چه ساده با ترس کونی و بیغیرت شدم (۲)

1401/01/26

...قسمت قبل

سلام دوستان

بهش گفتم ایمان جانه مادرم گوه خوردم ببخشید بخدا دروغ دیگه نمی گم
ایمان خندید گفت برو تو اتاق ولی لخت نشو نگفتم بهشون کونی هستی یه کاری نکنی بفهمن.
بردیا : یه نفس راحت کشیدم رفتم تو اتاق
دیدم همگی اومدن ، گویا ایمان گفته بود دوستم می خواد تریاک کشیدن رو تجربه کنه و فیلم بگیره از این صحنه که بار اولشه  ، یادگاری داشته باشه
اقا سیخ سنگ اوردن و کشیدن و به منم دادن ایمان داشت فیلم می گرفت و با چشم قره گفت بکش، منم کشیدم و دوستاشم تشویق و جانم چه کامی گرفتی  و …
بعدم ایمان تشکر کرد و رفتیم خونش ، گفتم ایمان این چه کاری بود ، منظورت چی بود نفهمیدم
ایمان : هنوز یه خانش مونده
باز منو برد یه جا دیگه با چند تای دیگه بازی راه انداخت اسم بازی جریمه بود اگر باختی هر چی گفتن باید انجام میدادی و تو یه حرکت کاملا واضح هماهنگ شده من
باختم و ایمان هم تو بازی نبود با گوشیش فیلم می گرفت
شاه که برنده شده بود به جلاد تو بازی گفت بشاش،
مرتیکه واقعا کشید پایین و تو لیوان شاشید
باورم نمی شد و به من گفتن بخور من قبول نکردم ایمان دوربین رو پاز کرد و گفت جنبه داشته باش ، باختی دیگه، شاه میگه بخور نخوری اینجا میزننت به حال مرگ
واقعا هم همشون لات و لوت بودن ولی من میدونستم از گور ایمان بلند میشه ، رفتم بهش گفتم ، منه مادر جنده گوه خوردم بهت دورغ گفتم ببخش این یه بار رو
ایمان : بچه ها بخاطر من ببخشین فقط یه زبون میزنه و بس ، خوردنی در کار نیست، همشون گفتن هر چی تو بگی داداش ایمان.
خلاصه منم زبون رو زدم تا زودتر خلاص شم
اون عوضی هم فیلش رو گرفت و رفتیم خونش
بردیا : ایمان این دو تا فیلم رو برا چی گرفتی ؟
ایمان : چون دلم برات سوخت ، من مغز درست حسابی ندارم اگر عصبی بشم فیلم کون دادنتو پخش می کنم میدونم بعدش پدر و مادرت دغ میکنن اینا رو گذاشتم به عنوان دو تا هشدار قبل از پخش شدن اون ، سری بعد دروغ بگی یا به دستورم گوش ندی به مامانت می گم معلوم نیست با کیا میری مواد میکشی که دهنتو بگاد و میگم فیلم رو هم یکی از شاگردام داده که تو رو میشناخته کم و بیش و اگر تکرار کنی فیلم این که میری با مردم بازی می کنی میری شاش  زبون میزنی رو از طریق یکی دیگه دستش میرسونم تا باز دهنتو بگاد
و سری اخر هم فیلم کون دادنات که خیییلی هم زیاد و متنوع هست پخش میشه
بردیا : قشنگ معلومه این دیونه هست و واقعا می خواد با سرپیچیم از حرفاش این کار رو بکنه، دیگه نمیشه با این لج کرد صداش کردم گفتم ایمان چیو قبول داری ، خدا رو چی رو ؟
ایمان : مگه چطور ؟
می خوام به اون قسم بخورم تا زنده هستم دیگه به جز چشم از من چیزی نمی شنوی فقط قبل از عصبانی شدنت اگر هم مشکلی پیش اومد بهم فرصت بده دفاع کنم نتونستم هر کاری دوس داشی بکن
، قشنگ معلوم بود ایمان تو چشمام جدی بودن منو دید و فهمید دیگه سگه مطیعش شدم و واقعا عین سگ ازش حساب میبرم
ایمان : خوب دیگه برو خونتون داره دیر میشه
فقط بزار خریدتو برات ببندم
بردیا : تو دلم گفتم یعنی چی ببندم ، نکنه برام قلاده خریده مثل فیلم سوپرا سگش بشم!!!
که ناگهان تو دستش دیدم چیه!!! داشتم از ناراحتی می مردم کاش قلاده بود
تو فیلم سوپرا دیده بودم ، این رو از کجا پیدا کرده بود
از اون چیزایی بود که تخم و کیر ، میره توش و قفل میشه ، طرف فقط میتونه بشاشه اما تا شق کنی به اهن محافظ و قفل می خوره و می خوابه ، باورم نمی شد دیگه باید با جق زدن و شق کردن خداحافظی کنم و فقط موقع کون دادن از شق شدن کیرم لذت ببرم
رفتم خونه و بعد یه مدت بهش عادت کردم دیگه این زندگی برام روتین شده بود هر هفته دو یا سه بار به ایمان بدم و تو خونه خودم این قفله رو کیر و تخمم هست نمی تونم شق کنم و فقط پیش ایمان راحتم و برام بازش میکنه
تا اینکه ایمان یه روز پیام داد مسابقات شروع شده
یه ۱۵ روزی نیستم یه استراحتی کونت می کنه شیطون
اما یک هفته گذشته بود داشتم دیونه می شدم
عادت کرده بودم به کون دادن به ایمان ، داشتم روانی می شدم و زنگ بهش زدم و گفتم ایمان بخدا دارم خفه میشم تو بگو کدوم شهری من میام ، ایمان اول فکرد من شوخی میکنم ولی وقتی دید لحنم جدیه ادرس شهرستان رو داد و من رفتم پیشش
ایمان : بردیا من خیلی ها رو کردم تو زندگیم ولی هیچ کدوم شهوت تو رو ندارن تا زنده ای می کنمت بهت قول میدم و درجا من رو انداخت رو تخت و لب گرفت و لخت شدیم و یه سکس با احساس برا اولین بار کردیم
و من برای اولین بار بهش از تحه دل گفتم دوست دارم
با این حالی که انقدر نامردی کرده بود شهوتم بهم غلبه کرده بود و به کون دادن بهش معتاد شده بودم
دیگه برام  مهم نبود این همه فیلم گرفته و این همه تهدید می کنه
ایمان : بردیا فکر کردم به این که تو گناه داری وقتی پیشت نیستم بخوای این همه راه بیای ، خودم کونیت کردم ، خودمم باید یه کیر وقتی نیستم برات جور کنم
بریم خونه سری بعدی من جمشید رو میارم
روتونو باز می کنم باهام دیگه من نیستم اون کارتو راه بندازه
بردیا  : اخه ایمان من به تو عادت کردم
ایمان : بردیا تو کونی منی ، هر وقت هر جا خواستم باید به هر کی گفتم بدی ، اصلا حق انتخاب نداری ، اینو یادت باشه ، اوکی؟
بردیا : چشم
ایمان : برو خونه زودتر راحت طولانیه
بردیا : باشه
اقا رفتم خونه و منتظر بودم ایمان برگرده استرس داشتم
چون میدونستم سری بعدی سکس سه نفره داریم
یه دو روزی گذشت دیدم ایمان پیام داده
صبح بیا خونه کارت دارم ، منم بهش گفتم چشم ،صبح شد رفتم و باز مثل همیشه رفتم تو اتاق باهاش ، تا در رو باز کردم دیدم تو اتاق جمشید نشسته ، تا منو دید پوز خند زد
ایمان : بردیا خودت میدونی که جمشید کامل در جریانه تو کی هستی و من کی تو هستم پس باهاش راحت باش
بردیا : من ساکت بودم و سرم پایین بود
ایمان : باز شروع کردی به خجالت الکی کشیدن ، با صدای بلند به جمشید بگو تو کی هستی
بردیا : من بردیام .
_وقتی این رو گفتم ایمان عصبی شد و با داد گفت خودتو به خریت نزن ، تو کی هستی؟
بردیا : بیخیال ایمان
ایمان : زود گوهتو بخور، تو کی هستی ؟
بردیا : کونی ایمان
ایمان : افرییییین ، بکنت کیه؟
بردیا : ایمان
جمشید : ایمان توش موندم پسر به این خوشکلی حیفه خشک و خالی بکنیش
ایمان : یعنی چی
جمشید : بردیا جان خواهر داری دیگه میدونی لاک چیه
لاک پاک کن چیه ، هر وقت میای پیش من باید لاک مشکی بزنی وقت رفتنم پاکش کنی ، تو واقعا از یه دختر بدنت کم نداره چرا نزنی ؟
ایمان : راست میگیا فکر خوبیه
بردیا : نه بچه ها حتی پاک کنی هم تابلو جاش معلومه، لاک زدی و لاک پاک کن زدی بخدا ضایع هست درجا خونه می فهمن.
جمشید : این دفعه عیب نداره بدون هیچی می کنمت
ولی سری بعد باید لاک ملیکا جون رو بزنی همون خواهرت که زبون درازه ، لاک مشکی زده بود اون سری
بردیا : خوب ملیکا میفهمه لاکش رو برداشتم
ایمان : مشکل خودته ، یه کاری کن نفهمه
بردیا : بخدا نفهمه هم بعد لاک زدن من تا برسم میفهمن
جمشید : حالا بگو ایمان چیا یادت داده عزیزم
بردیا : نمی دونم چی بگم
ایمان : حتما باید فوش بخوری ؟ روش کون دادنی هست که روت انجام نداده باشم و بلد نباشی ؟ بگو استادم ،بکنم، کارش درسته ، منم یه کونی حرفه ای هستم .
بردیا : جمشید من همه کار بلدم
جمشید : ببین من خسته هستم ، خودت بخور ، خودت روش بشین ، پاشو ، اگر آبم اومد که هیچی اگر نیومد یعنی کارت رو خوب انجام ندادی و اون موقع هست که روی سگمو میبینی
بردیا :  تو دلم گفتم خدایا حوصله ندارم باز چندتابلای جدید سرم بیارن خدا کنه زود آبش بیاد
ایمان : من میرم کار دارم برگشتم می بینمتون
بردیا : دیدم جمشید لخت شد رو تخت خوابید و شق کرده و به من نگاه می کنه ، منم لخت شدم و مثل یه کونی حرفه ای شروع کردم براش ساک زدن و مکیدن اونم شروع کرد نازم کردن با دستش، منم براش یکم می خوردم ، یکم میمکیدم ، یکم هم براش روش توف می نداختم و وقتی می افتاد رو کیرش باز با زبون توفم رو جمع می کردم
جمشید : دهن ایمان رو گاییدم چه کونیی ساخته ، افرین گور پدر هر چی دختره ، چه خوب می خوری مادر جنده
بردیا : جمشید من دارم برات می خورم بهت می خوام کون بدم ، برای ایمانم که دارم این کارا رو میکنم ، ققط یه خواهش دارم ، تو رو خدا به مامانم و خواهرم وقت سکسم فوش ندین ، من همه کاری براتون میکنم ، شما هم بجاش برام مرام بزارید ، دیدم جمشید با صدای بلند زد زیر خنده
جمشید : فقط خداتو شکر کن که با این لحن جلو ایمان حرف نزدی ، اگر میزدی باید بیمارستان کونتو امشب بخیه میزد ، یعنی تو فکر می کنی ایمان به اونا فکر نمیکنه کسخل ، تو خواهرات و مادرت مثل ماه می مونن
بردیا : چی میگی جمشید؟!!
جمشید : شنیدی چی گفتم ، داری چیکار میکنی؟ گریه می کنی مرد گنده ، نه بابا شوخی کردم چرا تو جنبه نداری، ها؟
بردیا : امیدوارم که شوخی کرده باشی .
دست خودم نبود میدونستم شوخی نمیکنه و داشتم به حال خودم گریه می کردم با این همه چیزایی که ازم دارن اگر خواستن این کارو کنن چیکار کنم ، تو این فکرا بودم که جمشید گفت خوب  گیرمو خوردی اما یادت رفت بدی از رو شکم بخواب بیام روت ، منم خوابیدم و اومد روم
جمشید : اه جوووون نوکش گرم شد چه قشنگ رفت توش
بردیا : اروم تلمبه بزن
جمشید  : جووووون  ، چشم ، بیا اینم اروم
بردیا : اخ اخ کیرم درد گرفت
جمشید : کونت یا کیرت ؟
بردیا : جمشید من رو می کنی من شق می کنم اینو ایمان یادش رفته باز کنه از رو تخم و کیرم
جمشید : اها راست میگی،  به  من داده کیلیدشو ، یادم رفت ، بیا اینم از این، باز شد ، وقت دادن می تونی شق کنی عزیزم .
بردیا : اخی راحت شدم ، مرسی جمشید
جمشید : بخواب زود باش کونی.
_تا خوابیدم زیر جمشید کرد توش _
بردیا : اه اه اه
جمشید : جووون چه خوش ناله ای.
داشت صدای شلپ شلپ کیر جمشید تو کونم تو اتاق می پیچید منم شق کرده بودم ، تندش کرد و یه دفعه ابش اومد ، فهمیدم کمرش به سفتی ایمان نیست و من هنوز لذت کافی رو نبرده بودم
جمشید : چقدر خوبی تو کونی
بردیا : چه زود ابت اومد
جمشید : اره کونت خوب تنگه با این حالی که شب و روز به ایمان میدی خوب هنوز تنگی کسکش.
ناگهان صدای ایمان اومد و وارد اتاق شد ، جمشید چه‌خبر
هیچی اب تو کون شاگردته اما ناراضیه .
ایمان زد زیر خنده و گفت اره بچه کونی شهوتش بالاست
خودم از پسش بر میام ، سریع لخت شد و سریع شروع کرد تلمبه زدن
بردیا : ایمان نه ، اب جمشید توشه
ایمان : عیب نداره بجاش لیزش کرده جووون
بردیا : اه اه اه ایمان ارومتر ، ارومتر اه اه اه اااااه
جمشید : ایمان تو یادش دادی زیر کیر انقدر قشنگ ناله کنه؟
ایمان : نه بابا بچه کونی ، ذاتی قشنگ زیر کیر ناله می کنه.
دیگه درد تلمبه رفته بود منم داشتم لذت میبردم دیگه از چیزی هم خجالت نمی کشیدم به جفتشون داده بودم و گفتم به جمشید ، جمشید سری بعد که بیام پیشت باید تاخیری برات بخرم ، ایمان هم از حرفم حشری تر شد و محکم تر تلمبه میزد و می گفت چه خبر بچه کونی ، چه حسی داری الان ، به یکی میدی یکی هم نگاهت می کنه
بردیا : هیچی ایمان انقدر قشنگ داره ابم میاد که باورم نمیشه، دیگه با دادن کامل ابم میاد و ارضاع میشم
، ایمان وسط تلنبه زدن با نفس نفس گفت گفتم بهت خارکسده عجله نکن به وقتش آبت کامل با دادن میاد
بردیا : اره راست می گفتی
ایمان : اه اه ااااااااه .
فهمیدم ابش رو خالی کرد تو کونم
جمشید : سری بعد ایمان بیا براش دبل بزنیم
برا من ساک بزنه و به تو بده .
اقا از حرفشون تا عملشون ۳ روز نکشید دیدم رو کمر خوابیدم ایمان پاهامو باز کرده داره می کنه و کیر جمشید تو دهنمه از عمد ایمان ازم سوال می پرسید جمشیدم می گفت تو دهنت باید باشه و جوابش رو بده باید یاد بگیری با کیره تو دهنت حرف بزنی، منم تلاش می کردم و جفتشون تحقیر امیز بهم می خندیدن و یکی از شهوتی ترین فیلم هاشونو ازم گرفتن
جمشید : ایمان بخدا این فیلم تومسابقه های پورن جایزه میبره این کوسکش با این نالش با این خوردنش با این دادنش ، اصلا عجیبه خداییش
ایمان : اره واقعا کشفش کردم .
باز حرومزاده ها زدن زیر خنده ، نمی دونم چرا از خندهاشون زورم میگرفت
که ناگهان دیدم مامانم زنگ زد به گوشیم و داشت گریه می کرد !!!
بردیا : چیه مامان
مامان : مادر زودبیا خونه ، با ایمانی؟
بردیا : اره
مامان : گوشی رو بهش بده .
منم با تعجب گوشی رو دادم و از استرس داشتم می مردم
گفتم بدبخت شدم حتما از یه جایی فهمیده من کونی شدم
می خواد ایمان رو دعوا کنم ، غیر ارادی گریم گرفت ، که دیدم ایمان قرمز شد و گفت چشم چشم و بعد چندتا چشم گفتن قطع کرد .
بردیا : ایمان چی شده ، فهمیده ؟ دارم میمیرم از استرس ، حرف بزن ، چرا خشکت زده
جمشید : ایمان ، راس میگه حرف بزن خوب
ایمان : بردیا جان لباستو تنت کن منتظر باش الان میام بریم بیرون کار دارم تو راه بهت میگم .
منم گریم قطع نمی شد ، میدونستم حتما مامانم فهمیده ، اینم به تخمش نیست که، من کون دادم نه اون ، دیدم رفتن و با جمشید پچ پچ کردن و جمشیدم بهم گفت بردیا جان برو کلیدم بده ایمان رانندگی کنه ، اقا رفتیم تو مسیر خونم ایمان شروع کرد از دنیا که چه بی ناموسه و خوش به حال هر کی رفته و از این حرفا زدن ، منم با تمام ترسی که ازش داشتم طاقت نیاوردم و داد زدم سرش ، کشتیییییم
خوب بگوووو ، دیدم ایمان زد کنار
ایمان : بردیا جان برو از این سوپری اب بگیر برام بیار برات میگم بعدش ، منم سریع رفتم گرفتم ، ایمان بگو جون مادرت خوب دیگه
ایمان : بخور اب رو
بردیا : من ؟
ایمان : اره بخور بخدا بعد که خوردی میگم بهت
بردیا : خوردم بگو
ایمان : بردیا خدا صبرت بده ، پدرت فوت کرده
من رو نبین تو سکس حد و مرز ندارم بخدا الان مثل داداشت ناراحتم هر کاری بگی الان میکنم ، می خوای تا صبح تو خیابونا دور بزنیم ، یا هر کار دیگه .
_من بابامو خیلی دوس نداشتم اما بلاخره بابام بود شروع کردم به گریه کردن و ایمان و بغل کردن ، بهش گفتم نه میرم خونه ، تا رفتم خونه دیدم جلو در شلوغه گریه همه میکنن ، مامانم ، خواهرام همه دمه درن ، فامیل ها دارن میان تو و مامانم دوستای بابام رو راه نمیده
مامان : خدا لعنتتون کنه شما به کشتن دادینش ، شما معتادش کردین ، گوه می خورید بیاید خونه من تسلیت بگید .
راست میگفت خداییش ، منم رفتم بالا با خواهرام سه تایی دست انداختیم گردن هم و شروع کردیم گریه کردن یه چند روزی گذشت و دیگه عادی شد اما باز ایمان روش نمی شد بهم پیام بده تا اینکه با گل اومدن خونمون یه دوهفته بعدش
مامان : بچه ها خوش امدین
ایمان و جمشید : ممنون متشکر
مامان : ایمان جان ، میبینی دیگه دوستت پدرشو از دست داده ،  بیشتر با پسرم  باش این روزا روحیه نیاز داره
ایمان : چشم حتما.
مامان : پسرم از فردا ورزش رو شروع کن
بردیا : باشه چشم .
جمشید : مرجان خانوم ما هم مثل پسرات ، هر کاری داشتی تو خونه ، بیرون رو ما حساب کن بخدا ما هم حالمون گرفته هست .
دیدم مینا با یه نگاه پر محبت داره جمشید و نگاه می کنه
بردیا : نه ممنون بچه ها من که نمردم تا زنده هستم نوکر این سه تام
ایمان : افرین ، بردیا به تو هم میگم بی تعارف ، رفیق ، رو ما حساب کن هرجا خواستی .
اقا بچه ها رفتن خونشون و منم از رو اصرار شدید مامان فردا رفتم پیش ایمان اما هر جفتمون یه حالی بودیم
ایمان : جدی از این به بعد تمرین  رزمی هم می کنیم بردیا
بردیا : ممنون
ایمان : بریم تو شهر بچرخیم یا بریم باشگاه تمرین
بردیا : ممنون ایمان اما خودت میدونی چرا اومدم
ایمان : بخدا دست و دلم نمیره بردیا ، بابا انقدرم حرومزاده نیستم بخدا
جمشید : بردیا وقتش نیست داداش بیخیال
بردیا : ایمان مگه منو دوست نداری
ایمان : اره
بردیا : دست خودم نیست دو  هفته دارم خوابتو می بینم منم ادمم عادت کردم نمی تونم .
بعدشم زدم زیر گریه و گفتم خاک بر سر من
ایمان : چرا خاک بر سر تو ، من زیاده روی کردم تو این جوری شدی ، عیب نداره باشه ، تکی می خوای یا دوتایی بکنیمت
بردیا : فرق نداره
جمشید : من نیستم یعنی دست و دلم نمیره قبول دارم لاشیم خداییش اما این قدر نه
ایمان : جمشید برو بیرون پس .
ایمان اروم کنارم نشست ، شروع کردم لخت شدن  ، اونم لخت شد و دراز کشید ، سرم رو اروم گذاشتم رو شکمش وشروع کردم خوردن براش اما تو چشام خود به خود اشک حلقه میزد شاید دلم به حال خودم گریه می کرد نمی دونم ، حسابی که کیر ایمان راست کرد و شق شد نشستم روش یه کم که بالا پایین شدم جا باز کرد ، ایمن به بغل خوابوندم و شروع کرد محکم تلمبه زدن و شونه هامو ماچ کردن
بردیا : محکم بزن ، بزن تا تح بره ، ایمااان بزن .
صدای شلاپ شلاپ پیچیده بود همون صدایی که دیگه من به اون عادت کرده بودم  و ایمانم شروع کرد جووون گفتن
بردیا : ایمان من عادت کردم تو مهربون نباشی ، بیرحم باشی ، جدی باشی ، پس خودت باش
ایمانم بلد شد و کانل من رو بلند کرد تو هوا و کیرش و تنظیم کونم کرد و شروع کرد منو بالا و پایین کردن ، گفت جوووون بچه کونی دلت کیر میخواد هاااا
، باشه سیرابت می کنم من رو گذاشت زمین و گفت بهم بچسب که توش بمونه و در نیاد منم بهش چسبیدم شروع کرد باهام راه رفتن و همزمان کردن منم پاهام رو گذاشته بودم رو پاهاش در واقع اون بود که راه می رفت و تلنبه هم میزد ، رو اوپن تلمبه زد و تو راه رو ، تو اشپز خونه ، گفت از همه جای این خونه حالا خاطره داری بچه کونی، بعدم بردم تو اتاقش و گفت بیرحم دوس داری مادر جنده ها ؟
ابش رو پاشید رو صورتم و گفت حالا هم کونی برو خونه تا باز نکردمت .
منم واقعا حال اومده بودم و  خواستم برم خونه  که صدام کرد بچه کونی بیا قفل کیر و تخمت رو ببندم ، خلاصه مثل همیشه بستش ، انقدر قشنگ سکس کرد نفهمیدم کی ابم اومد فقط یک سره از دادنم لذت می بردم و بلاخره رفتم خونه

ادامه...

نوشته: امپراتورشبهات


👍 39
👎 19
92401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

868843
2022-04-15 01:28:34 +0430 +0430

اسم کاربری‌ت چیه؟شَبهات یا شُبَهات؟

2 ❤️

868855
2022-04-15 02:06:30 +0430 +0430

واس منم مث تو کونیه زنپوش

1 ❤️

868862
2022-04-15 02:15:42 +0430 +0430

سلام دوستان اگر مشکل املایی هست عذر می خوام ، صبور باشید داستان جذاب تر میشه ، خیلی از پیام هاتون انرژی میگیرم
اونایی هم که انتقاد میکنن همین که لطف کردن و داستان رو خواندن ممنونم و چشم ، سعی میکنم انتقادها رو تو قسمت های بعد اصلاح کنم ، اما به دید یه داستان نویس حرفه ای نگاه نکنید
من یه ادم معمولی هستم که یه داستان نوشتم و خیییلی دوس دارم شما بخونید و ازش لذت ببرید ، با سپاس 🙏

9 ❤️

868891
2022-04-15 03:00:29 +0430 +0430

خیلی سکسیه داستانت بازم بنویس مرسی بوس

0 ❤️

868932
2022-04-15 08:41:46 +0430 +0430

بعدیشوبفرست
از کونی بودنت بسه برو سر مامانت و خواهرات

0 ❤️

868942
2022-04-15 10:40:05 +0430 +0430

کص اون خواهر و مادر جندت امپراطور شبهات! منم کیر ایمان و جمشیدو میخام مادر کصده!

0 ❤️

868950
2022-04-15 11:45:41 +0430 +0430

موضوع داستانت زیادی تکراریه پسری که خوشگله و یه پسر حشری قوی هیکل خفتش میکنه و فیلم ازش میگیره و بعد ازش باجگیری جنسی میکنه
سکسهارو خوب و شهوتی تعریف نمیکنی و زود از روشون رد میشی و بیشتر میخوای با نشون دادن خشن بودن ایمان و گفتار بکنها مارو حشری کنی مثلن با فحشهای خار و مادری که بهت میدن و بی غیرتت کردن یا تعریفاتی که از کونت و بدنت میکنن یا بچه خوشگل و بچه کونی که بهت میگن
یه چیزایی هم غیر قابل باوره اینکه بدونی طرف برا کردنت نقشه داره ولی بری خونش شلوارک بپوشی و مستم بکنی و تازه طرف بگه هوس فیلم سوپر کردم بگی خوب راحت باش فقط دو حالت داره یا خودت دوس داشتی بدی یا یه هالوی به تمام معنا بودی
لازم نبود بگی وضع مالیتون خیلی خوبه همونجا که گفتی مامانت ۳۶ سالشه و بچه ۱۹ساله داره یعنی ۱۶ سالهازدواج کرده و با وجود سه تا بچه هنوزمبیبی فیس و خوشگل و خوش اندامه و تازه قد بلندم هست ولی بابات پیر و بد اخلاقه همه فهمیدیم تنها حسن بابات که تونسته با همچین دختری ازدواج کنه ثروت زیادش بوده

1 ❤️

869085
2022-04-16 04:50:35 +0430 +0430

ادامه بده
به حرف این کونیا هم اصلا توجه نکن
خوشم اومد

0 ❤️

869181
2022-04-16 20:08:41 +0430 +0430

ایول . قشنگ و با حوصله نوشتی

0 ❤️

869255
2022-04-17 07:52:32 +0430 +0430

بده بعدیشو

0 ❤️

869579
2022-04-19 02:35:07 +0430 +0430

واقعا ؟؟ اون خیلی بیشعور بوده اینجور آدما عوضی زیادن ،

0 ❤️

869631
2022-04-19 10:41:10 +0430 +0430

مگه داری میدی بهش اینقد لفتش میدی

0 ❤️

871086
2022-04-28 04:51:02 +0430 +0430

سلام دوستان قسمت ۳ ارسال شد امیدوارم زود تو سایت بالا بیاد
ببخشید یکم دیر شد🙏

0 ❤️

871705
2022-05-02 07:00:39 +0430 +0430

قفل رو که گفتی معلومه جقی هستی لاشی ادم میخوابه بیدار میشه کیر خود بخود شقه حداقل یچی بگو بگنجه

0 ❤️