کادوی تولد (۱)

1401/01/20

با صدای زنگ تلفن از خواب پاشدم مثل همیشه عاطفه است یعنی به جرات میتونم بگم تنها کسی که بهم زنگ میزنه
_سلام تنبل خانم صحبت بخیر
_سلام دیوونه مزاحم
_نگار پاشو دیگه لنگ ظهره مثلا قرار بود بیای کمکم
_وای ببخشید خواب موندم الان کارام میکنم میام
_فداتم که
_فعلا عزیزم
تلفن قطع کردم ساعت نگاه کردم ۷:۳۰ صبحه این عاطفه واقعاً دیوانه است.
امروز تولد آرمان پسرشه و کلی آدم دعوت کرده منم طبق معمول باید برم کمکش.
به زور از تخت بلند میشم یک چیزی میخورم کارام میکنم و لباس مهمونی هم برمیدارم میرم سمت خونه عاطفه.
تو راه داشتم به خودم و عاطفه فکر میکردم دوستی که از دبیرستان شروع شد و هنوز به قوت خودش باقیه. عاطفه بر خلاف من که هیچگاه سمت ازدواج نرفتم خیلی زود ازدواج کرد بچه دار شد و طلاق گرفت تقریبا همه چیو امتحان کرد.
اما در مورد آرمان بگم تخم سگ به تمام معنای عاطفه است تقریبا به جرات میگم به سوسک ماده هم رحم نمیکنه و اینا بیشتر تقصیر همون عاطفه خانم هست بسکه بهش رو داده حتی میدونم یکی از دوستامون به اسم نسرین را چند ماه پیش خودش مخش میزنه که زیر آرمان خان بخوابه😕😕فلسفه احمقانه خانم هم این هست که باید آزاد باشه و لذت ببره تا عقده ای نشه. اینم بگم منم خیلی از دست این تخم سگ آسایش نداشتم تو این مدت دیوث از وقتی فرق بین کیر و کس فهمید ترکشش به منم خورده هروقت فرصتش گیر آورده یک دستی بهم رسونده که تا امروز با خنده و شوخی و … ردش کردیم رفته.
رسیده بودم و داشتم میوه ها میشستم و با عاطفه گرم بحث بودیم که سر و کله تخم سگ خان هم پیدا شد و سرآغاز ماجرا یکی زد در کونم گفت سلام نگار جونم چه عجب چشم ما به جمال زیباتون افتاد. خنده ای کردم گفتم
سلام آرمان جان خوبی تولدت مبارک
مرسی حالا کادو چی میخوای بهم بدی؟
نگران کادو نباش یک چیز خوب برات گرفتم.
من هر چیزی قبول ندارم ها
امیدوارم خوشت بیاد
میگم نگار پیش پرداخت کادوت نمیدی؟
با تعجب یک لحظه برگشتم و نگاهش کردم گفتم پیش پرداخت؟
همون لحظه لبام بوسید و گفت منظورم این بود.
یک چشم قره بهش رفتم گفتم آرمان پرو شدی باز
از کنارم بی تفاوت رد شد و رفت سمت یخچال و در حین رد شدن باز یکی زد در کونم. کاملا کفری شده بودم به عاطفه گفتم فقط بخند و به حالت قهر خواستم از آشپزخونه برم بیرون که طبق معمول عاطفه بغلم کرد و گفت دوست داره باهات شوخی می‌کنه تو چرا آنقدر زود بهت بر میخوره گلم. تو همون لحظه آرمان هم از پشت بغلم کرد جوری که قشنگ با کیرش کونم حس کنه و یک بوسم کرد و گفت نگار جون ناراحت نشو شوخی میکنم و رفت سمت اتاقش.
خوشبختانه تا تموم شدن کارها و خوردن نهار از مسخره بازی آرمان خبری نبود.
بعد نهار به عاطفه گفتم من یک ساعت بخوابم که گفت باشه عزیزم برو رو تخت آرمان بخواب یکم نگاهش کردم و به شوخی گفتم مرسی عاطفه جون می‌خوام بخوابم نمیخوام زیرخواب اون تخم سگ بشم که.
عاطفه خندید و گفت نترس برو بخواب.
رفتم تو اتاق آرمان پشت کامپیوتر نشسته بود و داشت بازی میکرد که بهش گفتم اجازه هست من یک ساعت تختت ازت قرض بگیرم؟
با شیطنت خاصی گفت بله اصلأ این تخت متعلق به خود شماست.
رفتم رو تختش دراز کشیدم و از خستگی سریع خوابم برد.
یکی دو ساعت که گذشت عاطفه بیدارم کرد و گفت پاشو عشقم کارات بکن کم کم مهمون ها میان.
یک آرایش ملایم کردم و یک لباسم عوض کردم.
یک شلوار پارچه ای مشکی که قشنگ کونم توش نمایان بود با یک شومیز سفید پوشیدم.
مهمون ها بچه های هم سن و سال آرمان بودن چنتا پسر که آرمان به جرات جلوشون فرشته بود و چنتا دختر که واسه خودشون تخم سگایی بودن.
در حالیکه اون تخم سگ ها واسه خودشون مشغول بودن من و عاطفه هم داشتیم واسه خودمون تند تند میریختیم و می‌خوردیم واقعاً فضای عجیبی بود دوتا زن ۳۷ الی ۳۸ ساله مست لای یک مشت بچه ۱۶ الی ۱۷ ساله چت مست به تنها چیزی که شباهت نداشت جشن تولد.
نمیدونم چقدر خورده بودم و مست بودم فقط یک لحظه توجه کردم دیدم قاطی اون فسقلی ها دارم می‌رقصم و آرمان پشت سرم داره فیض می‌بره و اشکان دوستش از جلو عاطفه هم وضعش خیلی بهتر از من نبود و داشت با یک پسر بچه فسقلی می‌رقصید و حسابی هم دستمالی میشد.
اون وسط یکی از دختر ها که اسمش الهام بود یهو دست من گرفت و کشید سمت خودش و ناگهان بطرز وحشیانه ای شروع کرد لبهای من خوردن نمیدونم تاثیر مشروب بود یا بخوره شده بودم ولی در کمال تعجب خودم باهاش همکاری کردم و آرمان هم داشت قشنگ از عقب بهم حال میداد یا کیرش لای کونم بود یا داشتم توسط خودش و دوستاش دستمالی میشدم جالبیش برای خودم این بود که هربار آرمان لمسم میکرد به شدت تحریک میشدم جوریکه قشنگ خیس شدن شرتم حس میکردم و جالبتر برام این بود چرا بین این همه دختر جوون آرمان به من گیر داده انگار که میخواست بهم ثابت کنه که فتحت کردم و مال من شدی تو افکار خودم بودم که آرمان از پشت محکم بغلم کرد و در گوشم گفت می‌دونستی بهترین کادوی تولد عمرم هستی و گردنم بوسید.
یکم به خودم اومدم با این حرف انگار زیاده روی کرده بود برگشتم سمتش و گفتم تولد مبارک آرمان جون و رفتم روی مبل نشستم.
آرمان اومد پیشم نشست و دستش گذاشت روی پام و گفت چرا نشستی عشقم!!! با کلمه عشقم دلم ریخت ولی خودم جمع جور کردم و گفتم خسته شدم تو برو خوش باش آرمان جان یک بوس کوچیک از گوشه لبم کرد و رفت.
عاطفه هم اومد پیشم نشست و گفت شیطون امشب خوب دلبری میکردیا!!! لبخندی زدم گفتم اثر مشروب بود الان حالم سر جامه که بیشتر گند نزنم. البته خود خانم هم کم‌ مونده دیگه این وسط لخت بشی و زیر اون جوجه بخوابی این که گفتم عاطفه خنده ای کرد و گفت آره بی شرف آنقدر امشب من مالید که قشنگ خیس کردم.
گرم بحث بودیم که کامران(پسر بچه ای که زوم کرده بود رو عاطفه) اومد سمتمون با شیطنت گفت خوب خلوت کردیدا فکر منم باشید و دست عاطفه را گرفت به بهانه رقص بردش وسط که بازم بتونه کس و کون عاطفه را بماله!!!
برام جالب بود که کامران بدون هیچ ترسی جلوی آرمان داشت عاطفه را می‌مالید و آرمان هم براش مهم نبود حتی گاهی که نگاهش به سمتشون می‌رفت لبخند میزد!!!
تا ساعت ۱۲ شب همه اون وسط لای هم لولیدن و منم آنقدر توسط آرمان دستمالی شده بودم که واقعاً آمپرم چسبیده بود به هزار!!!
کم کم همه جک و جقله ها آماده شدن و رفتن به جز کامران که گفت میمونه کمک کنه.
چهارتایی شروع کردیم جمع کردن وسایل در واقع بیشتر عملیات مالش من و عاطفه توسط این دوتا جقله بود تا جمع جور کردن خونه.
تو آشپزخونه داشتم ظرف ها را جمع میکردم که آرمان اومد از پشت بغلم کرد و شروع کرد به لیسیدن گردنم از پشت که پسش زدم و گفتم گل پسر تولد تموم شد ها آرمان بازوم گرفت و من کشید سمت خودش با خنده گفت ولی واسه من شروع شده و شروع کرد لبهام خوردن و کونم چنگ زدن نصفه و نیمه داشتم باهاش همکاری میکردم که با صدای جیغ عاطفه به خودمون اومدیم و پریدیم تو حال ببینیم چی شده، انگار کامران در کونی محکمی به عاطفه زده بود که جیغ خانم رفته بود هوا و دوتایی داشتن میخندیدن!!!
هاج و واج داشتم نگاهشون میکردم که آرمان شروع کرد کونم مالیدن با اینکه تو اوج شهوت بودم ولی نمی‌خواستم دیگه جلوی عاطفه و کامران دستمالی بشم یکی زدم رو دستش و گفتم عزیزم کادوی تولدت گرفتی بسه دیگه و رفتم نشستم روی کاناپه همون لحظه کامران گفت شما دوتا را نمیدونم ولی من و عاطفه جون واقعاً خوابمون میاد و چشمکی به عاطفه زد که اونم با یک لبخند تایید کرد.
کامران یک شب بخیر به من گفت و یهو عاطفه را بغل کرد که بازم با جیغ عاطفه مواجه شدیم و رفت سمت اتاق خواب تو راهم با خنده به آرمان گفت پسرم تولدت مبارک!!!و در اتاق بست.
آرمانم سریع از فرصت استفاده کرد و اومد روی کاناپه کنار من نشست که بهش گفتم بیخیال آرمان من تا همین جا هم زیاده روی کردم تو جای پسرمی.
خنده ای کرد و گفت پسرت امشب میخواد شوهرت بشه خوشگل خانم مطمئن باش یکبار مزه کیرم بچشی تا آخر عمرت التماس میکنی زیرخوابم باشی. واقعاً حرفاش حشریم می کرد ولی اصلاً تو کتم نمی‌رفت زیر یک بچه ۱۷ ساله بخوابم به آرمان گفتم باشه ولی الان بیخیال زنت شو خستم گلم اونم یک بوس از گوشه لبم کرد و در گوشم گفت باشه جنده کوچولو یکم استراحت کن تا بیام پیشت و رفت سمت اتاقش.
کلمه جنده کوچولو بازم آتیشی توی جونم راه انداخت ولی از ذهنم خارجش کردم فکرم رفت روی عاطفه و کامران یعنی الان تو چه حالتی هستن؟همیشه میدونستم عاطفه به پسرهای کوچکتر از خودش گرایش داره ولی نه دیگه در این حد!!!چرا آرمان هیچ اعتراضی نکرد؟عاطفه چجوری آنقدر راحت جلوی پسرش رفت تو بغل دوستش؟کامران با گفتن پسرم خواست ثابت کنه که امشب مامانت میکنم! و آرمان هم هیچ واکنشی نداشت!!! با کلی افکار گیج کننده چشمام سنگین شد و داشت روی کاناپه خوابم میبرد که حس کردم کونم باز داره نوازش میشه نای اعتراض نداشتم و بیخیال مالش های آرمان بودم که دستش رفت سمت دکمه شلوارم چشمام باز کردم و دیدم آرمان با یک شرت کنارم نشسته و داره دکمه شلوارم باز می‌کنه خواستم اعتراض کنم که انگشت اشاره آرمان اومد روی لب و دماغم و یک هیس بهم گفت یکم نگاهش کردم که شروع کرد گردنم خوردن و در گوشم گفت جنده من کیه؟ چشمام بستم و چیزی نگفتم در واقع تسلیم آرمان شده بودم که با یک در کونی چشمام باز شد و آرمان اینبار بلندتر گفت جنده من کیه؟ با صدایی لرزان گفتم منم من جندتم آرمان که در کسری از ثانیه دیدم تو بغلش دارم میرم به سمت حجله امشبم.

ادامه...

نوشته: Negar


👍 27
👎 4
37001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

867808
2022-04-09 01:48:56 +0430 +0430

خوب بود ادامه بده

0 ❤️

867810
2022-04-09 02:04:33 +0430 +0430

تولد منم نزدیکه هااا

1 ❤️

867836
2022-04-09 03:34:56 +0430 +0430

خیالی بود کمی داش میدونستی چ اتفاقی قرار سرت بیاد ولی خب با این حال بازم انجام دادی تبریک میگم جنده کوچولو 🙂❤️

0 ❤️

867874
2022-04-09 08:07:09 +0430 +0430

فقط میتونم بگم با کصشعراتون دارید میرینید به حرمتای خانواده!
Go and fuck your self motherfuckers

1 ❤️