سلام خدمت دوستان گرامی من پرهام هستم و 18 سالمه ماجرایی که میخوام براتون تعریف کنم بر میگرده به یه ماه پیش من پسر گرمی هستم و نیاز های جنسی خودم را با جلق زدن بر طرف میکنم من در یک خانواده ی کاملا مذهبی و تحصیل کرده بزرگ شدم و پدر و مادرم هر دو دبیر هستند در همسایگی ما دختری به نام شیوا زندگی میکنه که دختری زیبا و جذابه و من خیلی از این دختر خوشم میومد تصور میکردم که او نیز همین حس را نسبت به من داره و من جرات اینکه به شیوا شماره بدم را نداشتم من یک روز کامل به این موضوع فکر میکردم که چطوری میتونم شیوا را به دست بیارم که فکری به ذهنم خطور کرد و رفتم به دختر همسایمون که دوست شیوا بود گفتم برو به شیوا بگو که کتاب عربیت را بده تا بدم به پرهام و من از این طریق بتونم داخل کتابش شمارمو بنویسم و کتابو بهش برگردونم که شیوا به دختر همسایه ی ما که اسمش ملیحه بود گفت که من کتابم را به پسرا نمیدم و ملیحه هم اومد و این موضوع را به من گفت و من از دوست شدن با شیوا صرف نظر کردم شب شد و فکر من همش پیش شیوا بود که رفتم سر کوچه و دیدم شیوا داره به سمت من میاد و با صدایی تحریک کننده و لبخندی که بر لب داشت به من گفت کتاب عربیه من دست دختر عموی من هست و من بهش گفتم اشکالی نداره و دوباره به ملیحه گفتم بو به شیوا بگو که کتاب زبانت را به من بده و دوباره با مخالفت شیوا مواجه شدم در این فکر بودم که چطوری میتونم شمارشا بدست بیارم که پیش خودم گفتم اگه بتونم اسم و فامیل پدرش را بفهمم میتونم از118 شماره ی خونشون را پیدا کنم و از اون طریق باهاش رابطه بر قرار کنم و رفتم از ملیحه اسم و فامیل بابای شیوا را پرسیدم و اون هم بهم نگفت و رفت به شیوا گفت که من چه فکر پلیدی در ذهن دارم و شیوا هم به ملیحه گفت برو به پرهام بگو که شمارتا بده تا خودم بهش بگم اسم و فامیل بابام چیه و من هم تا این موضوع را فهمیدم از خوشحالی شمارما روی یه کارت نوشتم و به ملیحه دادم تا به شیوا بده و شیوا هم با یک پیام اسم و فامیل باباش را برام فرستاد و من بهش پیشنهاد دوستی دادم و اون هم قبول کرد. و بعد بهم گفت که 3 سال شاگرد مامانت بودم و من تا این موضوع را شنیدم پشمام فر خورد و ترس از این داشتم که نکنه بره و به مامانم بگه . خب از ماجرا دور نشیم من من یک روز شیوا را به خونمون دعوت کردم و اون هم قبول کرد و این باعث تعجب من بود که شیوا چطوری به من اعتماد کرده که بیاد خونه ی ما خلاصه روز موعود فرا رسید و شیوا یک پیام به گوشی من داد و گفت در را باز کن و من هم در را باز کردم و او وارد خانه ی ما شد بعد از کلی صحبت کردن شیوا به من گفت چرا منا به خونتون دعوت کردی و من هم گفتم مگه باید دلیل خاصی داشته باشه و اون هم به یه لبخند شیطنت آمیز به من گفت نه. من زنگ زدم و از بیرون دو دست جوجه سفارش دادم و با هم غذا را خوردیم در حین خوردن نهار من به شیوا گفتم با من ازدواج میکنی و اون هم گفت نه و من بهش گفتم در مورد این موضوع فکر کن و اون هم قبول کرد و او از خانه ی ما رفت و من اون شب به عشق شیوا خوابیدم فردای اون روز وقتی از خواب بیدار شدم به شیوا گفتم در مورد خواسته ی من فکر کردی و اون هم گفت من به درد تو نمیخورم و شان تو از من خیلی بالاتره و اون به من گفت که اگه من یه موضوع را بهت بگم از ازدواج با من منصرف میشی و من هم گفت اون موضوع چیه و اون به من گفت که من جنده هستم و پرده هم ندارم من بعد از یک ساعت فکر کردن به شیوا پیام دادم اشکالی نداره من این موضوع را از همه مخفی میکنم و حاضرم باهات ازدواج کنم و شیوا با تعجب به من گفت واقعا راست میگی گفتم اره و اون به من گفت من الان میام خونتون من هم قبول کردم و اومد خونه و بهم گفت یعنی اینقدر دوستم داری که که حاضری با این شرایط باهام ازدواج کنی و من هم گفتم آره خلاصه اومد و یه ماچ از روی لوپم برداشت و بهم گفت من اومدم خونتون بغلم نمیکنی و من هم از خدا خواسته قبول کردم ب بغلش کردم و شروع به لب گرفتن از هم کردیم و هم من و هم اون تحریک شدیم و من کم کم شروع به خوردم سینه هاش کردم و تمام لباس هاش را به غیر از شرتش در آوردم و تمام بدنش را لیس زدم بعد شرتش را در اوردم و با زبون به جون کسش افتادم و اونقدر خوردم که با لرزشی خفیف ارضا شد حالا نوبت من بود و من هم لخت شدم و بهم گفت میزاری بخورم و من هم قبول کردم و حرفه ای ساک میزد من بهش گفتم دیگه بسه و بالشت را گذاشتم زیر کمرش و با یه فشار کوچیک کلاه کیرم را دادم داخل کس خیلی تنگی بود و شیوا مدام ناله میکرد و من دوباره تا نصفه کیرم را کردم داخل که ناگهان دیدم از کوسش خون میاد و من با تعجب بهش گفتم مگه نگفتی پرده ندارم گفت میخواستم امتحانت کنم و من دوباره مشغول شدم و تلمبه میزدم که نزدیکای اومدن آبم بود که گفتم داره میاد سریع خودشو بهم چسبوند و من هر چه تلاش کردم نتونستم ازش جدا بشم و آبم را ریختم داخل کوسش و گفتم چرا این کارا کردی گفت چون من بچه دوست دارم بهش گفتم حالا توی این سن گفت آره و من یه سیلی محکم بهش زدم و اون هم گریه کرد و لباسش را پوشید و از خونمون رفت و بعد بهم اس داد که من ایدز داشتم و من بیهوش شدم وقتی به هوش اومدم داخل بیمارستان بودم و بابا و مامانم که تازه از سفر برگشته بودند بالای سر من بودند من گیج بودم از کاری که کرده بودم پشیمان ولی کار از کار گذشته بود و من مرخص شدم و تصمیم گرفتم که برم و یه آزمایش بدم و رفتم دکتر و قضیه را براش گفتم و اون هم برام یه آزمایش نوشت که جوابش را دیروز گرفتم و من از دیروز وارد جامعه ی ایدزی ها شدم از تمام دوستان خواهش میکنم تا موقع ازدواج رابطه ی جنسی با هیچ کس بر قرار نکنند سر بلند باشید.
نوشته: پرهام
واااااای…سرگیجه گرفتم!
چه اصراریه وقتی بلد نیستی بنویسی،خاطره هم تعریف کنی؟
خیلی بد بود و غیرقابل خوندن
واقعا بعضی وقتا همون استمنا بهتر از هر کاریه
آقا وقتی امکانات فضانوردی نداری نرو فضا.
منظورم اینه که اگه دوستی ،صیغه ای چیزی نداری که خودتو خالی کنی
اینقدر چشم چرونی نکن که هردم سکس بخوای
ماهواره رو خاموش کن چشماتو درویش کن
افتضاح !
چرا تو همه داستانا یارو میگه از خانواده مذهبی هستم! :-/
تف تف تف تون اون دخترکاندوم ساده 3تا2000تومنه جوجه خوردی؟گه بخور
(شکلک گریه مثل سگ) واسه چی خودتو خارو ذلیلو دیوث و ایدزی میکنی تا مردم دلشون واست بسوزه؟
واسه این که بهت فوحش ندن؟ خو چرا میایی داستان تخمی مینویسی که داد میزنه دروغ میگی
والا سبد سبد کیر حوالت کنن شرف داره تا یکی با ترحم دلش واست بسوزه بگه اووخی گناه داره این بچه ایدز داره.
چقدرتواین سایت پره ازاین تخیلات …منوفشاردادنزاشت دودولموبیرون بیارم گفت من بچه دوست دارم…ای کیرم تودیافراگمت مجلوق
اقا پرهام بیا منبعد کون بکن خطرش کم یا بده اون هم لذت داره
ما يه رفيق داشتيم كه يه جنده رو بدون كاندوم كرده بود، بنده خدا تا چند وقت دپرس شده بود فكر ميكرد ايدز گرفته. بعد چند وقت رفت آزمايش داد سالم بود. ميخواي شما هم آزمايش بده.
بچه ها چند وقت پیش یه داستان آپ شد به اسم بازی (داروک)کسی اونو کامل داره واسم ایمیل کنه؟
سپاس
واااای. پوکیدم از خنده. این دیگه چی بود؟ رمان زیاد میخونی؟ فیلم ایرانی زیاد میبینی؟ خدایا این 21دسامبر کی میاد ما از شر این بچه کونیا راحت شیم؟ بدبخت خودتم فمیدی چی نوشتی؟ خیلی وقت بود نظر نمیدادم. ولی اینقد داستانت مزخرف بود که نتونستم جلو خودمو بگیرم. یه عقلی به تو یه پولی به ما بده.
جوانان و همه کسانیکه روابط غیر خانواده دارند از کاندوم باید استفاده کنند.میدانید که ویروس ایدز از روابط بدون محافظ منتقل میشود . خانم ها نباید مستقیم ساک بزنند بلکه از روی کاندم این کار را انجام بدهند .روابط مقعدی احتمال انتقال ایدز را بیشتر میکند.گی ها که احتمال ابتلاء به این بیماری خانمان سوز را از بقیه افراد بیشتر دارند.دوستان اگر در مطالعه کنید خیلی مهم است شوخی نگیرید کشور ما در حال افزایش آمار ایدزی هاست.در آمریکا و اروپا کنترل صورت گرفته و جلوی افزایش آنها گرفته شده است.
پرهام 18 ساله کله کیری…انقد جق زدی که مخت از سوراخ کیرت خروج کرده…توهم زده… برق سه فاز بهت وصل کردن…احمق دروغگو/دروغگو اگه احمق نبود که دروغش لو نمیرفت/کدوم دختر باکره ایدز داره.؟.از ننه اش ایدز گرفته بود؟معتاد بوده…تزریق خون الوده داشته…تو حتما بهتر میدونی؟اشغال کثافت هر کی گه میخوره پا بو گندش هم باید بشینه…طرف بچه میخواسته جرم که نکرده باید بهش احترام میزاشتی…اینو یاد بگیر برا اینده ات خوبه…
احمق جان:کلمه “کاش” برای ارزوی غیر قابل براورده شدنه .تو که هر روز و همه روز جق میزنی پس "کاش "به کار تو نمیاد…
بدبخت نه داستان نوشتن بلدی نه کوس کردن.
حقته که ایدز گرفتی،چرا به دختر مردم تجاوز میکنی.
راستی کدوم دختر حاضره که بیاد و تو اونو بکنی.خاک بر سرت با داستانت.
خدا کنه که امروز بمیری
مگه از جقم آدم ایدز میگیره ؟؟
دیگه به کف دستیم نمیشه اعتماد کرداااااااا …
آه ها … ای شیطون … به مناسبت سالروز مبارزه با ایدز نوشتی دیگ ه ؟؟؟
من که دیگه قاطی کردم…
سگ پدر حرومزاده مگه ملت کیرت هستن که وقتشون رو با کسشعرات میگیری؟ ریدم به قبر مرده و زندت تو که با ریکا جلق میزنی کی گفته بیای برای 4 تا آدم دیگه که قاعدتاً طبق قوانین سایت بزرگتر از تو هستند نسخه سکسی بپیچی. برو همون عذبیت رو بخون تا با کمربند نیفتادم دنبالت.
“أنا آحب أن أفعلک”. (روزی چند بار بخون لا اقل عربی رو این ترم پاس کنی قبل از اینکه از ایدز ریق رحمتو سر بکشی)
:T اگه داستانت راسته همون جلقتو بزن بشین خونه نیای بیرونا آفرین
داستانت کسشعربود بچه جلقی. اما منو به یاد شیوا خودم انداختی یادش بخیر خیلی پایه و با جرعت بود. شوخیهاش هیچوقت یادم نمیره تا حدی که با سرچاقو حرف اول اسمشو رو شانه ام نوشت. یادش بخیر سه ساله ندیدمش. بچه کونی باعث شدی برم تو گذشته هام. اما بس که خیلی ها توگذشتم بودن خاطرات آزارم نمیده.
من اومدم بزنم تو برجک نویسنده که پیرفزانه بهم مهلت نداد
زودتر از من رید به حال نویسنده گرامی :))
اخه بنجول بلد نیستی دروغ بگی مجبوری گوه خوری کنی؟ =)) :)) :))
Tasmim dashtam dg cm nazaram,ama dastane to mano be in kar majbur kard,aval inke nemidunam chera enqad nevisande esfehani ziad shode,2vom inke khanandaro chi farz kardi? 3vom inke ruhet shad koli khandidam=)) =))
حس کردم دارم دفترچه خاطرات يه بچه ٩ ساله رو ميخونم…حالا اينا به کنار…چرا امتياز اين داستان انقد بالاس که من به عنوان داستان شک کردم و گفتم حتما خوبه که امتيازش اينه!
این یارو افغانیه شرط می بندم آخه الدنگ اومدی مثلا انذار کنی؟
ایدزه ضامن داشته تا موقعی که همچی خوب بود ایدز نداشت ولی تا اونو زد شیوا هم رو کونش موند گزینه ایدز و فعال کرد
.
بیا برو کیرم پس کلت
به راست و دروغش کاری ندارم ولی خب خوبه رابطه های جنسیمون کنترل شده باشه
اسکل تو اصلا میدونی ایدز چیه ، دختر دبیرستانی ایدز داشته تو هم ازش گرفتی ، درصد گرفتن ایدز از راه واژن با کسی ایدز داشته باشه برای فاعل یک در ده هزار کیس هست
افرین پسر خوب
دیگه بدون کاندوم ,نکن
یا برو بشین همون جلقتو بزن