چشم در چشم

1401/02/09

مدتها بود که هر شیطنت و خوشگذرونی که برچسب انحراف رو بهش میزنن و از لحاظ اخلاقی با وجدان و…درگیری ذهنی میاره رو گذاشتم کنار سعی می‌کردم عادی باشم و خودم رو آلوده نکنم و تقریبا خیلی موفق بودم حداقل اگه به صورت تمایلات ذهنی نه، به لحاظ عملی چرا
تجربه های بد و در عین حال خوب رو پشت سر گذاشته بودم،بگایی داده بودم و گند بالا آورده بودم ،لذت برده بودم و ارضا شده بودم
و لحظه هایی که نفست حبس میشن و میخوای تا ته ماجرا رو بری داشتم خیلی ها رفتن و انجام دادن و خیلی ها ارزوش رو دارن اما امکانات و یا جراتشو نداشتن و یا نخواستن به هر دلیلی
پسرایی تو زندگیم بودن که حس داشتم بهشون و سعی کردم بهشون برسم ، به بعضیاشون رسیدم و از میوه کال یا رسیدشون استفاده کردم این یه مورد رو همیشه مفعول بودم و دوست داشتم باشم اگه مفعول کلمه درستی باشه دخترایی هم بودن و لذت رو با اونا هم تجربه کردم به روش های مختلف که علاقه به گفتنش ندارم
حداقل نه اینجا
اما مدها بود که تنوع طلبی رو محدود کرده بودم و واقعا پسری رو نمیخواستم و چند سال بود که جذب کسی نمی‌شدم منظورم پسر هست و دختر رو هم سعی می‌کردم جلو خودم رو بگیرم و بیشتر دنبال رابطه درست تر بودم، حداقل یه رابطه درست تر اما درست رو دقیق نمیدونستم
تبریز درس میخوندم و عاشق این شهر بودم
همون قدر که از کرج و تهران تنفر داشتم
جایی که بزرگ شدم و کلی بگایی دادم
جایی که همه تجربه هام اونجا اتفاق افتاد
و جایی که خانوادم رو به شکل عاطفی از دست دادم و طلاق پدر و مادر و خانواده مادری ای که نه چندان اخلاق و احترام و درک توش بود حرفم اینه که خانواده ای با من بود و تو بزرگ شدم (خانواده مادری)که پتانسیل شخصیت من توش بود؛ بماند چرا.
مامانم (بهار)تنها زندگی می‌کرد تو یه آپارتمان و خالم (بهنوش)هم که اونم مجرد بود و هر دو طلاق گرفته بودن یه واحد دیگه توی همون آپارتمان و گند کاری و خوشگذرونیشون با هم بود
وقتی از دانشگاه میومدم تهران معمولا خونه مادربزرگم بودم که تنها آدم دوست داشتنیه زندگیم هست و راحت بودم اونجا هم چون حوصله سرزنش و خودمونی بگم کسشعرای بهار رو نداشتم و هم اینکه حس میکردم بعد از دو روز مزاحمم.بهار البته بی بند و بار به اون معنیش نیست خوش گذرونی داره که البته من مشکل دارم هم و ندارم هم به خودش مربوطه هم دوست داشتم که اینجور نبود خوشگذرونی بهار در حد دوست پسر گرفتن و یکی دو ماه باهاش بودن و کات کردن هست و تا جایی که خبر دارم علاقه به کیس جوون داره و از کم سنا خوشش میاد
ولی درباره بهنوش میتونم بگم بی بند و بارتر و خوشگذرونی تر و جسور تره و کسی که از من تو دوره ای که گند با پسر بودن دراومده بود حمایت کرد برعکس بهار که که به معنای واقعی گاییدم ،البته فقط این دو نفر این قضیه رو فهمیدن تا جایی که بهار مشکوک بشه و بیاد بالای سرم توی خونش و چیزی ببینه که نباید توی یه لحظه حساس‌:)
جزئیات از اون زمان زیاد هست اما شاید یه وقت دیگه حوصله گفتنش باشه

ترم سه دانشگاه تموم بود که برگشتم‌ تهران
دو سه روز اول رو رفتم پیش بهار تا بعد برم خونه امن همیشگی، بد نبود و هنوز دلتنگی و عاطفه غالب بود به روابط پسر و مادری و بهنوش هم که همیشه عاشق من بود و توی نوه ها من مورد علاقش بودم شاید چون گند کاری همو دیده بودیم و شخصیتمون خیلی نزدیک بود
یکی از شبا پیاده روی می‌کردم توی یه مسیر نزدیک خونه بهار که یه خانوم ورزشکاری نشسته بود روی نیمکت و اندامش که با پوشش ورزشی زده بود بیرون منو جذب کرد
این قدر که رفتم جلو و بعد برگشتم شاید حسو حالی واسه مخ زدن پیدا کنم و نهایت کاری که کردم این بود که اجازه گرفتم پیشش نشستم ولی حرفی نزدم اما یهو متوجه شدم که خانم خودش سر صحبت رو باز کرد و با بد دهنی دوتا سه تا بنگی کف پارک رو که زل زده بودن مسخره کرد پیش من و من البته واکنشی نشون ندادم البته متوجه دورگه بودن صدای خانم شدم ولی فکر دوجنسه بودن از فکرم نگذشت اون شب هم بخاطر اندام خوب و زنونه که شیمیلا معمولا با عمل بدست میارن و هم به خاطر اینکه من شیمیل از نزدیک ندیده بودم اما زن خوشگل و خوش اندام با صدای دورگه چرا.

فردا شب هم به خاطر سنت ورزشکاری و هم به خاطر دیدن خانم که شاید باشه دوباره رفتم یه سر پارک زدم و دیدم ایشون رو که البته با دوچرخه بود و هیهات به پا کرده بود سعی کردم کاری کنم ولی به جز رد بدل نگاه و ارتباط چشمی کاری نکردم اما عزمم جزم تر شد که یه شب دیگه خونه بهار باشم و شانسم امتحان کنم؛تهران هواش کثیفه آلودس

فردا شب بالاخره اعتماد به نفس و هر تکنیکی که کم رنگ شده بود رو سعی کردم به استفاده بگیرم و قدم بذارم جلو و انحام دادم اما با خجالت و تته پته خودم روبه‌رو شدم که به خاطر یکی دو سال پارکینگ بود
اما با خنده و نگاه شهوت زن روبه رو شدم
و اینو خوب می‌شناختم یعنی راه نفوذ وجود داشت و توی راه برگشت به خونه متوجه شدم باید سوار ماشینی بشم که وایساده
فقط چون اون آدم داخلش هست و ار پشت فرمون دار واسم دست تکون میده

مکالمه های همیشگی و تعارفات اولیه من امیر هستم
من مرجان هستم
و بعد آروم به سمت لاس زدن رفتن که البته اون هدایتش می‌کرد و من بیشتر جواب دهنده بودم ولی در عین حال آنالیزم خوب بود
سریع متوجه شدم با یه زن حشری و اهل برنامه و نچندان باهوش اما نه قابل اعتماد طرفم
لاس زدم و راست کردم و به تته پته آدمای حشری افتادم و ماشین یه گوشه کناری پارک کرد و دیدم که قضیه خودش داره میره جلو
اما نه دقیقا اون جوری که من فکر میکردم
و متوجه یه آلت درست حسابی وسط رونای استاد شدم شهوت و خون با هم تو رگام دوید و فکر و هیجانات لحظه ای به ذهنم هجوم آورد با یه مرجانِ خوش قد و بالا و خوش اندام به معنای درست روبه رو ام که یه آلت مذکر وسط پاهاشه و جوری دار نگاه میکنه که انگار همه رمز و رازهای شهر شهوت رو یکجا داره و میخواد یهو تو رو بکشونه وسط شهر بدنش ،شیطان اگه از آتیش نبود و از زیبایی برخوردار بود احتمالا همین شکلی میشد و قطعا همون نگاه کافیه که هر زن یا مردی که اون رنگو میشناسه به وجد بیاره
منم مثل خیلی پسرا از بدن تو پر و سنگین خوشم میاد قد بلند هم که جزو فاتتزیه خیلیاست مرجان همین فانتزی خیلیا بود از نوع ورزشکاری و گرد و توپر هیز پرور از اون کنر پهنای به قول خودمون جا افتاده
چشم و آبروی مشکی موی مشکی بدون عمل ولی زنونه نه ظرافت باربی اما اصیل
یه شیمیل اصیل کی دیده و به خیلی چیزا فکر نکرده؟

اون چیزی که من توی یه زن دوست دارم فقط باسن بزرگ نیست یعنی فقط بحث ، بحث بزرگی و کلفتی نیست و تو پری و حجم
بحث جمع شدن یجای ظرافت و حجمه
این دوتا کنار هم بهترین چیزه و این چیز به علاوه یه آلت مذکر کنار من نشسته بود و نگاه می‌کرد و لبخند میزد
برنامه چیه؟

نوشته: امیر


👍 11
👎 6
26101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

871199
2022-04-29 03:10:01 +0430 +0430

بقیشو بنویس

0 ❤️

871259
2022-04-29 12:33:44 +0430 +0430

یکم یه جاهاییش گنگ بود روی ویراستاریت کار کن استباهات نگارشیت کمتر بشه داستانت جذاب تر هم میشه

0 ❤️

884783
2022-07-13 20:29:24 +0430 +0430

کسشعر با تمام معنا
راحت بنویس دیگه چرا اینجوری باکلاس میخواهی بنویسی که ریدی

0 ❤️