چطور بیغیرت ترین شوهر جهان شدم (۴)

1400/12/04

...قسمت قبل

وقتی از سفره خونه برگشتم خونه نوشین با عصبانیت منتظرم بود. بهم گفت “کجا گذاشتی رفتی؟ میدونی من چقد منتظرت بودم؟” گفتم “چند دقیقه بعد از این که تو رفتی دستشویی رئیسم زنگ زد که کار فوری پیش اومده و باید برم شرکت” گفت “خیلی کارت زشت بود… نه پول رستورانو حساب کردی نه یه خبری به من دادی” گفتم “ببخشید، زنگ زدم گوشیت در دسترس نبود. پول داشتی؟” یه جور خاصی گفت “اره با مرتضی حساب کردم” یه جورایی فهمیدم میخواد به سکس اشاره کنه و حسادت منو برانگیخته کنه ولی چیزی نگفتم. وقتی سکوتمو دید گفت “خودشم منو تا خونه رسوند. خیلی آدم مهربونیه” گفتم “آره به نظر آدم خیلی خوب و باصفایی میومد” با ناامیدی پوزخندی زد و رفت نشست جلو تلویزیون. میدونستم داره دنبال یه راهی میگرده که علنی بیغیرتم کنه ولی دلیلی نداشت دیگه دم به تله بدم. ما که با مرتضی هماهنگ بودیم و سکساشونو میدیدم و از همه چی خبر داشتم، دیگه چرا الکی خودمو جلوی زنم تحقیر کنم؟ به نظرم همینطوری ادامه پیدا میکرد همه چی بهتر بود.

دو سه روز بعد مرتضی بهم اس ام اس داد گفت “ساعت سه سفره خونه باش” فهمیدم میخواد زنمو اونجا بکنه. وقتی با کلی استرس و هیجان رفتم دیدم سفره خونه تعطیله. زنگ زدم اومد درو واسم باز کرد. دیدم فقط خودش اونجاست. گفتم تعطیلید؟ گفت “شهادته نمیتونیم برنامه داشته باشیم، مشتری کم میاد. بیا تو امروز برناممون خصوصیه” و بعد بردم اون ته سالن. بین یکی از سکوها و دیوار یه فاصله کم واسه پریز برق یخچال نوشیدنیا بود. گفت زانو میزنی اینجا و همه چیو میبینی. گفتم بابا جام نمیشه که. گردنمو گرفت و گفت “خوبم میشه، اگه میخوای خودم جات میدم. کلا ۵۰ کیلویی، بشین حرف نزن” من گفتم چشم و اونم رفت. یکم بدون توجه به وجود من کارای خودشو کرد و بعد صدای در زدن اومد. به من علامت داد که نوشین اومد. سریع رفتم تو جام مستقر شدم. نوشین اومد تو و باهم روبوسی کردن. مرتضی بهش گفت “اوف چه تیکه ای شدی نوشین خانوم” نوشین خندید و گفت “مرسی متعلق به خودتونه”. یه مانتو و ساپورت خیلی سکسی پوشیده بود و حسابی ارایش کرده بود، جوری که هرکی تو خیابون میدید میفهمید داره میره بده. مرتضی اوردش رو تخت یکی مونده به آخر ردیف اون طرف که من از پناهگاهم خوب دید داشته باشم و گفت بشین. رفت تو آشپزخونه قلیون اورد گذاشت رو تخت و نشست کنار نوشین.

لم داد به پشتی و قلیونشو کشید جلو. شروع کرد کشیدن و نوشینم رفت نشست رو پاش. قلیونو از دستش گرفت یه کام گرفت و شروع کرد از مرتضی لب گرفتن. مرتضی روناش و کسشو میمالید و نوشین قلیون میکشید و با عشوه و حشر بهش نگاه میکرد و‌ دود قلیونو میداد تو صورتش. بهش گفت چه خبر؟ نوشین با عشوه گفت سلامتی. بعد گفت “از شوهر سیب زمینیت چه خبر؟” نوشین ابروهاشو داد بالا که انگار کلافست و گفت “خودت که داری میگی دیگه، سیب زمینی. اعصابمو خورد میکنه فقط… باورت میشه اون شب بهش گفتم تو منو رسوندی خونه و آدم مهربونی هستی فقط شونه هاشو انداخت بالا و گفت اره مرتضی خیلی ادم خوبیه؟” مرتضی خندید و گفت “حالا مگه ادم بدیم؟ دارم کارایی که وظیفشو رو به جاش انجام میدم” و دوتایی خندیدن. توشین قلیونو داد دست مرتضی و کونشو جابجا کرد از رونش گذاشت رو کیرش. یکم کونشو از رو شلوار رو کیرش تکون داد و گفت “جون چه راست شده” بعد پاشد دستاشو برد سراغ شلوارش دکمشو وا کرد. کیرشو انداخت بیرون و شروع کرد ساک زدن. همونطور که مرتضی قلیون میکشید نوشین قمبل کرده بود و کیرشو میخورد و تا ته میکرد تو حلقش. وقتایی که مث یه جنده کوچولوی خوب واسش ساک نمیزد تا یکم به خودش استراحت بده، به جاش با دست واسش میزد و تو چشاش نگاه میکرد تا یهو حشرش نخوابه. کم کم قلیون کشیدن واسه مرتضی سخت شد و دیر به دیر کام میگرفت. معلوم بود نوشین حسابی داره کیرشو خوب ساک میزنه. بین صدای قل قل قلیون صدای ناله های سکسی نوشین و اب دهنشو میشنیدم و بعضی وقتا هم صدای ناله حجیم و مردونه مرتضی به گوش میرسید. همونطور که داشت واسش ساک میزد مرتضی ازش پرسید “بکنت کیه؟” نوشین خواست کیرشو دربیاره و بگه که مرتضی کیرشو با دست گرفت و تو دهنش نگه داشت و گفت “درش نیار همینطوری بگو جنده خانوم” و مجبورش کرد همونطور که کیرش تو دهنش بود اسمشو بگه. بعد گفت “نشنیدم چی گفتی. صاحب کس و کونت کیه؟” زنم کیرشو کشید بیرون و گفت “شما داداشی” زنم اصلا داداش نداشت و خیلی عجیب بود به بکنش همچین چیزی بگه. بعدا بهم گفت همیشه به زهزا هم حسادت میکرده و دوست داشته مرتضی داداش خودش باشه. فک کنم کلا عقده ها و حسادتاش باعث شده بود اینطوری جنده شه. الان که فک میکنم میبینم چقد بیمار و منحرف بود و من عمق فاجعه رو نمیفهمیدم. ولی باور کنید اینقد خوشگل و سکسی بود که نمیتونستم ازش دور شم. حاضر بودم هرکاری میخواد باهام بکنه ولی بذاره نزدیک اون سینه های رویاییش و کون گندش باشم. یه جور سحر داشت.

مرتضی دس کرد زیر مانتوش و به زنم گفت “زیر مانتوت چی پوشیدی؟” نوشین با عشوه مث جنده ها خندید و گفت “هیچی” اونم گفت “دکمه های مانتوتو وا کن، میخوام همینطور که کیرمو میخوری پستوناتو نگاه کنم” نوشین دکمه هاشو باز کرد. سینه های گرد و لطیف سفیدشو انداخته بود بیرون و شکم لختش موقع ساک زدن میگرفت به زانوی مرتضی. مرتضی همونطور لم داده بود و داشت به بهترین سینه های جهان نگاه میکرد و یه زن خوشگل واسه کیرش ساک میزد. منم مث بدبختا کنار شکاف بین سکو و دیوار و کنار یخچال زانو زده بودم تا گاییده شدن زنمو ببینم. خوشبخت ترین ادم دنیا و بدبخت ترین ادم دنیا تو چارمتر فاصله از هم. بعدش نوشین پاشد مانتوشو کامل دراورد و شلوارشم دراورد و فقط ساپورتش پاش موند. همونطوری نشست رو پای مرتضی و شروع کرد ازش لب گرفتن. خوب که از هم لب گرفتن با عشوه و لبخند قلیونو از مرتضی گرفت و برعکس نشست رو پاش جوری که کونش به طرف مرتضی بود. مث جنده ها کونشو رو پاش واسش تکون میداد و اونم به کونش دست میکشید. یه اسپنک محکم بهش زد که پرت شد جلو و گفت “آیییی وحشیییی”. مرتضی پاشد همه لباساس خودشو دراورد و فقط جوراباش پاش موند. بعد لخت لخت با اون هیکل مردونش تکیه داد به پشتی و قلیون میکشید. نوشین در حالیکه فقط همون ساپورت سکسی تنش بود پاشد نشست رو کیرش و شروع کرد خودش به کیرش دادن. همونطور که مرتضی دود غلیظ قلیونو هرچند وقت یه بار میداد بیرون، نوشین دستشو گرفته بود به پاهاش و کونشو رو کیرش جلو عقب و بالا پایین میکرد. تو همون حین مرتضی قلیونو داد جلو دست زنم و نوشینم گرفت. همونطور که رو کیر مرتضی بالا پایین میشد قلیون میکشید. چندتا خوب خودشو رو کیرش تکون میداد در حدی که از اول تا اخر کیرش میرفت تو و میومد بیرون و بعد دو سه ثانیه در حالی که کیر مرتضی کامل تو کسش بود از قلیون کام میگرفت.

تو همین بین مرتضی پاشد بهش گفت قمبل کنه و قلیونم داد دستش. شروع کرد داگی کس زنمو گاییدن و نوشینم همونطور که ثابت زانو زده بود تا مرتضی بکنتش قلیون میکشید بعضی وقتا. چند دقیقه همینطور تلمبه زد تا این که مرتضی قلیونو ازش گرفت. یه کام گرفت و بهش گفت سوراخ کونتو با دستات باز کن. نوشین دستاشو اورد عقب و با دوتا دستاش سوراخشو باز نگه داشت. مرتضی شیلنگ قلیونو گذاشت رو کمر و ساعدای نوشین و با دست کیرشو میکرد تو و درمیاورد. یکم بعد انگار حشری شده باشه شلنگ قلیونو پرت کرد پایین و دستای نوشینو زد کنار و شروع کرد محکم کونشو گاییدن. همینطور که داشت کونشو میگایید داد میزد “جون من عاشق کردن زنای شوهردارم، این کونت واسه منه” زنم با لحن حشری و با درد گفت “از اولش مال تو بوده عشقم” اونقد محکم تلمبه میزد که زانوهای زنم رو تخت تکون میخورد و تخت زیر پاشون صدا میداد. از زرنگی مرتضی حال میکردم که چطور هم من هم زنمو بازی داده بود و جفتمونو کنترل میکرد. البته خودم زرنگتر بودم که مچشونو گرفته بودم و همه چیو از قبل میدونستم ولی خب بازم مرتضی خیلی با جنم و مرد بود، عاشقش بودم.

تو همین فکرا بودم و مرتضی و نوشین داشتن رو سکوی جلویی سکس میکردن که یهو حس کردم صدای پا از پشت سفره خونه اومد. برگشتم دیدم یه مرد میانسال نسبتا قد کوتاه و هیکلی و شکم داره که با عصبانیت داره میره طرف مرتضی و نوشین. اونا هم متوجهش شدن و سریع پاشدن خودشونو جمع و جور کردن. مرده وقتی رسید بهشون یکی محکم زد تو گوش مرتضی و گفت “پست فطرت کسکش پاشو ببینم، حالا دیگه جنده میاری تو سفره خونه من میکنی؟” مرتضی پاشد از تخت پرید پایین و همونطور که عقب عقب میرفت گفت “آقا کامران به خدا دوست دخترمه میخوام بگیرمش، غلط کردم” کامران یکی دیگه زد تو گوشش و گفت “گمشو لباساتو بردار برو بیرون تا به خدمتت برسم، بدو عوضی” مرتضی با ترس گفت چشم و سریع لباساشو برداشت پوشید. نوشین با دست سینه هاشو گرفته بود و پاهاشو جمع کرده بود که سینه ها و کسش معلوم نباشه و سرشو انداخته بود پایین. مرتضی سریع پوشید و در حالی که هنوز عذرخواهی میکرد در رفت و آقا کامران موند و زنم. منم همینطور از ترس فرو رفته بودم تو اون جای تنگ و داشتم همه‌ چیو میدیدم. این مرده کی بود دیگه؟ نکنه بلایی سر نوشین میاورد؟

یهو نوشین گفت “آقا کامران به خدا ببخشید مرتضی مجبورم کرد بیام…” که مرده گفت “اسم منو از کجا میدونی؟” نوشین با تعجب گفت “آقا کامران منم نوشین، دوست لیلا. یادتون نمیاد منو؟” تازه فهمیدم همون بابای دوستشه که اون شب تو مستی واسم تعریف میکرد نتونسته بود بهش بده و‌ تو کف کیرش مونده بود. گفته بود مرتضی واسه اون کار میکنه ها. کامران که انگار تازه شناخته بود با تعجب زد زیر خنده گفت “عه عه عه تویی که. چقدر بزرگ شدی. اینقد استخون ترکوندی و آرایش کردی که اصلا نشناختمت. پس بگو با این تخم سگ چه غلطی میکردید” نوشین گفت “ببخشید به خدا اقا کامران غلط کردیم” کامران که بعد شناختن نوشین دیگه نرم شده بود یه حالت پدرانه ای به خودش گرفت و گفت “تو دختر به این خوشگلی و خوبی. چرا میذاری همچین آدمای کمی ازت سواستفاده کنن؟ فک میکنی این پسره آخرش میگیرتت؟” نوشین با خجالت گفت “آقا کامران من شوهر دارم” کامران که جا خورده بود یهو عصبانی شد و گفت “خاک بر سرت پس. دیگه بدتر. پاشو لباساتو بپوش شمارشم بده من ببینم” نوشین دستاشو برداشت و همونطور لخت اومد جلوش و گفت “نه آقا کامران خواهش میکنم. اگه شوهرم بفهمه زندگیم خراب میشه” کامران با عصبانیت گفت “به درک. شوهرت باید بدونه با کی ازدواج کرده” نوشین دستشو گذاشت رو سینه کامران و گفت “خواهش میکنم. هرکاری شما بگید میکنم. قول میدم دیگه همچین کاری نکنم. هرچی شما بگید… فقط به شوهرم زنگ نزنید” کامران دستشو از رو پیرهنش برداشت و رفت اون طرف. یکم راه رفت و قدم زد تا عصبانیتش فروکش کرد. گفت “خب باشه پاشو لباساتو بپوش” زنم سریع لباساشو پوشید. کامرانم تو همون حین یه نگاه هیزی به بدنش میکرد. تعجب کردم که چرا نکردش. با خودم گفتم خیلی ادم خوبیه حتما. تو اون موقعیت نوشین مجبور بود بهش بده و به هیچکس حرفی هم نمیزد. هرکی دیگه بود درجا به زور کرده بودش. بعد کامران گفت “خودم میرسونمت خونتون” و با عصبانیت رفت. زنمم کیفشو برداشت و خودشو مرتب کرد و سریع دنبالش رفت. من موندم و سفره خونه خالی که درش قفل بود.

از در پشتی که از اشپزخونه میخورد به حیاط و باز بود رفتم تو حیاط و از دیوار کنار کانکس اون گوشه با هر زحمتی بود رفتم بالا و پریدم تو کوچه. وقتی برگشتم و رسیدم در خونه خودمون، تا اومدم برم سمت در یهو یکی گفت “آقا سعید؟” با تعجب برگشتم دیدم کامرانه. خونم خواب رفت. گفتم بله بفرمایید؟ گفت “من کامرانم پدر لیلا دوست نوشین خانوم. میتونم چند لحظه وقتتونو بگیرم؟” خودمو زدم به اون راه و گفتم خوبید شما؟ بله بفرمایید. گفت نه اگه میشه سوار ماشین بشید اینطوری راحت تره. گفتم چشم و سوار ماشین مدل بالای شاسی بلندش شدم. شروع کرد کلی مقدمه چینی که دخترش از سن پایین با نوشین دوست بوده و نوشینم مث دختر خودش میمونه و از این حرفا. از این که مرتضی داداش زهرا هم براش کار میکنه و یه سفره خونه زده داده دستش گفت و خلاصه داشت کلی صغری کبری میچید که بگه مچ زنمو گرفته. نمیدونم چرا، ولی یهو از دهنم پرید و گفتم “میخواهید امروزو بگید؟” چشاش گر‌ شد و با تعجب گفت “آره… شما خبر داشتی؟” من که تازه فهمیدم چی گفته بودم یکم من و من کردم. چی میگفتم حالا؟ دلمو زدم به دریا و راستشو گفتم “راستش آره، ولی مرتضی تهدیدم کرده بود که حق ندارم به زنم بگم. به خاطر فیلمی که ازش داشت نمیتونستم کاری کنم” با عصبانیت گفت “عجب حرومزاده ای بود این پسر و من نمیدونستم. بلایی به سرش بیارم که کیف کنی… نمیخواد دیگه نگران اون باشی. اگه دست از پا خطا کنه جوری دهنشو میگام که پشیمون شه. ابروشو پیش خونوادش و اهل محل میبرم. سفته هایی که دستم داره رو میذارم اجرا” الکی گفتم “ممنونم اقا شما زندگیمونو نجات دادید” با یه غرور خاصی گفت “خواهش میکنم، نوشینم مثل دختر خود منه” و شروع کرد از این که دوره زمونه بد شده حرف زدن و ژست آدم دلسوز به خودش گرفته بود. وسط حرفاش گفت “زن وقتی زیاد تو خونه باشه و بیکار باشه اینطور میشه… من رئیس یه شرکت خیلی بزرگم. اگه بخوای میتونم خانومتو ببرم سر کار که وقت نکنه تو خونه باشه و کار بد کنه. قول میدم هم خودم حواسم بهش باشه هم بسپرم چکش کنن و بهم خبر بدن تا دست از پا خطا نکنه” منم ازش تشکر کردم و گفتم اگه همچین کاری کنید که خیلی خوبه دستتونم میبوسم. من چه میدونستم این چه کسکشیه خودش، بعدا فهمیدم. من با خودم میگفتم اگه میخواس نوشینو بکنه که همون موقع بهترین وقت بود. شایدم وقتی فهمید من بیغیرتم و کاری نمیکنم جرئت پیدا کرد و تصمیم گرفت زنمو بکنه. نمیدونم.

خلاصه کلی نصیحتم کرد و خودشو دلسوزم نشون داد و منم بازم ازش تشکر کردم و قرار شد نوشین بهش زنگ بزنه و قول داد همه اینا بین خودمون میمونه. وقتی رسیدم خونه نوشین با عصبانیت نشسته بود رو مبل. رفتم کنارش نشستم و گفتم چی شده؟ گفت هیچی. گفتم “نوشین معلومه یه چیزی شده با من حرف بزن” داد زد “گفتم هیچی. اه برو حوصله ندارم” گفتم “عه خب میگم بگو دیگه” یهو با تمام قدرتش انداختم رو مبل و در حالی که با همه زورش کتکم میزد گفت «خاک تو سرت همه اینا تقصیر توئه… تو که اولین وظیفه یه شوهرو هم نمیتونستی انجام بدی غلط کردی ازم خواستگاری کردی… خاک بر سر من که با تو ازدواج کردم… ازت متنفرم” در حالی که سعی میکردم دستاشو بگیرم گفتم “میشه بگی چی شده؟” گفت “چی شده دیگه؟ چی میخواستی بشه؟ آبروم رفت… خاک بر سرت سعید من به خاطر بی مصرف بودن تو جنده شدم” دستشو گرفتم و گفتم “عزیزم من که دارم اون قرصا رو میخورم، عوارض اوناست که دیگه کیرم راست نمیشه” دستشو کشید و گفت “حق نداری بهم دست بزنی، گمشو. وقتی دستت بهم میخوره حالم به هم میخوره” در حالی که غرورم بیشتر از همیشه شکسته بود ازش خواهش کردم بگه چی شده. اونم شروع کرد تعریف کردن: “اون شب که توی عوضی گذاشتی رفتی و مرتضی منو رسوند خونه، تو ماشین به کیرش دست زدم و هوایی شدم و یاد روزای قدیم افتادم. شبش باهاش چت کردم و از حشری بودنم سواستفاده کرد و مخمو زد. امروز رفتم سفره خونه تا سکس کنیم که آقا کامران بابای لیلا اومد و آبروم رفت” عجب جنده دروغگویی بود، حتی حالا که گفتم راستشو نگفت. همه چیو هم یه جوری میگفت که انگار من همیشه مقصر اصلی ام. نمیدونستم چی بگم. با عصبانیت گفت “سعید همه اینا تقصیر توئه. تو نمیتونی منو با کیر کوچیک و به دردنخورت ارضا کنی که مجبورم برم بدم… از این به بعد یا با سکس کردنم اوکی ای و میذاری همینجا تو خونه سکس کنم، یا باید طلاقم بدی. اینطوری نمیشه. دیگه هیچی نگو، فقط بشین فکراتو بکن ببین کدوم” به همین راحتی زنم به جنده بودنش اعتراف کرده بود و منو تو دوراهی بیغیرتی و طلاق گذاشته بود. اینقد شکاک شده بودم که با خودم میگفتم نکنه همه اینا دستشون تو یه کاسه بوده و نقشه کشیده بودن منو بیغیرت کنن. بعد خودم خندم میگرفت که چی میگی بابا تو خیلی وقته مرز بیغیرتیو رد کردی.

دو سه ساعتی با نوشین صحبت نکردیم و تو فکر بودم. آخر تصمیم گرفتم با خواستش موافقت کنم. من که خیلی وقت بود بیغیرت بودم و خبرم داشتم. حداقلش اینطوری جلوی خودم به بقیه میداد و نمیذاشتم یه کسی مثل مرتضی ازش سواستفاده کنه و آبرومون بره. هم اون جنده بود و دوست داشت هم من، دیگه مشکل چی بود؟ دلمو زدم به دریا و رفتم بهش گفتم “باشه نوشین. میتونی با هرکی خودت میخوای سکس کنی تا نیازت برطرف بشه، ولی فقط ازت خواهش میکنم احترام منو حفظ کنی” نوشین با تعجب گل از گلش شکفت و بغلم کرد و گفت “جدی میگی سعید؟ پشیمون نمیشی؟” لبشو بوسیدم و گفتم “نه عزیزم. من تو تخت خواب خوب نیستم و خودمم میدونم. تو هم زن گرمی هستی و نیازت زیاده. خودتم میدونی من خوشم میاد با مردای دیگه سکس کنی و منم ببینم و از لذت بردنت لذت ببرم” با خوشحالی محکم بغلم کرد و گفت “قربونت برم فکر نمیکردم اینقد مهربون و روشنفکر باشی. چشم عزیزم هرچی تو بگی انجام میدم. کاری میکنم هربار بتونی تماشا کنی و حاللل کنی. بهترین شوهر دنیایی” تا حالا اینقد خوشحال ندیده بودمش. با خودم فک کردم کار خوبی بود. به هر حال که نوشین نمیتونست کس نده، چه بهتر که تحت نظر خودم میداد. دستشو گذاشت رو کیرم و گفت “حالا که بهترین شوهر دنیا شدی منم میخوام بهترین هدیه رو بهت بدم. امروز میتونی هرچقدر دلت میخواد کسمو بکنی” من بی مقدمه گفتم “میشه داستان سکست با اون مرده تو کیشو واسم تعریف کنی؟ میدونم اون روز بهش دادی، دوست دارم بدونم” با تعجب و خنده پرسید کدومو؟ من که از جندگیش دهنم وا مونده بود خودمو زدم به خریت و گفتم “اون جت اسکییه، مگه بازم کسی بود؟” خندید و گفت “نه ولی فک نمیکردم خبر داشته باشی. ای شوهر بیغیرت من. باشه. داستانشو واست میگم و بعدش میتونی کیرتو بکنی تو کسم” اماده شدیم تا طبق روالمون زنم داستانای جنده بودنشو واسم بگه و منم با بیغیرتیم ارضا شم. نوشین شروع کرد تعریف کردن و منم بی اختیار دستم رفت رو کیرم تا بمالمش و راستش کنم.

“اون روز وقتی منو برد تو اتاق لباسمو عوض کنم خیلی نگاهای حشری ای به بدنم میکرد. منم از سکسی بودن هیکلش و تصور جت اسکی سواری پشتش حشری شده بودم و با چشمام بهش آمار میدادم. وقتی موقع بستن جلیقم سینه هامو جلوی تو مالید دیگه واقعا کسم خیس شد. وقتی پشتش نشستم بی اختیار دستامو حلقه کردم دور هیکل بزرگش. یکم که از ساحل دور شدیم با دستام بازوهای لخت و بزرگشو گرفتم و با لحن لوس گفتم “میشه تندتر بری؟ موج که میخوره زیرمون اونجام قلقلک میاد خیلی دوست دارم” اونم دیگه فک کنم مطمئن شد من میخوام بهش بدم و خندید و شروع کرد با بیشترین سرعت رفتن. من خودمو انداخته بودم روش و بهش چسبیده بودم تا نیفتم. داد میزد “حال میده؟” گفتم “اره خیلی… زیر دلم یه جوری میشه” منو همونطور برد وسط آب و کنار یه قایق که رسیدیم یهو یه فرمون داد به جت اسکی که من پرت شدم تو آب. وقتی از زیر آب اومدم بالا خودش از رو جت اسکی پرید تو آب منو آورد بیرون و در حالی که میخندید برد تو اون قایقه. گفت “این قایق خودمونه، یکم اینجا بشین تا حالت جا بیاد دوباره بریم. اینو جزو تایمت حساب نمیکنم” منم گفتم باشه.

همونطور هنگ و خیس نشسته بودم تو آفتاب تا یکم حالم جا بیاد که بهم گفت “لباسات خیس شده، اگه میخوای درشون بیاری اینجا کسی نمیبینه” منم فهمیدم دیگه موقعشه و یه لبخندی بهش زدم و جلیقمو دراوردم. اومدم از دستم گرفت و وایساد جلوم. شروع کردم مایو اسلامیمو دراوردم. زیرش مایو دوتیکه سکسیمو پوشیده بودم چون اون موقع نمیدونستم میخوام برم ساحل خانوما شنا کنم یا بریم تفریحات دریایی. وقتی حمودو دیدم دیگه موقع لباس عوض کردن درش نیاوردم تا اگه خواستم بتونم باهاش حشریش کنم. حمود وقتی منو تو اون مایوی سکسی دید خیلی حشری شد و اومد طرفم با اون دستای قویش منو گرفت و نشوندم رو مرکز کنترل قایق و بدون این که حرفی بزنه شروع کرد پاهامو بوسیدن و خوردن. میدونی تو که میخوری یه جور چندش اوره ولی اون که با اون هیکل و قیافه اخمو و جذابش میخورد خیلی مردونه بود بازم به نظرم. کسمو گذاشت رو کیرش و همونطور که جفتمون مایوهامون تنمون بود شروع کرد مالیدن کسم به کیرش. کیرش مث یه لوله بود تو شلوارکش. خیلی بزرگ بود سعید. خیلی خیلی. فک کنم بزرگترین کیری بود که تو زندگیم دیده بودم. سینه هامو با دستاش میمالید و ازم لب میگرفت. رو فضا بودما سعید، باورت نمیشه چقد حشری بودم و چقد داشتم حال میکردم. سینه بندمو دراورد و بازم همونطوری که مایوهامون تنمون بود منو رو کیرش عقب جلو میکرد. فک کنم به این خاطر بود که حشری ترم کنه. بعد انگار که این کافی نبوده باشه کسمو گذاشت جلو دهنش رو سینش و شرتمو داد کنار و شروع کرد کسمو خوردن. من رو سینش نشسته بودم و دستمو گرفته بودم به فرمون قایق که نیفتم. خیلی حرفه ای میخورد سعید، ده برابر از تو بهتر. بعد مایومو کامل دراورد و مال خودشم دراورد و نشوندم رو کیرش. من اینقد حشری بودم که دیگه اجازه ندادم بخواد کاری کنه و شروع کردم رو کیرش بالا پایین شدن. اونم با اون هیکل بزرگ و عضلانی اون پایین دراز کشیده بود و منو نگاه میکرد.

یکم بعد پاشد منو نشوند رو صندلی سفید قایق و کیرشو از جلو کرد تو کسم. ببین اینقد محکم میزد تو کسم که من میگفتم الان درمیاد هرچی توشه. کونمو داده بود بالا و پاهامو داده بود بغل گردنم تا بیشتر حال کنه. قشنگ وقتی تلمبه میزد حس میکردم تخمای گردش میخوره به کونم. بهش التماس میکردم ولم نکنه و همینطور بکنه، اونم یه کلمه حرف نمیزد و فقط میکرد… سینه هامو دودستی میگرفت با احساس تمام لبشو غنچه میکرد و میخوردشون. وقتی تو کسم تلمبه میزدم اون دستش رو سینه هام بود و با یه دست فقط منو تنظیم میکرد. بعضی وقتا هم از سینه هام میومد رو گردنم و محکم میگرفتش و از لبام بوس میکرد. سنگینی وزنشو که مینداخت رو تنم یه حالی میداد که نگو… نشوندم کف قایق که واسش ساک بزنم. اون کیر بزرگ و سیاهشو اروم و محکم میخوردم و حال عمرمو میکردم. مث جنده ها تو چشاش نگاه میکردم تا مطمئن بشم داره حال میکنه… بعضی وقتا کیرشو میمالید به گردن و صورتم و میگفت داغ و خیسی حال میکنم. مالیدن کیرش به سر و گردنم که هیچی، اون لحظه هرکاری میگفت میکردم. من اون موقع جندش بودم سعید، جنده… کیرشو میخوردم و تا ته میکردم تو حلقم.

یکم بعد بهم گفت دوست داری ماهیا رو ببینی؟ گفتم من میخوام کیر تو رو ببینم فقط… گفت پس بذار جفتشو ترکیب کنیم و زیر جفت سینه هامو گرفت بلندم کرد و منو قمبل کرد رو صندلی به سمت دریا. همونطور که کیر گندشو کرد تو کسم بهم گفت نگاه کنم. با اون زور زیادش تو کسم تلمبه میزد و من از ترس این که پرت نشم تو دریا به میله های کنار قایق چسبیده بودم… البته میفتادم تو دریا چیزی نبود و مطمئن بودم اون منو مث اب خوردن نجات میده، فقط نمیخواستم از کیرش دور بشم… دوست نداشتم اون حس و حال تموم شه سعید… حتی سعی میکردم به این که اگه کسی ببینتمون چی میشه هم فکر نکنم تا یهو از لذتم کم نشه. با خودم گفتم اون حتما وارده و میدونه داره چیکار میکنه و تصمیم گرفتم بهش اعتماد کنم و کاملا خودمو تو دستای قویش رها کنم…” زنم که به اینجا رسید دیگه نتونستم تحمل کنم و آبم با فشار پاشید کف دستم. این حجم از عشق زنم نسبت به یه مرد دیگه واسم خیلی تحقیرامیز بود و باعث میشد خیلی حال کنم نوشین خندید و گفت “جون به شوهر بیغیرت خودم. حال کردی؟” گفتم “اره نوشین خیلی جنده ای” خندید و گفت “تازه کجاشو دیدی، وایسا تماشا کنی خودت” با ناله گفتم “اخرش چی شد؟” خندید و گفت “هیچی ابش اومد و خودمونو مرتب کردیم و اومدیم دم ساحل. چی میخواستی بشه؟” و لپمو بوسید و پاشد رفت. آبم که اومد انگار تازه عقلم اومد سر جاش و فهمیدم چیکار کردم… من از امروز دیگه رسما بیغیرت بودم. ترس و لذت همزمان کل وجودمو پر کرد. نمیدونستم آخر عاقبت این راه چی میشه، ولی دیگه راه برگشتی نبود. دیگه زنم جلوی خودم به هر کی میخواس میداد و کاری نمیتونستم بکنم. دراز کشیدم رو مبل و سعی کردم به جای این فکرا به همه فانتزیایی که از دادن زنم جلوی خودم داشتم و الان دیگه میتونستم عملیشون کنم فک کنم. با این امید که حداقل در عین جندگیش احترام منو نگه داره.

ادامه...

نوشته: cuckduck69


👍 12
👎 2
58001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

860600
2022-02-23 01:59:29 +0330 +0330

شخصیت اصلی بیش از حد پخمس.

1 ❤️

860616
2022-02-23 02:44:48 +0330 +0330

میدونم کسی باورش نمیشه ولی من واقعا مثل این تجربه رو در دوستی خانمم با اقا فرید که استاد دانشگاه بود دارم

0 ❤️

860679
2022-02-23 18:47:14 +0330 +0330

بیار اینا منم بکنم تک هم نگاه کن تو دوربین

0 ❤️

860706
2022-02-24 00:39:50 +0330 +0330

چقدر ذهنت بیماره تو! درسته که ساختگی بود ولی همین که به این چیزا فکر کردی یعنی حالت خوب نیست

0 ❤️

860779
2022-02-24 08:37:30 +0330 +0330

آقا سعید از این به بعد خودت واسه بکنهای زنت ژل روانکننده و کاندوم بیار و کیرشونو ساک بزن که آماده کردن نوشین کص پاره بشند.

0 ❤️

860791
2022-02-24 11:21:15 +0330 +0330

ولی این sabaamm94 هم از اون کص پاره ها و لاشیهای درجه یکه ها!داستان بیغیرتی که میخونه همش کصش آب می افته.

0 ❤️