چشم آبی

1399/11/21

تو کنکور دانشگاه آزاد شرکت کردم و چون درسمم خوب بود انتخاب اولمو قبول شدم
دانشگاه آزاد رشت ،ساکن تهرانم ولی چون دوست داشتم از خانواده یکم دور ومدتی و مستقل باشم رشت و انتخاب کردم که شهر بی نهایت زیبایه
اسم من مانیه الان ۳۴ سالمه و اون موقعه ۲۲ ساله بودم
بعد از انتخاب واحد و شروع کلاسا خیلی زود هم رشته ای های خودم پیدا کردم،اکثرا بچه تهران و کرج بودن و یه چنتای هم بچه خوده رشت.
تو اون تیمی که با هم بودیم یکی بود به اسم نیما که تقریبا هم قد و وزن خودم و بسیار خوش چهره ،با چشمای ابی و مژهای پر پشت مشکی . قد ۱۸۰ و وزن ۷۵.
من و نیما خیلی زود با هم صمیمی شدیم و بیشتر با هم بودیم تا با بقیه بچه ها،یه چیزی تو نیما برام عجیب بود با اون چهر خوبش اصلا میونه خوبی با دخترا نداشت ،مثلا وقتی با اون و ۲ تا از دخترا میرفتیم بیرون اون بیشتر با من حرف میزد تا با دخترا و بعضی وقتا موقعه پیاده روی دستمو میگرفت.
من همون اول که اومدم دانشگاه چون جای و بلد نبودم رفتم خوابگاه ، یه روز تو کافه سرویس دانشگاه با نیما داشتم در مورد خونه اجاره ای حرف میزدم که نیما برگشت گفت می خوای با هم بگیریم،منم با تعجب بهش گفتم کسخولی تو که خونتون همین جاست ،جواب داد من دوست دارم مستقل بشم ،اخه اون بچه طلاق بود و تو خونه پیش زن باباش معذب بود
وضع مالیشون خوب بود و مشکلی با پرداخت اجاره و هزینه کردن نداشت،فقط می خواست هر طور شده از خونه فراری بشه و در ضمن پدرشم از این موضوع استقبال کرده بود
خلاصه رفتیم یه واحد ۹۰ متری دو خواب خوشگل گیر اوردیم و فردا اون روز بابای نیما با وانت پر وسایل خونه اومد و خونمون اماده زندگی شد،همه چیز عالی بود،خوشحالی و ذوق و کامل تو چشای نیما میشد ببینی ،البته منم خیلی حال کرده بودم.بلا فاصله بعد از اینکه اقا مرتضی (بابای نیما)رفت و در بست نیما بدو اومد پرید تو بقلم و محکم بقلم کرد و گفت وای پسر عاشقتم تو فرشته نجات منی و رفت کوله پشتیشو اورد و یه بطر مشروب با کلی خوراکی که از قبل خریده بود و اورد گفت بیا جشن بگیریم ،منم که حسابی سوپرایز و شوکه شده بودم که چطور ممکنه همه این چیزا در عرض دو روز اتفاق بیفته،مگه داریم ،مگه میشه،خبر نداشتم که این تازه اول خوشبختیه.
ساعت ۷ غروب بود وشروع کردیم مشروب خوری و قلیون و جوج، واقعا همه چی عالی بود ، دور میز نهار خوری بودیم داشتیم مشروب می خوردیم تقریبا ۷ یا ۸ تا پیک زده بودیم و حسابی داغ بودیم که یهو نیما از رو صندلیش بلند شد و اومد پیش من و رو پام نشست و گفت پیک تو برو بالا می خوام خودم مزه بهت بدم ،من یکم جا خوردم ولی خوب مست بودیم و چه اشکالی داشت،پیک و رفتم بالا و نیما چیپس و ماست و اورد سمت دهنم و حین گذاشتنش تو دهنم یکم گوشه لبم ماستی شد و نیما فورا با انگشتش ماست و برداشت گذاشت تو دهنش،عععه بازم یعنی فاز چیه الان گیج شده بودم ،بهش لبخند زدم و یدونه اروم زدم تو سرش و بهش گفتم چیکار میکنی توله .
ساعت تقریبا ۱۱:۳۰ بود و من خسته از کار و مست بودم و یه بالش انداخت رو فرش همونجا دراز کشیدم هنوز بیدار بودم که نیمام اومد و پیش من دراز کشید و گفت منم خوابم میاد با هم بخوابیم .
تو خواب بودم که احساس کردم یه چیزی داره بهم میماله چشم که باز کردم دیدم بله اقا کونش داده سمت من و به پهلو داره کونشو میماله به کیرم ،همون لحظه همه خاطراتی که تو این چند وقته بین منو نیما اتفاق افتاده مرور کردم و فهمیدم اقا نیما همجنسگرا هستن ،چه بهتر گل بود به سبزه نیز آراسته شد.
به رو خودم نیاوردم که بیدارم گذاشتم راحت کارشو بکنه ،دیگه کیر منم حسابی راست شده بود ،دیگه وقتش بود همه چیز علنی بشه .
دست چپمو از پشت انداختم رو سینه نیما خودم چسبوندم بهش طوری که دهنم دقیقا بقل گوشش بود و اروم تو گوشش گفتم عزیزم چرا زودتر بهم نگفتی ،بعد یه بوس کوچولو از گردنش گرفتم ،جواب داد مانی ببخشید از روزی که دیدمت عاشقت شدم و دلم می خواست که ماله هم باشیم ،الان که تو بقله توام بهترین لحظه زندگیمه خواهش میکنم منو ترد نکن که میمیرم .
با خنده همراه با شیطونی گفتم یعنی می خوای زنم باشی ،اونم که انگار تمام زندگیش منتظر یه همچین اوکی بود،با ناز گفت اوووهووم می خوام تو اقایم باشی.
نیما:اقای می خواااااااام
من: چشم امشب پردتو میزدن عزیزم
ولب تو لب شدیم و بادستامون همو می مالیدیم از رو شلوارکم کیرمو محکم میمالید که یهو رفت پایینو شلوارک و شرتمو با هم دراورد شروع کرد به لیسیدن کیرم با ولع میلیسید مثل تشنه ای که بعد از مدتها به اب رسیده بود.
اخ اوف میگفت کیرمو میمالید صورتش و بوسش میکرد و یهو کیر ۱۶ سانتیمو تا ته کرد تو حلقش و یه ربع ساک زد،دیگه داشتم ارضا میشدم که دستمو کردم لای مواش و کشیدمش بالا و گفتم بسه دیونه،چشای درشت ورنگیش تنگ شده بود و خمار واقعا بی نظیر بود.
به پشت خوابوندمشو لباسای خودم و اون کامل دراوردم و افتادم روش و شروع کردم به خوردن لب و گردنش و انگشتمم اشارمو کردم تو کونش بعد انگشت دوم و انگشت سوم دیگه صدای ناله بی وقفش بلند شده بود لنگاشو دادم بالا و بهش گفتم اماده ای خانمی می خوام پردتو بزنم ،گفتم اره عشقم بکن دیگه طاقت ندارم منم کیرمو گذاشتم دمه سوراخ و اروم سرشو جا کردم و خوابیدم روش ،چشم تو چشم هم بودیم به وضوح میشد اوب و شهوت تو چشای خمارش دید التماس میکرد که شروع کنم ولی من انگار مات و مبهوت چشماش بودم و چیزی نمشنیدم که خودش دستاشو برد رو کونم کشید سمت خودش کیرم تا ته رفتش تو یه اخ بلند و ادامه دار گفت ،کونش مثل کوره داغ بود .
اروم شروع کردم به تلمبه زدن چشاشو بسته بود وفقط ناله میکرد .دستمو گرفت گذاشت رو کیرش که بمالمش کمتر ۳۰ ثانیه مالوندم ابش با فشار پاشید و سینه و چونش و همزمان سوراخش باز و بسته میشد ،منم تلمبه هامو سنگینتر کردم و داشت ابم میمومد ولی توانای بیرون کشیدن نداشتم دیگه توش خالی کردم و افتادم روش یه دقیقه ای تو همون حالت بودم و داشتم اتفاقات اون روز مرور میکردم که سرمو اورد بالا و با لبخند زیبا و پر از رضایت بهم گفت مرسی اقای .

نوشته: مانی


👍 13
👎 7
12601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

790881
2021-02-09 01:08:59 +0330 +0330

خوش بحالت

0 ❤️

790887
2021-02-09 01:19:45 +0330 +0330

نوش جونت

0 ❤️

790905
2021-02-09 01:57:53 +0330 +0330

آدم همجنسگرا وقتی ببینه تو بهش به چشم یه رفیق نگاه میکنی،سعی نمیکنه خودشو بهت نزدیک کنه!فقط در صورتی یه همجنسگرا اینجوری نزدیکت میشه که توام همجنسگرا باشی
اون همجنسباز بوده کصخل!واسه همین با هیچ دختری حرف نمیزده

1 ❤️

790945
2021-02-09 04:50:07 +0330 +0330

بازم صحبت از سکس بدون کاندوم و محافظت 👿 👿
ضمن اینکه بغل درسته ، نه بقل
و طرد کردن به معنای از خود راندن با ط نوشته میشه نه ت.
اون ترد به معنای ظریف و شکننده است.

4 ❤️

791035
2021-02-09 20:45:10 +0330 +0330

عالی بود

0 ❤️

791167
2021-02-10 07:34:56 +0330 +0330

اونجا که کونش مثل کوره داغ بود آبم اومد

1 ❤️