از بچگی عمرم 7سال بود اول ابتدایی یه معلم داشتیم زن بود طلاق گرفته بود مسیحی هم بود ولی خیلی بدن باحال و خوشگلی داشت . خوب منم بچه بودم . یه وقتایی منو باخودش میبرد خونه چون هم خونه ما و هم خونه اونها خیلی نزدیک مدرسه بود .
البته بل اجازه مادرم خدا بیامرز .
چند باری منو با خودش حموم می برد .
در عالم بچگی به بدنش نگاه می کردم واین میشه گفت آشنایی اولیه من با جنس مخالف در عالم بچگی.
بزرگ تر که شدم با دخترای همسایه بازی می کردیم
و روی کنجکاوی به بدن هم نگاه می کردیم .
و این کارها کم کم زمینه ناخواسته ای شد . تا من خیلی زودتر از هم سنای خودم با جنس مخالف بیشتر آشنا بشم .
از اول از زن بیشتر خوشم م آمد .
در سن 13سالگی با کتابهای مایکرهامر و دگر نویسندگان جنائی روانسی إشنا شدم .
وشروع کردم بخوندن انواع کتابهای گوناگون .
منبع کتابهاهم تهران میدان فردوسی بسمت ساختمان پلاسکو دست راست یه کتاب فروشی قدیمی بود . از اونجا کتاب کرایه می کردم .
خوب باکتابهای درمورد زنان و قاعدگی و زایمان وخلی چیزها آشنا شدم .
میتونم بگم در سن 13سالگی اندازه یه پیرزن اطلاعات داشتم .
ببخشید اگر خسته شدید .
خودم یه بدن معمولی و یک آلت معمولی دارم مثل همه ادما ولی یکم چشم بزرگ وسبزند.
قدمم معمولیه.
بجرئت میگم ما پسرا در اوایل زندگی پاکیم .
ولی زنها با رفتارها و لباسهای ناجور و اینکه ما ها بچه هستیم وچیزی نمی فهمیم به ادمهای روانی جنسی تبدیل می کونند .
کنجکاو ی که سرچشمه آن غریزه حیوانی است که مارو به بدبختی می کشونه.
مثل :
نوشته: سنگ شکسته
جهت اطلاع شما سری کتابهای میکی اسپیلن هستن که قهرمانشون کاراگاه مایک هامر هست
فقط یه سوال شما به چی این کتاب لذت میبردین ؟ مثلا در قاتلی در شهر میگه زیپ دامن ولدا را پایین کشیدم و با برجستگیهای او بازی کردم
این تمام توصیف سکسی این کتاب اونم نسخه های منتشر شده پیش از انقلاب هست
معلم مگردانش آموز پسر اونم جنس مخالف راباخودش حمام میبره . باید عرض کنم مخاطب جنابعالی شخص دیگه ای بوده وبرای اینکه تابوشکنی نکنی جای اسامی وشخصیتهاراتغییردادی . ادامشوننویسی بهتره
بنویس تازه داشت جالب میشد پسر۱۶ساله بازن۳۵یتله
بنویس بشرطی که جغ نوشته نباشه
سنگ شکسته رو دسته بیل نشسته بیله رفته تا دسته سنگی جون شده خسته هرچند که مسته مسته دسته بیل براش مثه انگشت شسته 🤯
بیشین بینیم باووووووو 🤫
دومی هستم