من امیر هستم.23 سالمه و ساکن یکی از شهرهای شرقی کشورم.اما خب دانشجوی یه شهر دیگه ام.نکته مهمی که باید بگم اینه که دوستان من و خانوادم آدمای مذهبی هستیم و البته من به دلیل دانشجو بودن و…یه ذره بگی نگی فاصله گرفتم از اونا.فکر بد نکنید که مثلا مثل خیلی از کاربرای این سایت n تا دوست دختر دارم و n تا زن رو کردم.نه باور کنید تا حالا دوست دختر نداشتم و از نزدیک بدن زنی رو لخت ندیدم.تنها کارمم فقط هر دوسه ماهی مخصوصا تابستونا که میام شهر خودمون و تو خونه تنها میشم دیدن همین سایت شماست که البته خودمم زود پشیمون میشم.
در باب خانوادمون بگم که دو تا داداش و دو تا خواهر دارم که همه ازم بزرگترند.داداش بزرگم که32 سالشه و 2تا بچه هم داره سوم راهنمایی که بودم ازدواج کرد.زن داداشم هم 3 سال از من بزرگتره.زن داداش دیگم هم 1 سال بزرگتره.گفتم که خانوادمون مذهبی اند در این حد که خیلی با شما تهرانی ها فرق دارن.یعنی مثلا زن داداشام جلو من با حجاب کامل اند و دامن و شلوار و روسری…قبول کنید که مردمان شهرستانی و کویری همه اینجوری اند دیگه.زن داداش بزرگم که گفتم 3 سال ازم بزرگتره تا 3 سال پیش طبقه پایین خونمون زندگی می کردن و بعد رفتن خونه خودشون.باور کنید نمیدونم چرا همش نگام به سینه های زن داداشم بود.از خودمم خجالت میکشم.
اینم بگم که زن داداشم کلا خوش استیله و البته سینه هاش شاید معمولی باشه اما گاهی اوقات که لباسش یه کم تنگ تر بود قشنگ برآمده بود و این منو دیوونه میکرد.
زمان در گذر بود تا اینکه یه شب که خونه اون داداشم شام دعوت بودیم موقع خداحافظی پسر داداش بزرگم(پسر همین زن داداشم که قصه شو واستون میگم) که 9 سالشه گفت که عمو بیا واسم بازی نصب کن.من چون میدونستم داداشم فردا شیفته صبحه و تا ساعت 4 هم خونه نمیاد گفتم نه عمو جان.اونم گریه کرد و بالاخره رفتم با هاش ولی از همون لحظه با این که میدونستم نه من اهل کاری هستم و نه زن داداشم ولی تو دلم آشوب بود.آخرین فکر خلافم دیگه این بود که لااقل فردا تا عصر که داداشم بیاد و بعد بریم خونه ما میتونم از روی همون پیراهن هم یواشکی سینه هاشو نگاه کنم.البته اینم شانسی بود چون بعضی وقتا شالی که میپوشید و بلند بود رو روی سینه هاش می انداخت و گاهی هم هموم پیراهن و روسری داشت.اون شب تا ساعت 3 خوابم نبرد و همش فکرای شیطانی به سراغم می اومد ولی همش میگفم دیوونه اونی که تو داری دربارش فکر میکنی و نگاه هوس آلود بهش میکنی زن برادرته یعنی ناموس خودت اما خب چیکار کنم وقتی ایمان ضعیف باشه نمیشه کاری کرد.بالاخره صبح شد.ساعتای 8.5 بیدار شدم به غیر داداشم که صبح ساعت 7.5 میره سر کار که خونه نبود زن داداشم و دو تا بچه هاش بیدار بودن و داشتن صبحانه میخوردند.رفتم دستشویی و نشستم پای سفره.زن داداشم هم یه پیراهن نسبتا تنگ تنش بود و روسری و دامن.زیر دامنش باور کنید اون موقع نمیدونستم چی بود چون دامنش هم بلند بود هم یه ذره تنگ و خودشم جوری بلند نمیشد که…سر صبحانه که نمیتونستم نگاه کنم به سینه هاش تا اینکه صبحانه تموم شد و رفتم با پسر بزرگ داداشم پای کامپیوتر و بازی رو واسش نصب کردم و هموم کنارش رو زمین نشستم.کامپیوتر تو هال بود آخه یه اتاق بیشتر ندارن.
زن داداشم داشت ظرفا و استکان های صبحانه رو میشست و حالا از بغل میشد یه کم نگاه سینه هاش کرد.کیرم کم کم داشت بلند میشد که صدای ترکیدن بادکنک منو به خودم آورد.پسر کوچیک داداشم که داشت توی همون حال با بادکنکش بازی میکرد ترکوندش.و ان ترکوندن بادکنک آغاز بزرگترین گناه من و زن داداشم شد…
گریه میکرد که بادکنک دیگه میخوام،آخه 3،4 سال بیشتر نداره.مامانش به داداشش گفت برو واسش یه دونه دیگه از سر کوچه بخر که بهانه می آورد و می گفت من دارم بازی میکنم.و بالاخره خودم رفتم از بیرون یکی واسش گرفتم که کاش نمی گرفتم. وقتی داخل خونه شدم دادمش به زن داداشم و رفتم نشستم.زن داداشم که داشت بادکنک را باد میکرد میخواست با خود بادکنک واسش تهش رو گره بزنه که بچه داداشم گفت نه نخ ببند. زن داداشم هم که کنار اوپن آشپزخونه وایستاده بود گفت امیر بیا ته بادکنک رو بگیر ا من نخ رو ببندم. رفتم جاش یعنی روبروش واستادم و ته بادکنک رو کشیدم تا نخ رو ببنده.حالا فرصت خوبی بود تا خوب نگاه سینه هایی کنم که بارها تو ذهنم لخت تجسمشون کرده بودم همینجوری که داشت روبروم نخ رو به دور بادکنک میپیچید نمیدونم که چی شد که یه لحظه خم شدم و از روی هموم لباسش از سینه سمت چپش بوس خوردم ناخودآگاه خودشو نیم متری عقب کشید و گفت نمیخواد خودم می بندم.به خدا کم مونده بود هر دو نفرمون گریه کنیم اون از کاری که انتظار نداشت و من که تازه فهمیده بودم چه غلطی کردم از کاری که کردم.همونجوری که باد کنک تو دستش بود رفت تو اتاق و در رو بست.
داشتم دیوونه میشدم.خدایا باید چیکار میکردم.تازه شانس آوردم که پسر بزرگ داداشم منو ندید و سرگرم بازی بود.با خودم گفتم برم داخل اتاق و گریه کنم و بگم منو ببخشه.اما گفتم الان عصبانیه و ممکنه یه بلای بزرگی سر کل خوانوادمون بیاد.این شد که رفتم دست پسر کوچیک داداشم رو گرفتم و رفتم بیرون پارک تا حواسمو پرت کنم.یه یه ساعتی گذشت که گفتم الان دیگه درسته ناراحته اما لااقل مثل اون موقع عصبانی نیست و میرم ازش معذرت خواهی میکنم و میگم دست خودم نبود و واقعا هم دست خودم نبود که اون کارو کردم.قلبم رو هزار میزد که داخل خونه شدم و دیدم تو هال نشسته.منم رفتم اینور هال نشستم و خودمو آماده میکردم که بهش بگم که دیدم رفت تو اتاق و درو بست.یه دو سه دقیقه بعد رفتم دم در اتاق و در زدم و جواب نداد.یواش درو باز کردم و دیدم کنار دیوار نشسته.رفتم تو اتاق و خواستم چیزی بگم گفت چرا اون کارو کردی.گفتم که دست خودم نبود و…گفت یعنی من این همه شده زن داداشتم تو همش تو فکر سینه هام بودی؟گفتم خب چیکار کنم من یه جوون مجرد که نه امکانش هست ازدواج کنه و …باید چیکار کنم.؟…گفت برو از خودت بپرس…بلند شد که بره به گریه افتادم که من این همه وقت دوستت دارم. نمیدونم چرا این حرفا رو میزدم ولی وقتی که آدم شهوتی بشه دیگه خدا فقط باید به دادش برسه…حداقل فقط بهم نشون بده.گفت امیر به خدا تو دیگه چه کثافتی هستی.به طرف در که رفت از پشت بازوشو گرفتم و گفتم زهرا خواهش میکنم.گفت نه و دستشو جدا کرد و رفت.
منم همونجا تو اتاق نشستم و گریه کردم هم به خاطر زهرا هم به خاطر عاقبت کارام.توان بلند شدن از جام رو نداشتم.سرم لای پاهام بود.فک کنم یه ده دقیقه ای گذشته بود که دیدم یکی گفت امیر نگاه کردم دیدم زن داداشمه.گفتم الان میگه برو از خونه بیرون…دیدم گفت برو تو حموم و تا وقتی که من میام صبر کن.باورم نمیشد چه اتفاقی افتاده بود.شاید شیطان کار خودشو کرده بود.رفتم حموم و بدون این که لباسام رو در بیارم و آب رو باز کنم نشستم یه گوشه ای.دیدم بعد از 40 دقیقه ای اومد گفت وایستاده بود تا نونوایی باز بشه تا حسام رو سعید (دو تا پسراش) بفرسته نونوایی.اومد تو.هنوز همون لباساش تنش بود. گفتم امیر به خدا فقط برای اینکه دیگه قول بدی به من نگاه هیز نداشته باشی از این به بعد و دیگه حرمت رو حفظ کنی بیا پیراهنم رو در بیار و فقط نگاه کن.باورم نمیشد.و همینجوری که داشتم بهش قول میدادم و تشکر میکردم دکمه های پیراهنش رو باز کرد. زیرش یه تاپ راه راه داشت.تاپش رو در آورد و یه سوتین مشکی تنش داشت.باور کنید داشت فقط با دیدن آبم می اومد.وقتی سوتین رو باز کرد وای خدا به آرزویی که چندین سال داشم رسیدم.حتی با این که 2 متری ازم فاصله داشت ولی داشتم دیوونه میشدم.فقط نگاش میکردم.یه 2 دقیقه ای که شد سوتینش رو برداشت که بپوشه و بره که گفتم بزار فقط یه دقیقه دیگه نگاه کنم.گفت زود باش.با خودم گفتم ان آخرین فرصته.از روی شلوارم کیرم رو مالش دادم تا شاید اونم عکس العملی نشون بده.دور کیرم رو با دستم گرفته بودم تا کلفتیش رو ببینه.بالاخره اونم یه زنه و دارای شهوته.داشتم کیرم رو از روی شلوار مالش میدادم و داشت آبم میوامد که گفت میتونی شلوارتو در بیاری.شاید دلش میخواست کیرم رو ببینه.
شلوارم رو تا نصفه درآوردم و شروع به مالش کیرم کردم.دل به دریا زدم و نزدیکش شدم و قبل از این که کاری کنه لبم رو روی نوک سینه هاش گذاشتم و می مکیدمشون.گفت نکن امیر برو عقب اما ولشون نکردم تا این که دیدم داره از روی شهوت التماس میکنه که ولش کنم.مثل حیوون شده بودم.لبم رو روی لبش گذاشتم و اول لباش بسته بود اما کم کمک شهوت بهش غلبه کرد و اونم آروم آروم لبامو میخورد.پیراهنمو در اوردم و شلوارش رو خودش پایین کشید.هنوز که هنوزه باورم نمیشه داشتیم با هم چیکار میکردیم.شرتشم مشکی بود که اونم در آورد.بهش گفتم کف حموم بخوابه.خوابید.میدونستم که هر لحظه امکان داره پسرای داداشم بیان و منم تجربه نداشتم و سریع رفتم سراغ کسش.اولین و آخرین باری بود که نا حالا کس میدیدم.همیشه با خودم فکر میکردم که وقتی با کسی سکس کنم اول میدم واسم ساک بزنه و بعد من کسشو بخورم و هزار کار دیگه.اما از بس هول بودم شلوارمو کلا در آوردم و کیرم رو لبه کسش گذاشتم .کیرم 20 سانتی میشه و واقعا کلفته اما مشکلی که داره اینه که خمیدگی داره یعنی به پایین قوس داره.با اولین فشاری که دادم تا نصفه رفت و زن داداشم جیغ کشید شاید از درد بود که کیرم خمیده بود و شایدم از شهوت.اما هیچی حالیم نبود با تموم نیرو و وزنم تلمبه میزدم که فکر کنم بعد از 10 بار عقب و جلو احساس کردم داره آبم میاد.سریع کیرمو بیرون کشیدم و کف حموم ابم رو خالی کردم.دیدم زن داداشم میگه امیر تو رو خدا بیا یه کاریم کن.فهمیدم ارضا نشده .حالا یه کم به خودم مسلط شده بودم و دستم رو روی کسش میکشیدم که بعد از 2 تا 3 دقیقه یه آخ بلند گفت.هر دو مون باورمون نمیشه چیکار کرده بودیم.زن داداشم بلند شد و لباساش رو برداشت و گفت سریع دوش بگیر و بیا بیرون تا منم برم حموم.نفس اماره کاره خودش رو کرد.از روی صداش میشد فهمید که بغض کرده.خود منم دست کمی ازون نداشتم.خودمو شستم و اومدو بیرون که دیدم داره میره حموم و چشاش قرمز بود.موقع رفتن گفت قولت یادت نره.
از اوم ماجرا 2 ماه میگذره و هنوز تو چشای هم خجالت میکشیم نگاه کنیم و چه برسه که من قولم رو بشکنم. از خدا میخوام که حالا منو نه ولی اونو ببخشه.
امیر
واقعا برات متاسفم هر بدبخت که تو جامعه اتفاق میوفته کار شما مذهبیای عقده ایه ، آخه بدبخت تو آدمی آدم به داداش خودش خیانت میکنه ؟؟؟ نمیمیری ؟؟؟ دوست داری فردا داداش تو به زن تو چشم بدوزه ؟؟؟
متاسفانه آدمهای مذهبی نما مثل ایشون زیاده که بخاطر حفظ ظاهر توی جامعه مسلمون هستن ولی واقعیت این هست که حتی به ناموس خودشون هم رحم نمیکنن
چطور دانشجوئی هستی که حتی عرضه1لب گرفتن توی دانشگاه هم نداشتی؟
شك ندارم راست گفتي سركوب جنسي محدوديت
معاشرت وزيستن
درجامعه اي باخفقان سياه مذهبي
زمينه رابراي رفتارهاي نابهنجار
وغيرمعمول فراهم
ميكندكساني كه عذاب وجدان وگريه
بعدازنزديكي بااطرافيان راتجربه
كرده اندبانوشته ات
ارتباط بهتري برقرار
ميكنندمطمئن باش
همانطوركه بعدازسكس بامحارمت جزعذاب
وجدان اتفاقي نيفتاد
بعدازمرگت هم هيچ
خبري نخواهدبود
نگران بخشايش كسي نباش
سلام . خیلی بهت بد و بیراه گفتن . فک کنم لازم نباشه من چیزی بگم . آدم تا تو موقعیت نباشه نمیتونه نظر بده. خیلی از ماها کارایی میکنیم که تو خوابمون هم انتظارشو نداریم چه برسه به واقعیت . به قول خودت این کاری که کردی ضعف ایمانه . کسایی که این حریما براشون خوب تعریف نشده باشه ازشون هر کاری بر میاد . سکس به محارم یکی از اوناس . دعا میکنم برات که خدا کمکت کنه و این اتفاق باعث شه بیشتر به خودت بیای و رو خودت کار کنی و اشتباهات قبلتو تکرار نکنی :)
خاک بر سر ندید بدیدت تو شیطونم درس میدی بعد میگی شیطون کار خودشو کرد!!!چرا فکر میکنی اگه بگی مذهبی هستی اونایی که داستانتو میخونن میگن آخی گناه داشت اشتباه کرد مذهبی بود…نه تو به اندازه ی زن داداشت(گناه کار نمیگم)کثیفی.این همه دختر ریخته آخه…
ببین ما نمی تونیم تو رو درک کنیم ولی من شما رو مقصر نمی دانم و چون اگه یک جوان در سن 20 سالگی موفق به انجام سکس نشه این موضوع خیلی بد است که زمانی که آتش شهوت شروع به شعله کشیدن در وجود انسان می کنه دیگه خبری از ایمان مذهب دین خدا ناموس در دل طرف نیست وفقط در این تفکر است که خودش رو هرچه زودتر خاموش کنه حالا شما دوستان هرچی با نظرات خودمان فحش انتقاد کنیم جواب نمیده بهتر باور کنیم که در وجود انسان جای برای سرکوب نیازهای جنسی نیست وباید در زمانی که بدن آماده فعالیتهای جنسی است پاسخ صحیح برای این نیاز بدن پیدا کنیم که مانند این شخص خودش و زن برادرش رو دچار بزرگترین اشتباهات نشوند که تا آخر عمر شان پشیمان بمونند من در حقیقت تمام این گناهان رو 80درصد رو به مدیریت جامعه بر می گرده و20درصد هم شخص رو مقصر است در پایان از داستانت خیلی ناراحت شدم ولی با توکل بخدا مطمئن باش راه درست روپیدا می کنی دیگه جوری رفتار کن که زن برادرت کمتر احساس گناه کنه که باعث مشکلی در زندگیش بوجود نیاد به امید روزی که دیگه هیچ شخصی نیازجنسی در وجود خودش سرکوب نکنه چرا که عاقبت خوبی نداره >:)
بدبخت بیچاره بروواسه خودت یک دوست دختر جورکن تااینجوری به داداشت خیانت نکنی
اقا داستانت عالی بود بعد یک سال یک داستان واقعی خوندیم به حرف بعضی از اینا هم توجه نکن چون هرچی بنویسی فحش خودشونو میدن ایول داری به خاطر این که داستانت دروغ نبود :X :X <:P
بچه ها !!
من قول 10000% میدم که این داستان تا اونجاش که مربوط به هیز بازی و جقهای پنهانی و نا گفته نویسنده میشه راسته ولی بقیه ش خالی بندیه محضه!!!
شک نکنید خالی بندی بود…
2حالت داستانت ممکنه داشته باشه!
1.کس شعر محض
2.واقعیت بود
اگر 1 باشه برو جلقت رو بزن بچه کونی
اگر 2 باشه ریدم به تو و اون زنیکه جنده
از این کارت بدم میاد شما بچه مثلا مذهبیا گند زدین به این کشور
بچه شهر عزیز منم دانشجو ولی جرات این کارارو ندارم تو دانشگاه
سارا سوئیت عزیز من زن داداشش رو مغصر نمی دونم چون تو شهوت آدم دست خودش نیست بدا مثل سگ پشیمون میشه
سکس با زن داداش یا سکس با خواهر زن به نظر من خیلی کثیفه من مذهبی نیستم ولی تو مرامم این کارا نیست
اولين قدم شيطان براي قول زدن آدمها اينكه بهشون بقبولونه كه آدمهاي متفاوتي هستن و گناهايي رو كه ديگران مي كنند اونها نميكنند - پس دوستان عزيز زياد منم منم نكنيد علي الخصوص ساينا جووووون و سارا خانم - چون احتمال داره سرتون بياد - شك نكنيد …
چرا اينقر بهش همچي ميگيد اين نويسنده هم مثل بقيه با طرح قبلي داستانشو نوشته مثل خيليا كه سعي ميكنند تا از لحاظ اعتقادي و فرهنگي مارو از بين ببرند اينم داره همين كارو ميكنه
ببينيد از 1 طرف ميگه مذهبي از طرفي داره خيانتو رواج ميده من خودم با بچه مذهبيا زندگي ميكنم هيچكدامشون دير ازدواج نميكنند بعدم اين چجور احساس گناهيه كه داستانه خيانتشو پيش همه داره جار ميزنه با اينكه ميدونه تو فرهنگ ما جايي نداره؟ نه عزيزان اين بابا يا مثل طالبان يا وهابيون مسلمونه كه جرات ميكنه چيزي رو كه خدا پنهان گذاشته پيش همه جار بزنه يا 1 مامور بيعشور كه اخر ميفهمه چه غلطي كرده
كلا ادم بيشعوريه
ساینا من مدت زیادی نیست که میام توی این سایت ولی توی همین مدت فهمیدم تو یه دیونه عقده ای و100البته کسکش هستی.
سکس با محارم ویا اعضای خانواده ویا با هرکسی که آلوده به این گناه نیست و از راه بدر کردن آدمای پاک گناه و زشتیش صدبرابر بیشتر است از زنا با یک جنده که کارش اینه.
راست یا دروغش گردن خودت…
ولی چیزی که هست اتفاقه، میفته…
دراینکہ داستانت دقیقا ھمین شکلی اتفاق افتادہ شکی نیست، دراینکہ آدم ی جاھایی مخش تعطیل میشہ و شھوتش جلوی فکرش رو میگیرہ ھم شکی نیست، اونایی ک بالاتر فحش نثار شھرستانی ھا میکنن مطمئنا ایران رو فقط تھران میدونن ک باید گفت متاسفم! توی تھران ھم بسیارانند ک ب ھمین صورت نکردہ و ندیدہ ھستند و چ بسا ازین بدتر سرشون اومدہ، پس مھم نیست کجایی باشی! ب قلب پاکت رجوع کن و دعا کن دیگہ شھوت بھت غلبہ نکنہ، گرچہ پارہ شدن حیای تو و زن داداشت بازھم احتمالا خودشو نشون بدہ. لطفا برو تو ھمون دانشگاھت ی دوس دختر بگیر ک تامین جنسی بشی، چنانچہ اینکارو نکنی عنقریب با شرایط حادتری مواجہ خواھی شد.
حالا خوبه با این داستانی که نوشتی از دیدن سایت هم زود پشیمون میشی !
داستانت به نظر واقعی میومد که امیدوارم نباشه . متاسفم
نمی دونم چرا فکر میکنم مقصر نیستی ولی زن داداشت هم نادانه هم خائن و هم … ولی کار اون از بخشش گذشته واسه خودت دعا کن آدم شی
با فرض اینکه راست باشه :
مطمئن باش که اگر واقعا پشیمون شده باشید خدا هر دوتاتونو می بخشه ولی بهت توصیه میکنم هیچ وقت به امکانات ازدواج فکر نکنی و هرچه سریع تر ازدواج کنی .
شوهر منم 23سالشه ، هیچ مال و ثروتی نداره و تنها درآمدمون حقوق کارمندیشه . اما خیلی با هم خوشبختیم ( البته یک مشکل بزرگ به اسم دور بودن از هم داریم ، چون من دانشجوم ) .
یه وقت نری با دختری دوست بشی ها ؟ اون وقت باید بیشینم داستان سکس با دوست دخترتو بخونم ! یعنی از چاله در بیای و بیفتی توی چاه .
مطمئن باش اگر واقعا از خدا کمک بخوای بهت کمک می کنه …
البته تقصیر خودت نیست مشکل از اون پدر مادر کس کش مذهبیته که تو رو عقده ای بار آوردن .مطمئن باش داداشات هم کس خواهر مادرت گذاشتن.
:)) ridam be negareshet aghaye daneshjooye toalet. en jomleat kheyli bahal bood
.رفتم دستشویی و نشستم پای سفره.
اوهوی همه یاروهایی که به مذهبی ها فحش میدید
بدونید همه اون متظاهرایی که خودشونو مذهبی نشون میدن ولی از درون خرابن ادمای لجنی هستن؛
اصلا میفهمین مذهب یعنی چی؟
اصلا یه ذره فکر میکنین؟
اونی که مذهبی واقعیه جواب همه مشکلاتشو از دین میگیره؛
حتما میگین برو بابا دوباره حرف از دین زدی!
ولی اونایی که اینو میگن خیلی عقب مونده و متحجرن!
چون اصلا منطق حالیشون نیست؛
یا شما مسلمون هستی یا نیستی!
اگه هستی پس گوش کن و اگه نیستی پس اینقدر از این چرت و پرتا نگو و به این آقا توهین نکن؛ مثلا گی در کشوری مثل انگلیس هم مشروعه هم قانونی و اونا هم مسلمون نیستن! پس کسایی که مسلمون نیستن نباید این کارارو “خیلی” هم بد بدونن!
این آقا که مرتکب این گناه کبیره شده و خودشم اعتراف کرده که ضعف ایمان داره, ضعف اطلاع دینی و عقب ماندگی در اعمال دینی داره!
اگه بیشتر روی خودسازی کار میکرد و معقولانه تر عمل میکرد دچار این گناه نمیشد؛
چندتا راه سالم جلوی راهشه:ازدواج دائم, صیغه و صبر؛
که اگه توجه کرده باشید از این سه تا فقط یکیش به قول بعضیا سرکوبه!
که اونم با خودسازی پلی میشه برای پیشرفت؛
خدا هم در قرآن هم فرموده که صبر برای اینطور افراد که شرایط ازدواج دائم رو ندارن بهتره؛
حالا هم که گذشته آقا امیر!
در توبه حتی برای یزید هم باز بود ولی خودش نخواست؛
سعی کن به مثال “حر” باشی چون فرق خریت و حریت فقط در یک نقطه است؛
بالاخره آدمی ممکن الخطاست دیگر!
و اینو بدون که در رحمت خداوند همیشه بروی بنده ها باز است؛
موفق و سالم و پرهیزکار باشید؛
شمایی که مذهبی هستید تو این سایت چیکار می کنید ؟ برید همون یالثارات الحسینتوتو بخونید اینجا هم نظر ندید . همین مذهب شماست که 1400 ساله این مملکتو به گا داده و جوونا تا 40 سالگی قدرت مالی واسه ازدواج ندارن و مجبورن یا جق بزنن یا سکسهای عجیب و غریب کنن . فکر کردی الان سال سوم هجریه نظریه صیغه می دی دیوث ؟ سکس یه امر طبیعیه الاغ ربطی هم به دین و مذهب نداره . تویی که دم از قران می زنی برو داستان آدم و حوا رو بخون می فهمی که از نظر دین شما همه ما انسانها حرامزاده ایم چون همه فرزندان ازدواج قابیل قاتا با خواهرش هستیم ! مشنگ
با سلام من در خانواده مذهبی هستم ولی نه به خواهرام و نه به زن داداشم نگاه بد داشتم
چرا مذهبی بودن رو بهونه میکنید؟
آخه چه ربطی داره
نمیدونم چی بگم همه حرف ها رو بچه ها زدن
داداشه گلم به حرفای بعضی از این آدامای مزخرف گوش نده.اگه پاش بیوفته اینا به مادرشونم رحم نمی کنن.
دادا در هر صورت اگه داستانت دروغ یا راست بود … من خیلی حال کردم.دمت گرم و نوش جوووونت.
واست ارزوی موفقیت می کنم.
از گناهم نترس
توی این مملکت اونقد گناه میکنن که خدا وقت نداره به گناه تو برسه =(((
سلام من تازه عضو شدم و گفتم اولین نظرمم بدم.
خوبه مذهبی هستی و ایمانت ضعیفه اگه مذهبی نبودی چی میشد؟
یکی به من بگه (از روی هموم لباسش از سینه سمت چپش بوس خوردم) این جمله یعنی چه؟
تو بیست و سه سالته، زن داداشت سه سال ازت بزرگترهريال یعنی بیست و شش سال، بعد بچه 9 ساله داره؟!!! پونزده سالگی یعنی ازدواج کرده؟!! میدونم چیز خیلی بعیدی نیست، ولی خب…
“باور کنید تا حالا دوست دختر نداشتم و از نزدیک بدن زنی رو لخت ندیدم”!!!
بدن زن داداشت جزء بدن زنها حساب نمیشه؟!!!
وقتی توی جامعه محدودیت زیادی باشه ایجوری میشه ِ بیچاره با دیدن از روی لباس هوسی شد لول
به امید شکستن تمام کیرهایی که به غیر از زن خودت بلند میشن و به امید بسته شدن تمام کس هایی که به غیر از شوهر ابدار میشه
اخه بی عرضه اگه همون لباسا صبح ب قول خودت ک بلوز دامن بود تنش بود پس شلوارش کجا بود ک کشید پایین دوس ندارم فحشت بدم اما کس شعرمحض بود o_O
من نویسنده این داستانم…این داستان خیالبافی محض میباشد ئ تمام دروغ میابشد و ساخته ذهن من بوده است
شما فوق فوق فوقش میری سوره توبه رو میخونی توبه میکنی زن داداشتم همینطور
ولی
خودت میتونی تو روی داداشت نگاه کنی اقای به اصطلاح مسلمون
خدا از حق بندش نمیگذره تو هر دینی
لحظه شماری کن تا پاشو بخورید جفتتون
اینو نوشتم که خدایی نکرده کسی این کارو نکنه
ولی من ادم کثیفی رو میشناسم که به بدترین نحو ممکن به محرمش تجاوز میکرد بعد غسل میکرد نماز میخوند
فجایعی سرش اومد که نگو
الانم همچنان نماز میخونه از وقتی که شروع میکنه تا وقتی که دعاش تموم بشه ۲ ساعت طول میکشه ولی زندگیش دیگه زندگی نشد
به نظرتون خدا از حق زجری که اون کثافت به بندش داده میگذره?
جدای این داستان یا خیال یا توهم. یا واقعیت به نظرتون این اتفاقا بیرون از این سایت اتفاق نمیوفته??? نیاز جنسی یه حقه
میخوای سکس کنی با دوستت با کسی که از این راه زندگی میگذرونه(خودمونو گول نزنیم واقعیته)
با زن داداشششش با دختر خونده???با داییی با عمه???
تجاوززززز?
خودتون تصمیم بگیرید سکسی که خوشی و خیال راحت داشته باشه خوبه یا اونکه عذاب وجدان داره وبعد عواقب وحشتناک
هر وقت فکر سکس با محارم افتادیییییم خودمم میگم یه نگاه تو اینه کنیم
خوب پسر جون اگه اینکارارو کنن که مسلمون شدن تمااااااااام
برای من یه همچین اتفاقی افتاد.با زن دوستم.اما بزرگترین شانس زندگیم باعث شد قبل از اینکه به جاهای ناجور برسه و با وجود اینکه باز هم فرصت انجامش پیش اومد برگشتیم.البته داستان خیلی آموزنده ای داره که نمیدونم بنویسم واستون یا نه.اما اینو فهمیدم که شهوت تو لحظه غلبه به عقل هرکاری با آدم میکنه.حتی با فردی مثل من که همیشه خودمو با مرام و معرفت میدونستم
آخه لاشی مگه میخای باهامون ازدواج کنی ک اصرار داری باور کنیم دوس دختر نداشتی
خو هر گوهی هستی برا خودت هستی عن
کیرم از پهنا تو خودتو مذهبتو کس و کارت
لاشی عوضی
شک نکن همونموقه ک رو زنداداشت بودی مادرتم زیر یکی بود یکی نبود
-:) :*)