی ولی اسم خودتو که تهش نمی‌نوشتی دیگه.

0 ❤️

891789
2022-08-23 12:07:11 +0430 +0430

عماد زمانی اسم مستعارت رضاس؟ هیچ کس هم نفهمید اسمتو🤣🤣🤣

0 ❤️