چهار بار توی سه ساعت (۱)

1400/06/05

روی صندلی های مترو که دیدمش قند تو دلم آب شد، یه زن جا افتاده ی چاق، با نگاه منتظر، از دور منو تو جمعیتی که به سمتش و خروجی میرفتم تشخیص داد و دست تکون داد برام، لبخند قشنگش باعث شد بیشتر به دلم بشینه، من همیشه دیوونه ی زنای چاق بودم و این اولین زن دلخواهم بود که باهاش قرار گذاشته بودم، منم دست تکون دادم براش و رفتم پیشش نشستم، با دیدن من بلافاصله نیشش باز شد و نتونست جلوی ذوق‌شو بگیره، بالاخره هرچی نبود من ازش ۲۰ سال جوون تر بودم و باعث هیجانش شده بودم، همونی که میخواستم بود، با وجود مانتوعه گشاد و کلفتش که معلوم بود بخاطر عدم اعتماد بنفس از هیکلش پوشیده بود هیکلشو آنالیز کردم و یاد عکسایی ک از بالاتنش بهم داده بود افتادم… دروغکی نبودن… شکم گرد و گنده و پستون های وحشتناک بزررررگ، بعد یکم نگاه بازی و سلام علیک و احوال پرسی بخاطر اولین برخورد رودررو برای باز شدن یخمون، پا شدیم که بریم تو فضای باز و بیرونیه مترو، جفتمونم میدونستیم جریان قرار امروزمون چیه، قرار حضوری برای اخرین حرف و حدیثا به خواسته اون و مطمئن شدن از اینکه واقعا دوس داریم سکس‌هایی ک بهم قول‌شونو دادیم انجام بدیم یا نه، دستمو گرفت و مثل یه بزرگ تر و راهنما دنبال خودش برد و رفتیم تو محوطه ی بیرونی مترو، سن بیشترش نشون میداد و بخاطر همین کمی موذب شده بود، من سعی کردم با رفتارم حس بدشو از بین ببرم و با نگاه خریدارانه به هیکل و قربون صدقه رفتن بهش اعتماد بنفس بدم، توی همین نگاها متوجه شدم ک کونش اگرچه جلوی بقیه زنای عادی گنده بنظر میاد ولی برای هیکل و شکم و پستون های گندش یخورده کوچیکه، قدم زنان رفتیم تو یه آلاچیق نشستیم و دوباره شروع کردیم به حرف زدن، دوباره چشش که بهم افتاد لبخنداش شروع شد، معلوم بود از دوس پسری که برای خودش پیدا کرده راضیه، منم ازینکه همچین دوس دختر چاقی رو داشتم از نزدیک ملاقات میکردم و مرحله ی آخرم برای سکس باهاش پشت سر میذاشتم هیجان زده بودم و اونم اینو تو چشمام میدید و به هیجان و ذوقش اضافه میشد، تو آلاچیق با مقدمه ی کوچیکی حرف سکسو کشید وسط و گفت منو واقعاً میخوای؟! من سنم بالاست و چاقم و داری می‌بینیم… بهش گفتم دقیقاً بخاطر اینکه چاقه میخوامش و اگه چاق نبود و همچین پستونا و شکمی نداشت اصلاً دوستی بینمون پیش نمیومد و بعدش به شوخی گفتم اختلاف سنیمونم اصلا برام مهم نیست تا وقتی ک قول بدی چاق بمونی برام و لاغر نشی و اونم قول داد و با هم خندیدیم، ولی بازم ادامه داد و از شرایطش برام گفت و اینکه من مطمئنم یا نه و بعد یه بار سکس ولش نمی‌کنم ک حس کردم دلیلش اینه که زن احساساتی هست و از وابسته شدن به یه آدم بی احساسه صرفاً زیر شکمی می‌ترسه که تو دلم بهش حق دادم و سعی کردم بهش اطمینان بدم که رابطمون تا وقتی خودش بخواد می‌تونه پابرجا بمونه و من عاشق همین چاقی و شکم گنده و خط جراحی های سزارینی که روش داره هستم واقعا که اونم یهو پرید وسط حرفام و گفت خیالت راحت من می‌تونم بهت مثل دخترا حال بدم، که باز با خنده گفتم دخترا خیلی ‌‌هاشون پرده دارن و با کون میدن که اونم سریع گفت خب منم بهت کون میدم، وقتی اینو گفت دوباره بهم لبخند زد و عشوه اومد، برای منی که همیشه دیوونه کون بودم انقدر حرف سکسی ای بود که بی مهابا از زیر صندلی آلاچیق دستمو کشیدم لای روناش و رو کسش و بعد حس داغی بین پاهاش بهش گفتم من واقعاً از کون میکنمتا… که باز بیشتر خندید و گفت باشه، بکن…
قبلا راجع ب علاقم به کون باهاش حرف زده بودم و پیش زمینه داشت و میدونست از چی خوشم میاد و داشت سعی می‌کرد جذابیت هایی ک با چشم نمیتونستم ببینم رو بهم نشون بده.
دیگه کیرم راست شده بود و داشتم دورو برمو نگاه می‌کردم که کسی حواسش بما نباشه و بیشتر و محکم تر بین پاهاش دست می‌کشیدم، با وجود استرس وحشتناک بهم حس خوبی می‌داد و اونم دستاشو گذاشته بود روی هم روی میز و سرشو روی دستاش و با یه لبخند بمن خیره نگاه میکرد، احتمالاً از جوونیم و قیافم و البته صدای خیلی سکسی مردونم خوشش اومده بود و داشت تو ذهنش سکس باهامو تصور می‌کرد، تو همین حالت بودیم که کم کم هوا رو به تاریکی رفت و وقت رفتن شد، و اون با ابتکار من برای رفتن به یه گوشه ی دنجی که با کلی فکر و چشم چرخوندن پیدا کرده بودم برای ساک زدن با تردید و ترسی که فقط از کنترل بر حس شهوت زنونه ی زن‌ها برمیاد مخالفت کرده بود و منم که دیگه صلاح نمیدیدم بیشتر ازین توی محیط عمومی دستمالیش کنم و لاس اروتیک و سکسی کلامی باهاش بزنم بعد از خوردن سریعه یه چایی و کیک تو محوطه مترو باهاش برگشتم داخل مترو و تو ایستگاه آخر هم مسیری‌مون همدیگرو بغلش کردم و باهاش خداحافظی کردم، و تو تنهایی برگشتمون ما مونده بودیم و قول و قرارها و فانتزی های که باید در آینده نزدیک در مورد سکس واقعی و حضوری بهشون عمل می‌کردیم…
واقعاً باید تو چند قسمت بنویسم، ادامه داره…

ادامه...

نوشته: سامی


👍 3
👎 10
24901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

828390
2021-08-27 00:53:26 +0430 +0430

اسم مناسب داستان: تانکری در مترو!
به شخصه خوندن داستان سکسی برای من یه عادته قدیمیه نه صرفاً برای نیاز جنسی
اما با عرض پوزش باید بگم داستان شما اگرم درصدی محرک باشه، محرک روده اس نه آلت تناسلی! 😂💩

4 ❤️

828684
2021-08-28 15:54:47 +0430 +0430

رفتگر تو مترویی؟؟؟
موقع جارو کردن و جمع کردن آشغالها کون ملت رو دید میزنی یا تصور میکنی تو مترو چه جریانی در حال انفاقه؟؟۱😂😂✋🏽

0 ❤️

828707
2021-08-28 21:30:58 +0430 +0430

پیامک بود؟

0 ❤️