چگونه شوهرم را زن ذلیل کردم

1391/09/28

خب. اسم من لیندا است و 37 سال سن دارم و 12 سال است که متاهل هستم.

وقتی به گذشته می اندیشم نمی فهمم چرا زودتر از اینها موقعیت خودم را درک نکرده بودم. همیشه علائم و شواهد زیادی وجود داشت که شوهرم به نوعی زیر سلطه ی من است. معمولاً تمامی تصمیم گیری های مهم را به من واگذار می کرد. حتی آنچه مربوط به مسائل مالی می شد. و آنهم با وجود آنکه درآمد او دوبرابر درآمد من بود بازهم من بودم که دارایی خانواده را در حساب هایم نگه می داشتم. او حتی اگر می خواست چیز کوچک و بی اهمیتی هم بخرد پیش از خرید با من مشورت می کرد و تقریباً اجازه می گرفت.

هرگاه میان ما بر سر موضوعی اختلاف عقیده پیدا می شود دست آخر این اوست که کوتاه می آید. موارد زیادی پیش آمده بود که او حتی با وجود آن که می دانست حق با اوست از من عذر خواهی کرده بود. در مورد روابط جنسی مان باید بگویم که هر وقت من میل داشته باشم آنگاه انجام خواهد شد و میل او در این مورد تعیین کننده نیست. سکس دهنی میان ما یکی از روش هایی است که بسیار زیاد انجام می دهیم. او از زبان و دهانش برای لیسیدن و مکیدن غنچه ی کس و باسن من استفاده می کند، یعنی بسته به این که من کدام یکی را ترجیح دهم.

در تمامی این موارد من هرگز ندیدم که او در همان حالی که زیر سلطه من است خودش هم پیشنهادی داشته باشد تا به طریقی که ترجیح می دهد ارضا شود. تا این که بالاخره یکروز در بخش هیستوری کامپیوترمان متوجه چیزی شدم.

موضوع از اینجا شروع شد که من نشانی اینترنتی یک شرکت مهم را از دست داده بودم و می خواستم از آن شرکت چیزهایی برای آشپزخانه بخرم. در بخش هیستوری کامپیوتر در حالی که در جستجوی نشانی گم شده بودم به تصاویری برخورد کردم که حسابی مرا شکه کرد. زنهایی شلاق بدست مردان زیر دستشان را تنبیه شدیدی می کردند به طوری که خون از همه جایشان جاری شده بود و از زنهایی که آنها را شکنجه می کردند تقاضای بخشش داشتند. در تصاویر دیگر زنان زیبایی را دیدم که در لباس های سکسی بر روی صورت مردهایی که با حالت زاری بر روی زمین دراز کشیده بودند نشسته بودند و آلت های بی نوای آنها را به نوعی شکنجه می دادند. حتی در بعضی از عکس ها این زنان برتر و ارباب منش در حال ادرار کردن در دهان مردان زیر دستشان بودند.

اگر بخواهم همه ی آن روش ها را یکی یکی نام ببرم خودش وقت زیادی می خواهد. بیشتر آن عکس ها حال مرا بهم زدند. به این فکر افتادم که با چنین شوهر مریضی آینده من چه خواهد بود. سپس به این فکر افتادم که شاید بهتر باشد به یک سایت مخصوص سلطه ی زنها بر مردهای ضعیف و نازنازی مراجعه کنم و تجربیاتی بیاموزم.

در چند هفته بعدی خیلی به این موضوع فکر کردم و با شوهرم نیز در باره ی گندی که زده بود صحبت کردم. دوباره برای بار دیگر به سایت هایی که مربوط به سلطه زنها بود سر زدم تا اطلاعات بیشتری بگیرم. پس از مطالعه سرگذشت و تجربیات زنهای دیگر داستان های واقعی بسیاری در خصوص زنهایی دیدم که شورانشان را به زن ذلیل تبدیل کرده بودند. من این واژه را قبلاً نشنیده بودم. منظور از آن مردهایی هستند که دوست دارند عشق بازی زنهای خودشان را با مردهای دیگر یواشکی نگاه کنند.

بسیاری از این قبیل زنها به طور کامل رابطه جنسی با شوهر زن ذلیل خود را قطع کرده بودند و بعضی از آنها آلت های شوهرانشان را در قفس های کوچک فلزی حبس می کردند تا مطمئن سازند که مردک بی نوا به طور کامل از لذت جنسی محروم گردد. تمامی این قبیل زنها به طور کامل بر شوهرانشان تسلط داشتند.

برایم بسیار تعجب برانگیز بود که این زنها چگونه با شوهرانشان مثل کثافت رفتار می کنند. در بیشتر موارد مرد خانه مجبور و موظف بود که کارهای منزل را انجام دهد و البته انجام کارهای شخصی خانم سلطه گرش هم با او بود. یکی دیگر از وظایف چنین شوهرانی لیسیدن و تمیز کردن اسپرم هایی بود که توسط مردهای دیگر بر روی زنانشان یا در نقاط حساس آنها ریخته می شد.

یک ماه طول کشید تا توانستم تمامی آن ماجراها را بخوانم و در باره ی این سلطه ی زنانه بیشتر بیندیشم. بسیاری از مواردی که با آنها از طریق این داستانها آشنا شده بودم برای من نیز جالب توجه بودند. من نیز دوست داشتم که توسط مردهای دیگری در رختخواب به اوج لذت جنسی برسم اما نمی خواستم که این کارها باعث شود شوهر خود را از دست بدهم. حالا البته مطمئن نبودم که پس از آنجه در باره ی او فهمیده بودم آیا او را هنوز هم دوست دارم یا نه. اما در هر حال او شریک زندگی خوبی برایم بود و نمی خواستم او را از دست بدهم و وانگهی زندگی راحتی که برایم فراهم کرده بود را نیز دوست داشتم.

سکس همیشه برایم بسیار مهم بود و این شد که یک فکر بکری به کله ام افتاد. منظورم همخوابگی با شوهرم نبود بلکه لذت بردن از آزادی و بی بندوباری جنسی بود.

ابتدا لازم بود که نقشه ای بکشم یا ترفندی بیندیشم و ببینم تا کجا ها باید جلو می رفتم. آیا می خواستم شوهرم را به یک برده ی تمام و کمال تبدیل کنم تا به این ترتیب حتی عجیب ترین دستورات مرا هم اطاعت کند؟ هرچقدر بیشتر در این موارد فکر می کردم نقشه هایم ظاهر و لحن شیطان صفتانه تری پیدا می کردند. تصور آن که بزودی مردهای بسیاری با من همبستر می شوند آنهم در حالی که همسر زن پرستم در صحنه حضور دارد و مانند یک بچه پادو و برده به من باید خدمت کند احساس لذت بخش عجیبی به من می داد.

من برای مدت چند هفته مردد بودم و بهتر دیدم که برای مشورت بیشتر با همان سایتی که ابتدا دیده بودم تماس برقرار کنم. سپس با خانمی در آن سایت ارتباط داده شدم.

تا آنجا که برایم مقدور بود به دقت احساسات خودم را برای او شرح دادم و در باره ی آن سایت های زنان سلطه گر که شوهرم به آنها عادت کرده بود نوشتم. چند روزی طول کشید تا جواب او را دریافت کردم. او مطالب زیادی برای نوشته بود و با دقت زیاد شخصیت شوهرم را تشریح کرد که چگونه می توانم شوهرم را به یک زن ذلیل تبدیل کنم. او اندرز داده بود که می توانم تا هرکجا که توانم بود شخصیت سلطه گر خود را بر شوهرم مسلط کنم و وقتی برایش تشریح کردم که آرزوهای جنسی من در این خصوص چیست نظر او این بود که هیچ مانعی برای نجام آنها وجود ندارد.

او نشانی اینترنتی را به من داد که از طریق آن می توانستم قفس فلزی کوچک پاکدامنی برای بستن بر روی آلت جنسی مرد ها را تهیه کنم. او به من اخطار کرد که اگر می خواهم همسرم را به شدت زیر سلطه خود دراورم ابتدا نباید با او هیچ گونه رابطه جنسی برقرار کنم.

همان شب هنگامی که کاملاً برهنه در رختخواب بودم به شوهرم گفتم: « من به بعضی روش هایی فکر کرده ام که می توانیم به کمک آنها زندگی جنسی خودمان را کمی هیجان انگیز تر کنیم. من تصور می کنم بتوانیم « سلطه بازی » کنیم خب نظر تو در این مورد چیست ؟» او در حالی که صورتش مانند خورشید می درخشید و به سختی سخن می گفت پرسید: « این که برای من خیلی خوب می شود. خب تو چه چیزهایی در نظر دای ؟ »

من گفتم: « اگر برایت مانعی ندارد من نقش سلطه پذیر را بازی می کنم و تو نقش سلطه گر ». به ناگهان حال او خراب شد. این را از صورتش می شد به روشنی دید و این همان چیزی بود که حدس می زدم.

گفت: « خب باشه ». من با زیرکی گفتم: « به نظرم کمی مایوس شدی. اگر دوست نداری که هیچ. شاید هم خودت پیشنهاد دیگری داشته باشی که چگونه بتوانیم روابط جنسی مان را مهیج تر کنیم ». از انجا که به نظر می رسید مردد است و می ترسد آرزوهای جنسی اش را بمن بگوید گفتم: « بمن بگو در رویاهای جنسی ات چه می گذرد و چه کارهایی دوست داری بکنی. من برای همه چیز آماده ام و تورا درک خواهم کرد ». در این حال شروع کردم به نوازش کردن آلت جنسی اش.

او گفت: « آرزوی قلبی من این است که در این بازی تو نقش مسلط را بازی کنی ». با گفتن این جمله آلتش در دستان من تبدیل به یک میله فولادی شد و نمی توانست در چشمان من نگاه کند.

من با زیرکی گفتم: « باشه. سعی می کنم اما مطمئن نیستم که بتوانم تو را زیر سلطه خودم درآورم. تو باید برای انجام درست آن به من کمک کنی و هرچه گفتم اطاعت کنی. قبوله »؟ همه چیز طبق برنامه پیش رفت. در حالی که آلتش همچون میله ی پرچم سیخ و سفت شده بود و معلوم بود که به شدت تحریک شده است گفت: « بله بله هرچه بگویی با کمال میل اطاعت می کنم ».

اولین و مهمترین کاری که باید انجام می دادم در دست گرفتن رهبری روابط جنسی مان بود. در آن شب در تختخواب بر روی سینه ی شوهرم نشستم و شروع کردم به نیشگون گرفتن نوک پستان هایش. او با حق شناسی و سپاسگزاری کامل و در حالی که غرق لذت شده بود شروع کرد به بیرون دادن ناله های عاشقانه از گلویش. در همان حال احساس کردم که چگونه آلتش سیخ شده و به باسن من فشار می آورد. آنگاه به او گفتم: « از حالا به بعد در روابط جنسی ما تغییراتی رخ می دهد. تو باید یاد بگیری که چگونه من را از تمامی جهات و در تمامی نقاط بدنم بد عادت کنی. حالا می خواهم که با دهنت مرا به اوج لذت جنسی برسانی چون تا بحال در روابط جنسی معمولمان من هرگز به آن اوج لذتی که باید نرسیده ام. خب حالا پاشو و کس مرا انقدر بلیس تا دستور توقف کارت را بدهم. البته تو همیشه این وظیفه را انجام داده بودی، اما اگر قرار است که من نقش مسلط را داشته باشم باید این من باشم که تعین کنم چه موقع، کجا و تا چه مدت. تو باید یاد بگیری که از من اطاعت کنی در غیر این صورت همین حالا باید این بازی را متوقف کنیم. فهمیدی »؟

او پاسخ داد: « البته . . . یعنی بله خانم محترم هرچه شما بگوئید ».

انقدر با او ور رفتم تا حسابی به هیجان آمد. سپس جوری روی صورتش نشستم که راه ورودی باسنم درست روی دهان او قرار گیرد و گفتم: « اولین درس تو این است که کون مرا بلیسی. آرزوی من الان این است که انقدر سوراخ باسنم را بلیسی تا در همین حال به اوج لذت جنسی برسم. فهمیدی »؟

« البته که فهمیدم. تو خوب میدانی که من همیشه عاشق غنچه ی باسنت بودم ». سپس دستور بعدی را صادر کردم: « تا آنجا که برایت مقدور است زبانت را داخل سوراخ باسنم بکن ». در حالی که پاسخ مثبت او به علت فشار باسن من بر روی دهانش به خوبی شنیده نمی شد فشار بیشتری بر روی صورتش آوردم. حقیقتاً احساس بازی کردن زبانش درون سوراخ باسنم بسیار شهوت انگیز بود.

با عصبانیت به او گفتم: « داری حوصله مرا سر می بری. زبانت را عمیق تر وارد سوراخ باسنم کن و تمام تلاشت را بکن تا حسابی به اوج لذت برسم. و تازه باید بدانی که از این به بعد خودت حق نداری بدون اجازه من به اوج لذت جنسی برسی. فهمیدی »؟ برای این که جواب او را بشنوم باسنم را از روی صورتش کمی بلند کردم. او گفت: « بله خانم محترم ». سپس من شروع کردم به رقص درآوردن لمبر هایم و سوراخ باسنم را با فشار مناسب روی دهان او می مالاندم و با تحکم به او گفتم: « حالا زبانت را از سوراخ کونم بیرون آورده و آن را تا آنجا که می توانی داخل کس مشتعلم فرو کن و مرا به اوج لذت برسان ». وقتی کار من تمام شد او از شدت نیاز برای به زیر سلطه درآمدن تمام و کمال می سوخت.من از این فرصت استفاده کرده و آن قفس پاکدامنی مخصوص مردهای به زیر سلطه درآمده را به اونشان دادم.

ابتدا وحشت کرد اما پس از آن که کمی با او سخن گفتم راضی شد تا قفس را به آلتش وصل کنم. بعد با صدای بلند به او دستور دادم که :« از این لحظه به بعد باید باسنم، پاهای سفیدم و هرجای دیگری را که لازم بود بلیسی. و فقط وقتی من اجازه بدهم می توانی به اوج لذت برسی و خودت را خراب کنی. اگر مخالفتی داری بگو تا همین الان بازی را تمام کنیم ».

در حالی که آلتش در پشت قفس سیمی از هیجان و شهوت در حال انفجار بود گفت: « سوگند می خورم که همیشه مطیع و گوش به فرمان شما باشم ». « حالا گوش کن تا بدانی که کارهای روزمره تو چیست. خیل خب. از امروز باید با بدن برهنه خانه را نظافت کنی و سپس از من تقاضا کنی تا به تو اجازه بدهم باسن مرا بلیسی ». بعد چون موقعیت را مناسب دیدم ادامه دادم: « و آیا دوست داری بگذاری مردهای غریبه با همسرت عشق بازی کنند »؟ او گفت: « خیلی با اشتیاق. اگر شما دوست داشته باشید چه اشکالی دارد ». آنگاه من دوباره روی صورت او قرار گرفتم تا برای بار دیگر سوراخ باسن و غنچه کسم را بلیسد و مرا به اوج لذت برساند. سپس از شدت خستگی خوابیدم.

شب بعد در رختخواب به او گفتم: « عزیزم مدت هاست که من دیگر از آن آلت کوچولوی تو چیزی حس نی کنم. من نیازمند یک آلت بزرگ هستم تا برایم فایده ای داشته باشد. آیا به عقیده ی تو حالا باید به دنبال یک کس کن قهار با آلت کلفت بگردیم که بتواند حسابی مرا به سیخ بکشد »؟ در حالی که این سخنان را می گفتم با دستانم با دودولش بازی می کردم و او را تا نزدیکی شدنش بردم اما آنگاه کارم را موقتاً متوقف کرده و گفتم: « اما در آن صورت من اسپرم های یک مرد غریبه را در غنچه ی کسم خواهم داشت ». دوباره با دودول کوچکش بازی بازی را آغاز کردم اما مواظب بودم که به اوج لذت نرسد.

« آیا اگر مرد دیگری سوراخ های مرا از آب محبتش پرکند تو حاضری آنها را هم بلیسی و تمیز کنی؟ اگر این کار را بکنی به من ثابت می شود که تو مرا واقعاً دوست داری ». سپس بدون این که منتظر جواب او بمانم به نوازش دادن آلتش چنان ادامه دادم که به شکل بسیار شدیدی به اوج لذت رسید و چنان آبی از آلتش بیرون ریخت که تابحال ندیده بودم.

در چند شب بعد همین روش را در مورد او ادامه دادم و هر بار او را حسابی حشری می کردم اما نمی گذاشتم که به اوج لذت برسد. او به تمامی تقاضا های من به درستی پاسخ می داد اما هر بار در باره ی رابطه با مردهای دیگر سخن می گفتم و از او می پرسیدم که: « آیا حاضری سوراخ های مرا بلیسی و آب های ریخته شده توسط مردان غریبه در آن را با زبانت تمیز کنی » پاسخی نمی داد. به اطلاع او رساندم که از این رفتارش اصلاً خوشم نمی آید.

سپس او را مجبور کردم منزل را تمیز کند و شام مرا هم آماده نماید. من همراه او و هردو برهنه شاممان را صرف کردیم. سپس من به اتاق نشیمن رفتم و بر روی یک راحتی لم دادم. پاهایم را بر روی دسته های مبل گذاردم بطوریکه هر دو حفره ی ورودی ام کاملاً در دید بود. به او دستور دادم که پس از شستن ظرف ها بیاید و سوراخ های مرا بلیسد. هنگامی که در برابر من زانو زد ابتدا او را مجبور ساختم که غنچه کسم را بلیسد. در این حال پاهایم را بر روی شانه های او گذاردم و با آرامش خاطر بر روی مبل لم دادم و گذاردم که او به وظیفه اش عمل کرده و من هم به لذت خود برسم.

مدت کوتاهی بعد احساس نیاز به خالی کردن ادرار خود پیدا کردم. سپس به او دستور دادم که با من به حمام بیاید و یک گوشه چمباتمه بزند. سپس کسم را بر روی صورتش قرار دادم و گفتم که مایبم در دهانش ادرار کنم و او هم باید قطره به قطره ی آن را نوش جان کند. در واقع یکی از سایت هایی که شوهرم قبلاً از آن بازدید می کرد مربوط به ادرار کردن خانم ها در دهان آقایان بود و می دانستم که او از این کار لذت می برد. ابتدا خواهش و تمنا کرد که از این کار منصرف شوم اما وقتی اصرار مرا دید دهانش را درست زیر غنچه ی من قرار داد. سپس به اطلاع او رساندم که همین حالا می خواهم ادرار کنم و او حتی یک قطره را نباید به هدر بدهد. او هم اطاعت کرد و پس از تمام شدن ادرارم دور و ور غنچه ام را کاملاً با زبانش تمیز کرد.

اکنون او در رویارویی با وضعیتی که توسط من اداره می شد دستپاچه شده بود. با این حال آلتش کاملاً سفت بود و از این رو التماس کرد که قفس فلزی پاکدامنی را از دور آلتش بردارم زیرا چنان فشاری را تحمل می کرد که هر لحظه حس می کرد آلتش به زودی منفجر خواهد شد. به او گفتم: « غیر ممکن است. اکنون باید به طعم و مزه ای عادت کنی که در دهانت حس می کنی زیرا از این به بعد هر گاه من احساس نیاز کنم به عنوان کاسه ی توالت من عمل خواهی کرد. او از این ضعف و زبونی اش چنان شرمنده بود که نمی توانست به من نگاه کند.

سپس تصمیم گرفتم قفس پاکدامنی او را بردارم. پس از آن بعد از گذشت چند روز برای اولین بار روی آلتش نشستم. در این حالت نوک پستان هایش را چنان نیشگون محکمی گرفتم که فریادش درآمد. طولی نکشید که به اوج لذت رسید و غنچه ی مرا از آبش پرکرد. سپس در همان وضع بلند شده روی صورتش نشستم و کس پر از اسپرمم را روی داهنش فشردم و گفتم: « دهانت را باز کن و مرا بلیس زیرا یک بار دیگر می خواهم به اوج لذت برسم. انقدر مرا با زبانت تمیز کن تا آب من هم بیاید ». وقتی تمام شدم دوباره در دهانش ادرار کردم.

سپس به او گفتم: « این وضع نمی شود. یا باید تلاش کنی و مرا درست و حابی بکنی و یا ما مجبوریم که یک کس کن واقعی پیدا کنیم تا کار مرا بسازد ». از آنجا که غنچه ام بر روی دهانش بود سخن گفتن برایش ممکن نبود. با تمامی اذیت و آزاری که نسبت به او انجام می دادم اصلاً متعجب نبود و معلوم می شد که هرچقدر من او را بیشتر تحت فشار بگذارم و سلطه ام را بر او افزایش بدهم او نیز مطیع تر خواهد شد.

طی روزهای بعدی بارها در باره ی این که من بدن خودم را در اختیار مردهای دیگر بگذارم تا آنها بتوانند مرا به نحو احسن بکنند صحبت کردم اما او گوشش بدهکار نبود.

حالا به راحتی عادت کرده بود که هنگام شام و در حالی که من ملبس هستم او برهنه بنشیند. من دامن های کوتاه بدون شورت می پوشیدم تا بتواند هرکاه دستور دادم مرا با سهولت بیشتری بلیسد. بطور مرتب نیز در دهانش ادرار می کردم و در مقابل جهت تشکر از او دودولش را دستمالی می کردم. دیگر روشن شده بود که من ارباب او هستم و سهم او در انجام کارهای خانه بیشتر و بیشتر می شد.

یکی از شب ها یک سوسیس را برداشته ابتدا آن را در غنچه کسم فرو کردم و سپس آن را در باسنم غوطه ور ساختم. و سپس به او دستور دادم که آن را نوش جان کند. سپس به او دستور دادم: « بیا اینجا جلوی من زانو بزن. باید مسئله ی مهمی را به اطلاعت برسانم ». او چهره ی دلواپسی گرفت زیرا می اندیشید که دچار مشکلاتی خواهد شد. من پاهایم را از هم گشودم، دامنم را کمی بالا زدم، با انگشتانم از دو طرف غنچه ام را کمی از هم باز کرده با تحکم به او گفتم: « در حالی که با هم صحبت می کنیم بینی ات را این تو فرو کن. متوجه شدی »؟ « بله خانم محترم ».

« چند هفته پیش وقتی به بخش هیستوری کامپیوترمان مراجعه کردم واقعاً شکه شدم ». او کفت: « من دوست داشتم راجع به موضوعات مختلفی چیزهایی بخوانم و سردربیاورم ». من توی دلم خنده ام گرفت زیرا نفس هایش را حس می کردم و به نظرم می رسید که مستقیم داد از درون کون من صحبت می کند. بعد اضافه کرد: « از همه جالب تر میان آنها موضوعات مربوط به سلطه زنانه بود ».

» پرت و پلا حرف نزن. فکر نمی میکنی حالا من دیگر دقیقاً متوجه شده ام که تو از ته دل دوست داری که من بر تو مسلط باشم؟ من فرصت زیادی را روی سایتی که تو به آن علاقمند بودی سپری کردم تا پی بردم که تو مایل زفتن به زیر سلطه من هستی. طبیعت تو را یک شخصیت ضعیف « کون بلیس » آفریده. تمامی صفحاتی که تو در اینترنت مرور می کردی مربوط به سلطه زنانه بودند. وگر نه من از کجا به این ایده می افتادم که بر تو حکومت کنم؟ برای من یک واقعیت مسلم است که عمیق ترین آرزوی تو برده ی من بودن است. آیا درست نمی گویم »؟ در این میان آلتش دوباره داشت بزرگ تر می شد.

او گفت: « اما عزیزم ». سخنش را قطع کردم: « حرف نباشد. از ته دل بگو به نظرت طعم ادرار من چکونه است؟ آیا وقتی داخل دهنت ادرار می کنم لذت می بری؟ لابد تا بحال دیگر عادت کرده ای که از غنچه ی من بنوشی. و شرط می بندم که در همین لحظه حتی مایل باشی که جرعه ای بیشتر بنوشی. این طور نیست »؟ او در نتیجه ی شیوه ی مستقیم پرسش های من شکه شده بود و صورتش از خجالت و تحقیر قرمز بود. « جواب بده. یا شاید ترجیح می دهی همین الان به این بازی خاتمه بدهیم ».

« در واقع ادرارت خیلی به من مزه می دهد و مخالفتی با این کارت ندارم ». من گفتم: « می دانستم تو یک خوک نوکر صفت هستی ». او گفت: « بله درست است. همین است که می گویید ». در این میان بکلی گیج شده بود اما آلتش همواره سفت مانده بود. من با پرخاش گفتم: « حالا دهنت را ببند و گوش بده. من بیشتر مایل به این هستم که از تو یک مرد زن ذلیل بسازم ».

در حالی دستم را پشت سرش قرار داده و با واردآوردن فشار بینی اش را عمیق تر در غنچه ام فرو می کردم گفتم: « و تو میدانی که معنای این اصطلاح چیست؟ ». او جواب داد: « بله، یعنی این که تو می خواهی با مردان دیگر رابطه جنسی داشته باشی ». « خیر، معنایش این است که از حالا به بعد به هرکه خواستم و هر وقت و هرکجا خواستم خودم را برای کس دادن تقدیم می کنم و تو هم حق دخالت نداری. حتی اگر کلمه ی در مخالفت با خواستم از تو بشنوم این قفس پاکدامنی ات برای دست کم یکماه باز نخواهد شد ».

« در دفتری که کار می کنم مردان بسیاری هستند که مایلند آلتشان را تقدیم غنچه من کنند. شنبه آینده دانیل مرا خواهد کرد. حتماً تو او را به یاد داری. خیلی دلم می خواهد وقتی مردی مرا می کند حد اقل بیش از پنج دقیقه طول بکشد و التش خیلی بزرگ باشد. از این که سالها کس و کونم را حیف و میل کردی دیگر خسته شده ام ». در حالی که من توی دلم می خندیدم او گفت: « لیندا، این کار را نکن. من سرش را از کسم بیرون آورده کشیده ای به گوشش نواختم. پس از گفتن حرف زشتی به او دوباره کله اش را به درون غنچه ان فشار دادم و بلافاصله بینی اش داخل کس در حال اشتعالم قرار گرفت.

« من به تو قبلاً مگر دستور نداده بودم زبانت را نگه داری تا من بتو اجازه صحبت کردن بدهم »؟ او گفت: « بله خانم محترم ».

« وقتی شنبه به خانه آمدم انتظار دارم که دم در منتظر من باشی البته با بدنی برهنه و زانو زده. او چنان جواب قاطعی داد که من تحت تاثیر قرار گرفتم. ظاهراً اکنون می آموخت که باید روابط جنسی خارج از ازدواج مرا بپذیرد. سپس تصمیم گرفتم که در همان حال او را کمی بیشتر تحقیر کنم: « وقتی دانیل آب محبتش را در غنچه من خالی کرد تو باید آن را بلیسی و تمیز کنی و بعد من برای نظافت بیشتر روی تو ادرار می کنم. فهمیدی »؟ وقتی دیدم آلتش از هیجان به لرزه درآمده توی دلم خندیدم. او گفت: « هرچه شما بفرمائید. اما . . . اما اگر ممکن است از این کار صرف نظر کنید ». من با عصبانیت برای بار دیگر چنان کشیده ای به صورتش زدم که یکوری به زمین افتاد.

با تحکم دوباره به او فرمان دادم: « حالا به فوریت به وضعیت قبلی ات برگرد ». او بلافاصله زانو زد و بینی اش را مستقیم داخل غنچه من کرد. به او گفتم: « فکر کنم به صلاحت نباشد با نظرات من مخالفت بکنی. فهمیدی »؟ « بله خانم محترم ». بعد به او گفتم: « اگر کارهای خانه را به درستی و خوبی به انجام برسانی و شوهر گوش بفرمانی باشی شنبه اجازه خواهی داشت به هنگام حمام کردن کمک من باشی و برایم لباس زیبایی انتخاب کنی ».

او در حالی که همچنان زانو زده و بینی اش درون غنچه ی من بود گفت: « میس لیندا آیا اجازه دارم سوالی بپرسم ». « خب مثلاً چه سوالی »؟ در حالی که صورتش از خجالت سرخ شده بود سعی کرد چیزی را بر زبان بیاورد اما نتوانست. به او گفتم: « آیا از آن بیم داری که بعد از این دیگر با تو رابطه جنسی نداشته باشم »؟ با سر جواب مثبت داد. « نگران نباش. گرچه نوع رابطه سکسی میان ما دیگر کاملاً تغییر کرده اما اگر همواره مطیع دستورات من باشی از این نظر مشکلی نخواهی داشت ».

بعد از مکث کوتاهی ادامه دادم: « من می خواهم که بر تو کاملاً مسلط باشم و اگر ببینم به طور صددرصد مطیع من نیستی هرگز با تو رابطه جنسی نخواهم داشت. از تو می خواهم که به طور مرتب و روزانه با سرویس دهانی و زبانی ات در خدمت من باشی. و خوب گوشهایت را باز کن. از این به بعد رابطه جنسی بین ما فقط و فقط میان زبان هرزه ی تو و سوراخ های آتش افروز من است ».

« من تو را به تسلط کامل خودم در می آورم و این وضعیتی بود که خودت انتخاب کردی. اما در ضمن می توانم از تو برای آن که پاهایم و فرورفتگی های بدنم را با زبانت بلیسی استفاده کنم. آلت کوچولو و معصومت اکنون کاملاً زیر کنترل من است و هرگز بدون اجازه من با آن با اوج لذت نخواهی رسید ».

او پرسید: « اما اگر من این گونه تصمیم بگیرم که در شرکت در این بازی تسلط بر خودم خاتمه بدهم آن وقت چه »؟ من با نگاه تحقیر آمیزی به او جواب دادم: « از جهت من اصلاً مانعی ندارد. آخر تو با میل خودت کنار کشیدی و حالا هم اصلاً آنچه بین ما می گذرد دیگر بازی نیست. فکر کردی که می توانی در برابر سلطه ی من مقاومت کنی؟ اگر چنین تلاشی به خرج بدهی تا چه مدت می توانی بدون رسیدن به اوج لذت سپری کنی؟ پاک فراموش کرده ای که کلید قفس پاک دامنی که به تو بسته شده دست من است. خوب در این باره فکر کن. تصور نمی کنم بتوانی بیش از 2 یا 3 روز تحمل کنی. خوب نگاه کن که چگونه آلتت با شدتی باور نکردنی خودش را به قفس پاک دامنی می فشرد. بتو اخطار می کنم که اگر جرئت به خرج بدهی و دستورات مرا اطاعت نکنی آنوقت با تو با شدت خیلی بیشتر از این رفتار می کنم ».

من از جایم بلند شدم و به او پشت کردم. بعد دامن خودم را بالا زدم و در حالی که یکوری به سمت عقب و به او می نگریستم گفتم: « به باسن من نگاه کن. فکر می کنی در برابرش مقامت کنی؟ فکر کنی اگر بتو اجازه بدهم سوراخ کونم را بلیسی آنقدر قدرت داری که بتوانی از این دستور سرپیچی کنی؟ با خودت بیهودی جنگ نکن و به خواهش های درونی ات اجازه ظهور بده ».

او در پشت من زانو زد و شروع کرد به نثار کردن بوسه های عاشقانه اش بر باسن من. پس از لیسیدن تپه های هوس انگیزی که در برابر صورت خود می دید تلاش کرد تا با زبانش سوراخ کونم را بلیسد. در این هنگام آلت او در میان قفس پاکدامنی به شدت هرچه تمام تر می تپید. به زودی دیگر نتوانست جلوی خودش را بگیرد و به ناگهان اسپرم سفیدی آنهم بدون آن که من آلت او را کمترین لمسی کرده باشم فواره کنان بیرن جهید.

او گفت: « اما لیندا، این رفتاری که با من داری منصفانه نیست ». من جواب دادم: « آخ، تو پسربچه ی مامانی من، آنچه ما اینجا انجام می دهیم منصفانه نیست. اما این یک رابطه ی مبتنی سلطه ی زنانه است و در واقع خودت بودی که دلت چنین به زیر سلطه درآمدنی را می خواست. از حالا به بعد من خودم را تسلیم مردان بسیاری می کنم تا مرا حسابی بکنند. به هرکسی که از او خوشم بیاید کس می دهم و آنهم در حالی که آن دودول نازنین و کوچولویت در قفس پاکدامنی زندانی خواهد بود من شامپاین خواهم نوشید و تو همان موقع ادرار طلایی مرا خواهی نوشید «. او گفت: « بله خانم محترم. بعد من گفتم: « حالا دیگر کافی است. حال و حوصله ی شنیدن زرزر های تو را ندارم. هرچه زودتر برو به کارهای خانه برس. وگرنه حالت را حسابی جا می آورم. و از این به بعد باید بعد از این که کارهای خانه را تمام کردی در گاراژ لخت بشوی و در تمامی مدت همانجور برهنه بمانی. با این استثنا که قفس پاکدامنی ات همیشه همراهت خواهد بود ».

اوایلی که برای به زیر سلطه درآوردن همسرم تلاش می کردم هدفم بیشتر این بود که می خواستم او را برای داشتن رابطه ی جنسی با مردان دیگر قانع کنم. اما حالا تصمیم گرفته بودم که از این فراتر بروم و بیشتر بخواهم. و من چیزی بیش از یک برده می خواستم. من یک نوکر شخصی می خواستم که هر دستور مرا بدون غرغر کردن اطاعت و اجرا کند.

در یکی از شب ها او یکمرتبه زیادی کستاخ شد و من مجبور شدم تنبیه اش کنم. چنان باسنش را با کمربند چرمی شلاق زدم که تمامی آن دو تپه ی سفیدش پر از جای زخم کمربند شده بود. وقتی کارم با او تمام شد او درست مثل یک بچه گریه می کرد. برای چندین روز بر روی باسنش همانجور جای شلاق ها به رنگ آبی مایل به بنفش باقی مانده بود. او دچار چنان درد و رنجی شده بود که من هنگامی که لیسیدن و مکیدن معمول باسنم را به انجام می رساند مجبور بودم روی شکم بخوابم. خاصیت این تنبیه حد اقل این بود که دیگر جرئت عصبانی کردن مرا به خودش نمی داد. تحت سرپرستی دلسوزانه ی من شوهرم پیوسته به یک الگوی قابل قبول از نوکری نمونه تبدیل می شد.

ابتدا به او یاددادم که چگونه مرا در حمام بشوید، پاهایم را از موهای زائد آزاد کند و انگشتان دست و پایم را لاک ناحن بزند. سپس نحوه ی آرایشم و شانه کردن و فرم دادن به موهایم را یادش دادم. کوتاه کردن موهای اطراف غنچه ام را نیز به او آموختم. او نقش جدید خودش را به بهترین وجهی پذیرفت. هنگامی که قرار بود برای اولین کس دادنم به یک مرد غریبه بیرون بروم تمامی کارهایم را همسرم به نحو احسن انجام داد. در این بین البته بطور مرتب در خدمت لیسیدن و سوراخ کردن غنچه ی کس و کونم با زبان هرزه اش بود.

شبی که قرار بود برای اولین کس دادن به منزل دانیل بروم نمی خواستم در خدمت لیسیدن کس و کونم باشد. به او گفتم: « می خواهم برای آن که دانیل مرا به نحو احسن بکند و توسط آن آلت بزرگ او به اوج لذت برسم آماده شوم و حوصله ی کارهای دیگر را ندارم ». با این وجود دلسوزی مانع شد و به اجازه دادم ابتدا شانه هایم را ببوسد و پس از آن انگشتان پایم را که عاشقشان بود ابتدا حسابی لیسید و سپس در دهانش گذاشت تا بمکد. آن روز نیز تمامی کارهای خانه را او به درستی انجام داده بود. پس از آن که مرا به حمام برده و تمیزم کرد نوبت به خشک کردن بدنم، شانه کردن و آرایش موهایم، مالیدن یک لاک جدید بر ناخن های دست و پایم و دست آخر به آرایش صورتم پرداخت. لباس های مرا نیز از قبل و طبق دستورم آماده گذاشته بود و به تن کردن آنها نیز وظیفه ی او بود. هنگامی که دست آخر خودم را در آینه دیدم تصدیق کردم که حقیقتاً بسیار سکسی شده بودم و یقین داشتم که دانیل نیز سخن مرا تأیید خواهد کرد.

ساعت هفت شب زنگ در بصدا درآمد. دانیل دنبالم آمده بود. به همسرم گفته بودم که باید دراتاق خواب بماند. نمی خواستم با دانیل روبرو شود. می دانستم که برای او این مواجهه بسیار تحقیرآمیز است. از آن گذشته چون او برهنه بود و جای زخم های کمربند بر باسن او هنوز محو نشده بود نمی خواستم دانیل متوجه بشود که من چقدر با همسرم با خشونت رفتار می کنم. من به او نگفتم که چه ساعتی به خانه باز می گردم اما او می بایست به هنگام مراجعت من چهارزانو مثل یک حیوان پشت در منتظر بماند.

ساعت دو بعداز نصفه شب بود که به خانه برگشتم. دانیل سه بار حسابی مرا کرده بود. دو بار از غنچه کسم و یک بار از باسنم. فکر می کنم روی هم چهار ساعت را در خدمت تسلیم کردن خود به دانیل سپری کرده بودم. همسرم در همان حالت چهارزانویی که دستور داده بودم پشت در منتظر بود. پس از وارد شدنم به او لبخندی زدم و همین کافی بود تا او دامنم را درآورد و مشغول بوسیدن باسنم و لیسیدن سوراخ آن شود. او نفس عمیقی کشید و اسپرمهایی که در آنجا مانده بود را با زبانش تمیز می کرد.

به او گفتم: « این همان کاری است که لازم است انجام بدهی. دانیل مرا از عقب حسابی کرده و داخل کونم پر از آب منی اوست. حالا وظیفه ی توست که آنها را بیرون بیاوری ». با آن آلت کلفتی که دانیل داشت سوراخ باسنم هنوز باز باقی مانده بود و برای همسرم لیسیدن و بیرون آوردن آب منی دانیل کار دشواری نبود. هنگامی که این کار را به انجام رساند من از طرف دیگر روی تخت افتادم و گذاشتم تا همین خدمت را به غنچه ی شهلای کسم انجام بدهد. سپس لباسهایم را کاملاً درآورده و مرا راهی حمام کرد. در همین حال او زانو زده و با یک حوله منتظر من ماند. وقتی از حمام بیرون آمدم ابتدا پاهایم را بوسید و سپس دوباره به او دستور دادم که قطرات باقی مانده آب حمام را از غنچه ی کس و باسن رعنایم با زبانش بلیسد.

اوضاع از آنچه من فکر می کردم بسیار بهتر پیش رفت. همسرم کارهای خانه را انجام می دهد، در حالی که من اوقات خود را با بازی تنیس می گذرانم. من اکنون دوستان زیادی دارم که در هفته سه یا چهار بار اجازه می دهم مرا به منزل خودشان دعوت کرده و هرجوری صلاح دانستند بکنند. وقتی به خانه باز می گردم تمیز کردم حفره های مخفی ام مثل همیشه وظیفه ی زبان گستاخ شوهرم است. او همه کار برایم انجام می دهد و برایم حکم یک برده ی سربراه را دارد. لذت جنسی برای او خلاصه می شود به این که گاه و گداری قفس پاکدامنی اش را باز کرده و دستی به آن آلت کوچولویش می کشم و در حالی که مشغول لیسیدن باسن من یا پاهای سکسی من است خودش را خراب می کند. اگر می دانستم زندگی انقدر شیرین است خیلی زودتر از این ها دست بکار به زیر سلطه بردم شوهرم می شدم.
خواهشن فوش ندین داستان مال یکی از دوستای نتیم هست…

فرستنده :‌ زهرا


👍 1
👎 7
226753 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

348879
2012-12-19 00:36:58 +0330 +0330
NA

لعنت به تو که از یه اسم پاک و مقدس برای آیدیت استفاده میکنی.
برو به یه روانکاو خبدنتو نشون بده و در آخر فراموش کردن بندگی خدا را از دست نده.
تو یه روانپریش بشدت میزوشیسمی
با روان‌درمانی کم و در نهایت خوب خواهی شد.

0 ❤️

348880
2012-12-19 00:47:31 +0330 +0330
NA

ارههههه_ريدن برات_پاشو ريده اي,پاشو كه الان شوهرت مياد ميبينه ظرفا رو نشوستي ميگيره تو دهنت ميرينه_جنده خانوم

1 ❤️

348881
2012-12-19 01:35:20 +0330 +0330
NA

اه جقد داستانها بيمزه شده ريدم تو دهنت

0 ❤️

348882
2012-12-19 03:35:33 +0330 +0330
NA

ترجمه بود … دیگه ننویس
در ضمن لغت به لغت هم ترجه کردی … شوهر ذلیل رو میگن برده
master & slave

0 ❤️

348883
2012-12-19 04:33:20 +0330 +0330
NA

چه حال و حوصله ای داشتی این همه کس وشعر نوشتی آروز بر جوانان عیب نیست هر چند پیر هستی ولی بازم ارزو کن جیگر

0 ❤️

348884
2012-12-19 04:35:25 +0330 +0330
NA

تف به تو و پدر و مادرت !
حرامی دیوانه1
اگه دستم به تو کثافت راونی برسد یه نارنجک تو کونت می زارم که حال کنی .
حرامی کثافت

0 ❤️

348885
2012-12-19 04:45:39 +0330 +0330

خار کسه این همه کار کردی که یارو زن ذلیل بشه؟؟؟؟

برو بابا بخواب لاشو واکن بکنه بره دنبال زندگیش حوصله داری…

0 ❤️

348886
2012-12-19 04:57:59 +0330 +0330
NA

نجس ترین نجاست دنیا که خودت باشی تو حلقت،روانی بدبخت،برو خودتو از کون دار بزن شاید از شر اون روان بیمار پر از کثافتت راحت بشی.

0 ❤️

348887
2012-12-19 06:12:51 +0330 +0330

به تو میگویم که ریدم بر سر قبر پدر محترمت با این ترجمان تخمی از زبان و فرهنگی که بسان کیر خر بر کونمان سنگینی مینماید. ای لکاته بی حیا خواهشمندم کمر طاعت بر من دو تا کنی تا از پشت بر قیفت نمایم آن سان که تا یک year (ترجمه این کلمه رو نمیدونم) راست نمودن قامت نتواندت کرد.

0 ❤️

348889
2012-12-19 07:09:07 +0330 +0330
NA

به پیر,به پیغمبر,به هر کی میپرستید
داستان نوشتن اجباری نیست اینجا,ننویس خواهرم,ننویس,زور که نیست

0 ❤️

348890
2012-12-19 07:34:51 +0330 +0330
NA

بچها بدبخت چقد تنها و عقده ایو زجر کشیدس که خواسته با این کس شعرا حالش بهتر شه معلومه بدجوری خودشو بگا داده
دعا میکنم هر کسی هستی بدتر شی >:)

0 ❤️

348891
2012-12-19 08:06:12 +0330 +0330
NA

ببینم این از داستانهای کدوم پرنسس هس که دوست دارت همه بکننشش؟؟؟
میشه شماره تماسشو برا ما هم بدین تا شاید کاری بکنم که آق دانیال رو یادش بره…
شماره تماس دوستتونو برام میفرستین؟؟؟تشکر…

0 ❤️

348892
2012-12-19 08:49:31 +0330 +0330

hes nemikoni kos sher neveshti?

0 ❤️

348893
2012-12-19 09:12:11 +0330 +0330

این خزعبلات چیه نوشتی کیرم تو غنچه مادرت

0 ❤️

348894
2012-12-19 09:47:35 +0330 +0330
NA

من که هنگ کردم.اووقت ای چی بود.

0 ❤️

348895
2012-12-19 12:27:55 +0330 +0330
NA

چرا تا یه داستان فمینیستی باشه اقایون بیشعور صحبتارو برعکس میکنن؟!!
فقط تو کشورای جهان سومیه که مرد باید سلطه داشته باشه…ههه
مسخرس… چطور اگه بر عکسش بود تایید شده و خوب بود؟ یکبارم یکی یه داستان این شکلی گذاشته!!! چه خبره واستون سنگینه!
تو بخش عکسهام فقط باید سلطه اقایون باشه؟!

0 ❤️

348898
2012-12-19 12:43:41 +0330 +0330
NA

چتونه اینهمه جفنگ درباره زنا و سلطه مسخره مردونه میگین… تموم شده دوره شما مردای سنتی … غلط کرده مردی که به زنش بگه ظرف بشوره… معلوم نیس مال کدوم جهنم دره ای هستن مردای این سایت!

حالا اگه برعکسش بود استقبال میکردین!!!
چندهزاربار تتو این داستانا نویسنده لحظه کردن یه زنو با اون وجود خشنش تحقیر کرده!!!با اینکه داره از وجود و لطافت زن بهره میبره مثه انسانهای بدوی هنوز با این قضیه برخورد مکنن !

0 ❤️

348899
2012-12-19 13:26:38 +0330 +0330
NA

مریض روانی بروپیش روانشناس تادردت درمان شودعجب کس خولی تو

0 ❤️

348900
2012-12-19 14:19:01 +0330 +0330
NA

کس شعرى بيش نبود… از خيانت و مردن خواهر و جندگى مادر هم بدتر بود.

0 ❤️

348901
2012-12-19 15:33:52 +0330 +0330
NA

اینم یه جور مرض روانیه دیگه

بر عکسشم همینطور

زن و مردش فرقی نداره

اما شاید بهتر باشه که مردمو به حال خودشون بذاریم که هر جور

عشقشون میکشه حال کنن

اما بهتره توی بخش های جداگونه ای گذاشته بشن

که برای دیگران حال به هم زن نباشه

مثل گی و لز

0 ❤️

348902
2012-12-19 16:44:15 +0330 +0330
NA

Hie fohsh balad nestam kos nanat

0 ❤️

348903
2012-12-19 16:51:45 +0330 +0330
NA

احتمالا شعور شما در برخورد با زنت در این حده و فرهنگت اینجوری ایجاب میکنه…
ولی قبل از اراجیف بافتن سعی کن بفهمی منظور طرفو…
من به اغراق امیز بودن و رابطه میسترس اسلیو کاری ندارم… بحث سر اینه که بر عکس ماجراها چرا اینقد بر میخوره به اقایون… اینا از بی فرهنگیه … این وحشیگریو از پدران ابا و اجدادیتون به ارث بردین… مطمن باش ادم ضعیفی مثل شما فقط تو محیط مجازی میتونه اینجوری واسه من جولون بده…

0 ❤️

348904
2012-12-19 17:23:24 +0330 +0330
NA

حرف از شعور نزن که حالم از روشنفکر نماهای بی سوادی مثل شما بهم میخوره باید بدتر از این عکس العمل نشون داده بشه تا زائده های هرز فکر نجس شماها پخش نشه

0 ❤️

348905
2012-12-19 17:28:08 +0330 +0330
NA

بچها ول کنید این روانیه بابا حتما خودشو ارزون فروخته داره کونش میسوزه یاد کسای 100تومنی افتادم تو لیان شامپو :)) الان خونش می افته گردنمون
من همین الان دوتا صیغه ای دارم بهشون گفتم قضیتو گفتن اره ادم خودشو ارزون بفروشه اینجوری میشه 8>
>:) این شکلکو میبینی یاد اون موقعایی می افتی که سه چهر نفری می افتادن روت نه! الان فکر کنم به جای خون تو رگات اب کیره 8}
مادرت گاییدس تا اخر عمرت باید زجر بکشی :T
:)] سلام یکی از بیماراتون فرار کرده بیان ببرینش =))

0 ❤️

348906
2012-12-19 21:07:44 +0330 +0330
NA

سلام اهل فوش دادن نیستم. داستانتم نخوندم. آخه اینم شد سبک نوشت
آهان ببخشید:
آخر مگر میخواهید نامه مهروموم شده به والا مقام ابوالقاسم فردوسی بنگارید.
این بهتر بود.

0 ❤️

348907
2012-12-20 00:37:15 +0330 +0330
NA

زن رو باید همچسن کرد که نتونه راه بره

بعدشم باید همچین زدش که جرات نکنه به کس دیگه نگاه کنه :-)

گه میخوره تو کارای زندگی نظر بده !!!

این خیالات جغی هم با کل دیکشنری آکسفورد ادونست لرنرز تو غنچت .

میخندی ؟؟ باید بخوریش !!

0 ❤️

348908
2012-12-20 02:01:06 +0330 +0330
NA

خیلی طولانی بود و افکار فمنیستی در داستانت موج میزد؛
ولی بازهم چون خیانت بود حالم بد شد کاش نمیخوندمش؛
دیگه ننویس خواهشأ؛

0 ❤️

348910
2012-12-20 05:52:36 +0330 +0330

nesfesho khondam halam be ham khord
kose nanat ba in neveshtanet jende
dg nanevis kire asbe arabi to kkone on shoharet

0 ❤️

348911
2012-12-24 11:42:24 +0330 +0330
NA

باید به عرضت برسونم ریدی.هرچند کامل نخوندم و چند خط اول و فقط خوندم ولی وقتی متوجه افکار داغونت شدم حالم به هم خورد.به قول دوستان یک سر پیش یک روانشناس یا اینکه مستقیم برو تیمارستان شاید بهترشی ما بچه های شهوانی واست دعا میکنیم خوب بشی.راستی میدونی بعد خلق تو خدا مجسمه تو رو شکسته گفته من خلق نکردم ریدم

0 ❤️

348916
2013-01-22 12:56:39 +0330 +0330
NA

مادر دوستتو گاییدم با این جنده بازی که دراورده

0 ❤️

348918
2013-03-03 19:49:27 +0330 +0330
NA

k.h.a.f k.o.s.u k.h.a.n.u.m.e d.e.h.a.t.i

0 ❤️

348919
2013-03-03 19:51:22 +0330 +0330
NA

khf kosue lashi :|

0 ❤️

348920
2013-03-03 19:52:57 +0330 +0330
NA

ahhhh tof be to lashie

0 ❤️

348921
2013-03-03 20:06:27 +0330 +0330
NA

kos sher talavat ridiiiii mese sag dashti midadi kosmokh shodi

0 ❤️

348922
2014-07-27 19:26:46 +0430 +0430

حتی لیق فحش هم نیستی چون فحش از تو مقدس تره

0 ❤️

348923
2014-07-27 19:27:10 +0430 +0430

لایق

0 ❤️

542076
2016-05-23 00:36:49 +0430 +0430

کوس مادر ت واسه نقل قولت
لیدر(ادمین) این کوس مغزو از کلن شهوانی کیک کن

0 ❤️

549777
2016-07-21 18:19:03 +0430 +0430

ریدم به جدو اباد خودتو دوست نتیت حرامزاده

0 ❤️

550868
2016-07-31 00:08:42 +0430 +0430

فک کنم تحت الفظی ترجمه کرده بود…!

0 ❤️

565571
2016-11-23 23:27:22 +0330 +0330

دمت گرم واقعا با درکو شعوری اما کیه که بفهمه…

0 ❤️

699423
2018-07-04 07:44:49 +0430 +0430

امتحان املا عه؟

0 ❤️

788842
2021-01-28 21:43:43 +0330 +0330

من که یک زن هستم واقعا از این همه رفتار نادرست تو که زن هستی احساس بدی پیدا کردم . دیگه نمی‌دونم چی میشه یک زن و مرد به جایی میرسند که حال هرکسی و بهم میزند . اصلا تصورش هم سخته برام که یک انسان دیگری تبدیل به حیوان کردی

0 ❤️