چقدر دور تو گشتم (۳)

1400/09/29

...قسمت قبل

یکمی روی پاش خم شد تا کیرش رو تو کسم فرو کنه ،دستم رو روشونش گذاشتم. کیرش سوراخ کسم رو پیدا کرد ولی چون خیس بود درست داخل نمیرفت .دستش رو از پشت بین کون وکسم گذاشت تا کیرش تو کسم بمونه از جلو فشار رو بیشتر کرد درد داشتم شصتش رفت رو چوچولم ومحکم شروع بماسا ژ کرد .پایین تر اومد تا بهتر بتونه تو کسم تلمبه بزنه .لبام رو تو دهنش کشید وزبونش رو تو دهنم فرو کرد شروع بمکیدن زبونش کردم دست دیگش ممه هام رو ببازی گرفته بود دوتا سینه هام زیر دست بزرگش درحال له شدن بود .محکم از زیر سینه هام میگرفت بسمت بالا وبعد روی نوکش سیلی میزد .پاهام رو بازتر کردم تا راحت تر بتونه تلمبه بزنه .حرکتش رو سریعتر کرد وفشار دستش رو سینم بیشتر شد دوباره کسم تنگ وقفل شد بدون اینکه تو فاز شهوت باشم .انگار زیر پاهام خالی شد باچشمای بسته آه عمیقی کشیدم که علی در حالیکه من رو بیشتر بخودش فشار میداد کیرش رو دراورد ورو شکمم ارضا شد .
-حال میای دیگه نمیتونم خودم رو کنترل کنم سریع ابم میاد
حالا که صاف ایستاده بود پیشونیم رو که روبه روی لبهاش بود بوسید یه سیلی رو کونم زد وگف مرسییی سکسی وبطرف دوش رفت .مثل آدم اهنی شده بودم انقدر ذهنم درگیر اون شماره وچت علی بود اصلا تو فاز نبودم …
شماره رو مخاطب کردم تو تلگرام وواتساپ پیداش کردم .عکس یه زن رو پروفایل بود یه زن حدودا سی ساله تپل وسبزه سرلخت با یه ارایش غلیظ ویه لبخند چندش اور .فکر اینکه علی با همچین زنی باشه برام قابل پذیر نبود من فقط ۲۴ سالم بود وخیلی زیباتر از اون بودم یعنی میشه علی ۲۸ساله بخاد با زن بزرگتر از خودش …نه این یه کار دیگه باعلی داره اخه چکاری بش نمیومد کارمند باشه لباساش در حد یه آرایشگر یا فروشنده بود دستام میلرزید واز هر عکس پروفایلش تو تلگرام رو عکس دیگه میرفتم شاید ۳بار عکسها رو دیدم چرا علی باید فردا بش زنگ بزنه ؟؟
فردا صبح تو راه اداره یه سیم کارت خریدم انداختم رو گوشی وبش پیام دادم
-سلام عزیزم خوبی شرایطت برا رابطه چیه مکان داری ؟
دل تو دلم نبود تا نیم ساعت بعد که جواب داد: فقط تو مکان خودم ۲۰۰ میگیرم
مثل روانیها چند بار جمله رو خوندم وباور نمیکردم یعنی انقدر جندس که حتی نمیگه شماره من رو از کجا اوردی تو کی هسی تو این فکرا بودم که شماره کارت فرستاد نوشت اول ۱۰۰بریز تا تایم وآدرس بدم .قلبم تندتر میزد ونفسم بالا نمیومد.
یعنی علی این رو از کجا پیدا کرده مگه من براش کم گذاشتم مگه خواسته ومن …
نگاهم تو سیستم اداره بود ولی انگار هیچی نمیدیدم نکنه شماره رو اشتباه برداشتم نکنه تو اعداد یکی رو جابجا زدم مگه میشه علی بخاد …
نفهمیدم چطور ظهر شدهمش تو فکر وخیال گذشت اونروز تمرین والیبال داشتیم .بچه ها درحال گرم کردن بودند ولی من توپ را برداشته بودم وباتمام توان به دیوار روبه رو سرویس می زدم با برخورد هر توپ به دیوار ،حرفای بابام تو گوشم میپیچید :( ماشین منا ورداشتی بردی دانشگاه .این پسره جوالق دیده ،فهمیده خبریه .عشق وعاشقی کیلو چنده ارزو .فکر نمیکردم انقدر خام باشی .این چشمش به آب وعلف افتاده .تو نه یه دختر دیگه این شرایط تو براش مهمه نه خودت .میخاد از من وتو مثل نردبون بره بالا)
با صدای بچه ها که باخنده میگفتن کاپیتان به خودم اومدم. گفتن ۳بار گفتیم ارزو .مربی گف ارزو عاشق شدی بچه ها گفتند اره بابا قاطی مرغاست ( چون روز تمرین حلقه نمینداختم وبزرگتر از من هنوز مجرد بودند )
تمرین شروع شد ما نفرات اصلی این طرف زمین وذخیره ها تو تیم روبه رو بودند. من تمرکز نداشتم منی که تو دریافت تو گروه اسمی بودم وکسی تو محدوده ام توپ نمینداخت الان ۲تا توپ رو از دست داده بودم .فکرم مشغول بود که باید چکار کنم ؟ چجور بفهمم این شماره درسته ؟
توپ سوم محکم خورد تو سرم .دردش اونقدر زیاد نبود ولی پرده اشکی که از اول بازی رو چشمام نشسته بود رو راحت کرد واشکام سرازیر شد.
مربی جلو اومد یه زن ۵۰سال توپر وتقریبا کوتاه .دستاش رو دور گردنم برد وسرم رو پایین آورد وبه سینش فشار داد سرم رو می مالید وگف عزیزم هیییش
ولی من انگار تازه بهانه برای اشک ریختن پیداکرده بودم شروع به زار زدن کردم .مربی دستم رو گرف وبسمت دستشویی برد .صداش رو بلند کرد استراحت نداریم ادامه بدید ۷-۴
تو آینه بخودم نگاه کردم مربی بصورتم آب زد.
-آرزو چته بگو تا راحت شی
-داره بم خیانت میکنه شمارش رو پیدا کردم نمیدونم درسته یا نه
دوباره بگریه افتادم .دستام رو گرف
-آرزو تو برزخ نمون یا برو دنبالش مچش رو بگیر واز زندگیت پرتش کن بیرون یا بمون تو جهنم وباش کنار بیا . میتونی ؟
-چی رو
-میتونی بمونی وبرات مهم نباشه ؟؟
-نه
-ارزو تو خیلی زیبایی .من که زنم از دیدنت لذت میبرم .از چشمات حشر میباره .میدونم داغ وشهوتی هسی مردی که با داشتن تو خیانت میکنه مشکل داره برو مطمین شو
-من میرم امروز نمیتونم
-باشه موفق باشی کمک خاسی بگو پسرم وکیله
تو رختکن فقط فکر میکردم به کی بگم تنها نمیتونسم .انقدر ذهنم آشفته بود که تنها از پس کاری برنمیومدم.
تو ماشین گوشی رو برداشتم وبه نگار ( دختر خالم ) زنگ زدم .نگار مجرد وشیطون وبلا بود .خیلی من رو دوست داشت .با هم بزرگ شده بودیم همبازی وسنگ صبور هم بودیم …
بابغض وگریه براش تعریف کردم .گف ماشین نداره وبرم دنبالش .چند تا نقشه کشیده بود که از بینش اونی که دوست پسرش زنگ بزنه بشماره وبگه حتما باید قبل از سکس ببینتش اگر نه نمیاد .
نگار گف ارزو باید خرج کنیا .طرف چقر بود به زور حیات هتل شاه عباس تونسیم بیاریمش کاش بیاد .کلی ایمان ( دوست پسرش) زبون ریخته
حرفای نگار رو یک درمیون میشنیدم فقط فهمیدم که گف تو دورادور می ایستی تا من وایمان باش اوکی بشیم .آرزو یه عکس علی رو برام بفرست تا بش نشون بدم آرزو ۲۰۰بش بدیم تا بزاره مچ علی رو بگیریم .تا چند میخای بدی ؟ تا چند بش پیشنهاد بدم ؟
مثل دیوار به آرزو نگاه میکردم نمیدونسم باید چی بگم
-آرزو میشنوی اصلا چی میگم
-اره اره تا ۵۰۰ ولی
-میدونم از ۲۰۰شروع میکنم حیف پول ببین نصفش رو میزاریم برای بعد مچ گیری بعد هم بش نمیدیم دستش بجایی بند نیس فیلم بگیریم دیگه زور دست ماست .حیف پول زحمت کشی تویه که بدیم به این جنده
-باشه نگار باشه
حس دیدن کسی که علی باش رابطه داره رعشه تو جونم انداخته بود .دستام یخ بودند .می خاستم برم داخل هتل بشینم که نگار نزاشت گف فکر کردی این رو قولشه صبر کن اومد ما میریم تو ( چون حیاط هتل هم ورودی بالایی داره )
نگار ودوستش تو ماشین اونطرف خیابون لاو میترکوندند ومن دم هتل داشتم قبض روح میشدم .تا از دور یه چهره آشنا دیدم .یه زن چاق ونسبتا کوتاه که آدامس میجوید وخیلی چاقتر از عکساش بود در حالیکه با تلفنش ور میرفت ،تو ۲۰قدمی من در حال نزدیک شدن بود .ایمان که از اونطرف خیابون
بسمت هتل میومد فهمیدم که خودشه .
وقتی داخل هتل شدند، نگار بسمتم اومد .انگار نای حرکت یا فکر نداشتم .هتل باچند سال پیش که اومده بودم هیچ فرقی نداشت ولی من اصلا نمیدونسم باید کجا برم .مات ومبهوت فقط دنبال نگار میرفتم که نگار گف ببین اونجاند
-ارزو فکر کنم اشتباه کردیا این مالی نیس که علی بخاد
-پریدم وسط حرفش نمیدونم نگار اره فکر کنم اشتباه کردم
میز کنار اونها نشستیم .ایمان دستای زنه رو تو دست گرفته بود .دستای تپل وتیره ای که با انگشترای زردی که به انگشت داشت دهاتی وبی کلاس شده بود .یعنی علی با این میخابه یعنی علی توکس این تلمبه میزنه …
این فکرا، مثل ستاره هایی که تو کارتونای بچگیمون دور سر بچه ضربه خورده میتابید همین طور دور سرم میچرخید .
نگار گف من که آش میخورم هیچ جای اصفهان آش اینجا را نداره
ایمان وزنه با هم گپ میزدند .سفارش داده بودند که ایمان شروع به نشون دادن عکس از گوشی به زنه کرد …
تمام حواسم به خانمه بود واینکه ببینم عکس العملش چیه .کاش نشناسدش کاش این کابوس تموم میشد.کاش تو این بازی نمیومدم .
نیش زنه باز شد ودندونای زردش چهرش رو زشت تر وچیپ تر کرد.نمیفهمیدم واقعا زشت بود یا بچشم من انقدر زشت وایکبیری میومد .
باخنده وتکون دادن سر شروع بحرف زدن با ایمان کرد .دلم میخاست میرفتم سرمیزشون ومیشنیدم چی میگه از لب خونیش چیزی نمیفهمیدم .نگار مرتب حرف میزد واز داداشش میگف که کلی جنس شیک از چین اورده ومن توی دلم به وقت نشناسیش فحش میدادم .بیچاره میخاست ذهن من پرت بشه از موضوع ولی مگه میشد
-ارزو نبات بزار تو چاییت رنگت مثل گچ شده .

ادامه...

نوشته: آرزو


👍 9
👎 2
15101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

848877
2021-12-20 11:38:39 +0330 +0330

👎👎🏻👎🏼👎🏽👎🏾👎🏿
مجبور نیستی بخاطراینکه چند قسمتی بشه انقدر کوتاه بنویسی

0 ❤️

848900
2021-12-20 16:24:13 +0330 +0330

آقا یِ خیانتِ دیگهِ
بُکُنید بره پِی کارِش
.
.
.
هِّ ی …ادامه دارد…ادامه دارد 😒

0 ❤️

848901
2021-12-20 16:26:36 +0330 +0330

ولی داستان خوبیه، آفرین

البته با توجه به اسم داستان فکر کنم مشخصه کِ این دراز علی خائن هست

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها