کاکولدی فرهاد (۲)

1401/02/25

...قسمت قبل

سلام مجدد . اول یه تشکر میکنم از دوستانی که وقت گذاشتن و داستانمو خوندن و خوشحالم که عده ای هم خوششون اومده . مسلمه که همه یک جور فکر نمیکنند و یه عده از این فانتزی لذت میبرند و یک عده هم اصلا خوششون نمیاد و مخالفند . من نه دنبال لایک و تعریف و تمجید هستم نه دنبال متقاعد کردن دیگران منم یه ادمی هستم در بین مردم ایران با علایق خودم و اومدم اینجا تا خاطراتمو با دیگران به اشتراک بزارم . باز هم ممنونم که وقت میزارید و داستانمو میخونید ف خب بریم ادامه شو براتون بگم.
خب هموانطور که در قسمت قبلی گفتم مهناز که متوجه شده بود من چه حسی دارم و چیزی که من نمیتونستم بگم را خودش مطرح کرده بود و ازم خواسته بود تا خودش به دلخواه خودش با هرکی که دوست داره رابطه برقرار کنه و منم بهش این اجازه را داده بودم دیگه مهناز شده بود رئیس و من تقریبا نقشی در انتخابهاش نداشتم . هیچ وقت ولین باری که مهناز با مردی سکس کرد را یادم نمیره . من همیشه دوست داشتم مثلا ادمهای خیلی شیک و با کلاس با زنم رابطه داشته باشن ولی اولین مردی که زنمو گائید یه راننده تاکسی بود . راستش مهناز ازم قول گرفته بود که من هیچ دخالتی در کارش نداشته باشم منم برای اینکه به ارزوم برسم قبول کرده بودم ولی هرگز فکر نمیکردن اولین ادمی که قرار زنمو بکنه یه راننده تاکسی باشه و این خیلی منو اذیت کرد ولی چاره ای نداشتم باید شاهد سکس مهناز با راننده میبودم . ماجراش این بود که یه روز منو مهناز میخواستیم بریم سمت جمهوری و چون اونجا طرح ترافیک بود و با ماشین خودمون نمیتونستیم بریم از اسنپ ماشین گرفتیم و یه تاکسی برامون اومد . قبل از اینکه بخواهیم راه بیافتیم هم مهناز طبق معمول حسابی به خودش رسیده بود بهش گفتم عشقم اینطوری که بریم اونجا هرکی ببیندت دلش میخاد اونم یه خنده شهوتی کرد و گفت خب چه بهتر مگه دوست نداشتی همه چشمشون دنبال کونم باشه گفتم اره عشقم فدات بشم باشه هر جوری خودت دوست داری . خلاصه ماشینه اومد و سوار شدیم . منو مهناز عقب نشستیم . مهناز دقیقا پشت سر راننده نشسته بود . اولش که وارد تاکسی شدیم من خیلی بهراننده توجهی نکردم و همه فکر و ذهنم این بود که توی جمهوری و بین اون همه مردای رهگذر چه اتفاقهائی قرار رخ بده و کیا میافتند دنبال کون زنم ؟توی همین تصورات خودم بودم و داشتم از این تصوراتم لذت میبردم و اطراف را نگاه میکردم قافل از اینکه انگار مهناز و راننده تاکسی ارتباط چشمی با هم بر قرار کرده بودن و من نمیدونستم . یکمی که از چندتا خیابون رد شدیم مهناز شروع کرد با راننده حرف زدن من با تعجب به مهناز نگاه کردم ولی مهناز اصلا بهم توجهی نمیکرد یه نگاهی به راننده کردم یه مرد نسبتا درشت هیکل بود و موهای جو گندمی داشت و ریش و سبیل از بقل که میدیدمش صورتش خیلی مشخص نبود جز ریش و سبیلی که بد نبود مهناز از راننده پرسید مسیر شلوغه ؟اونم گفت بله خانم این موقع از روز همه جا ترافیکه مهنازم بازم با ناز و عشوه گفت خب نمیشه از مسیر دیگه ای بریم؟راننده یه نگاهی از اینه به مهناز انداخت مهنازم یه لبخندی بهش تحویل داد اونم یکمی بیشتر به زنم نگاه کرد گفت باشه خانم هرچی شما امر کنید مهنازم گفت مرسی جناب من مونده بودم یعنی چی مهناز داشت با راننده تاکسی لاس میزد و من اینو دوست نداشتم با اون چیزی که من تو ذهنم داشتم خیلی متفاوت بود دم گوش مهناز گفتم داری چکار میکنی نمیخواهی که با این مرتیکه … مهناز حرفمو قطع کرد و گفت قرارمون چی بود عزیزم ؟ وای منو میگی داشتم از حرص و عصبانیت میترکیدم ولی نمیتونستم مخالفتی کنم اولین کسی بود که چشم مهناز رو گرفته بود و اگر مخالفت میکردم شاید کل ماجرا تموم میشد با عصبانیت نشستم سر جام و هیچی نمیگفتم و دیدم که راننده بازم از اینه به مهناز نگاهی کرد و یه نگاه کوتاهی هم به من کرد و بازم به مهناز خیره شده بود . راننده از مهناز پرسید خانم نگفتی شما دوست داری از کدوم مسیر بریم؟مهنازم گفت نمیدونم خب شما بهتر میدونید راننده نیشش باز شده بود از اینکه زنم داشت باهاش لاس میزد و میدید که من هیچ کاری نمیتونم بکنم و دیگه انگار اونم فهمیده بود از من بخاری درنمیاد و دیگه همش با مهناز حرف میزد اولش که همش چرت و پرت میگفتند ولی مهناز همش عشوه هاشو براش بیشتر و بیشتر میکرد مرده هم الکی تو خیابونهای غیر از مسیر جمهوری رانندگی میکرد دیگه مهناز چراغ سبز رو بهش نشون داد ، مهناز گفت شما چند سالتونه ؟یارو هم با همون نیش خندش گفت 55 مهناز گفت خوب موندین البته حرفش مسخره بود چون همین حدود هم بهش میخورد دوباره پرسید زن و بچه دارید ؟یارو گفت اره دارم مهنازم با همون عشوه های شهوتیش لبشو یه گاز کوچیکی گرفت و گفت وای خوش به حال همسرتون من جای زنت بودم هر شب توی بغلت میخوابیدم وای اینو که گفت انگار یارو را برق گرفته باشه چشماش داشت از فرط شادی میزد بیرون سریع یه نگاهی به من کرد منم رومو کردم سمت بیرون که مثلا ندیدمت یارو برگشت گفت والا چی بگم ؟بعد زودی از مهناز پرسید مگه این شوهرت بهت نمیرسه خانم؟مهنازم بهش گفت نه بابا این اصلا عرضه هیچ کاری رو نداره . از این حرفهای مهناز به شدت عصبانی بودم و دوست نداشتم اینطوری راجب من جلوی یه غریبه حرف بزنه ولی بازم مجبور بودم سکوت کنم یارو به مهناز گفت خب حالا میخواهی چکار کنی ؟مهنازم گفت نمیدونم کاش یکی بود مثل شما تا جای این بی عرضه یه حال حسابی بهم میداد من که از این بی عرضه خیری ندیدم ، یارو هم گفت خودم در خدمتم عزیزم . من که دیگه رسما له شده بودم و دیگه نمیشد جلوی این ماجرا رو گرفت رسما زنم جلوی یکی دیگه سکه یه پولم کرده بود . درونم غوغائی بود هم عصبانی بودم که اینطوری ضایع شده بودم هم اینکه اون حس کاکولدی نمیزاشت کاری انجام بدم و هربار که تصمیم میگرفتم حرفی بزنم و اعلام وجودی کنم یه صدائی از درونم بهم میگفت صبر کن هیچی نگو کاری نکن اگر چیزی بگی دیگه به ارزوت نمیرسی واقعا احساس بدی داشتم دلم نمیخواست اولین تجربه فانتزیم این مدلی رقم بخوره ولی مهناز منو اچمزم کرده بود و ازم قول گرفته بود در انتخابش ازادش بزارم . دیگه راستش نفهمیدم داریم کجا میریم و اونا دارن چی به هم میگن یه جور حالت گیجی و منگی داشتم انگار اصلا توی تاکسی نبودم . فقط وقتی متوجه شدم که تاکسی توی یه خیابونی ایستاد و و منهاز بهم گفت عزیزم کجائی من که هاج و واج موده بودم و نمیدونستم کجام گفتم هان ؟مهناز خنده ای کرد و گفت بیا دیگه بعد دیدم یارو بیرون تاکسی وایساده و داره ور و ور به من نگاه میکنه منم پیاده شدم یارو یه خنده تمسخر امیزی بهم کرد بعد دستشو گذاشته بود روی کمر زنم و داشت میبردش توی یه خونه منم بدون ارداه ای پشت سرشون راه میرفتم و وارد خونه شدیم . یه خونه قدیمی اجری بود بزرگ نبود ولی حیاط داشت میدیدم مهناز و یارو دارن خنده کنان میرن داخل منم پشت سرشون رفتم داخل . خونه خالی بود هیچکی توش نبود نمیدونستم اصلا کجای تهرانم اونقدر گیج شده بودم که زمان و مکان رو گم کرده بودم یارو که دیگه اسمشو از زبون مهناز شنیدم و اسمش حسن بود اینقدر انگار هول بود که زودتر با زنم سکس کنه همون توی هال داشت با زنم ور میرفت مهنازم داشت با کیر یارو ور میرفت وقتی این صحنه رو دیدم انگار یه سطل اب خنک ریختن روم و همه اون عصبانیت هام یکباره فروکش کرد و داشتم به مهناز و حسن نگاه میکردم که چطوری دارن با هم ور میرند و حسن داره لباسهای زنمو درمیاره مهنازم که مثل کسی زنی که اولین بارش که میخاد سکس کنه و عطش سکس داره چنان با کیر حسن ور میرفت و جون جون میگفت که باور نمیکردم اینقدر مشتاق باشه . در کمتر از دو یا سه دقیقه هردوشون کاملا لخت بودن و حسن مهناز رو کف اتاق خوابونده بود و داشت کسشو میخورد مهنازم چنان اه و ناله میکرد که اتاق رو گذاشته بود رو سرش حسن را وقتی بیشتر بهش دقت کردم و کاملا لخت میدیدمش دیگه انگار ازش بدم نمیومد یه مرد درشت و قوی بود کیرشم وقتی دیدم بیشتر ازش خوشم اومد کیرش کلفتر و بزرگتر از مال خودم بود و به این تصور میکردم که این کیر قراره کس زنمو بگاد و این فکرا منو هیجان زده ام میکرد و دیگه اصلا نه اینکه بدم نمیومد بیشتر و بیشتر هم داشتم لذت میبردم و زنمم داشت لذت میبرد از اینکه حسن داشت وحشیانه همه جای بدنشو میلیسید و میمالید . حسن هم که انگار تا حالا با هیچ زنی سکس نکرده باشه اونم هول بود و نمیدونست داره چکار میکنه خلاصه شاید حدودا ده دقیقه ای حسن مشعول لیسیدن و خوردن کس و سینه هی زنم بود و هی میگفت وای تو چی هستی دختر دلم میخاد هر روز بکنمت مهنازم هی میخندید و میگفت بکن بکن و با کیر حسن بازی میکرد . کیر حسن و که سانت نزدم ولی با کیر خودم که مقایسه اش میکردم به نظرم حداقل بیست سانتی میشد لامصب حرف نداشت و اونجا بود که به انتخاب مهناز افرین گفتم و دیدم واقعا باید انتخاب رو به عهده خودش بزارم دیگه حسن یه نگاهی به من کرد و گفت بشین خوب نگاه کن یاد بگیری باید چطوری با زنت زفتار کنی تا نیاد با مرد دیگه سکس کنه از حرفهای حسن اصلا دلخور نشدم . مهناز لخت زیر حسن خوابیده بود پاهای سفید و نرم لطیفش توی بعل حسن بود کیرشم جلوی کسش بود حسن داشت با یه دستش کیرشو میمالید لای کس زنم و کیف میکرد مهناز یه نگاهی به من کرد و لبخند رضایتشو برق شادی توی چشماشو میدیدم منم بهش چشمکی زدم مهناز روکرد به حسن و گفت بکن دیگه لعنتی حسن هم کیرشو اروم اروم فرو کرد تو کس زنم وای همه لاس زدنهاش با زنم یه طرف ولی لحظه داخل شدن یه کیر کلفت درون کس زنم یه چیز دیگه ای بود برام انگار که همه دنیا مال من شده بود داشتم با شور و اشتیاق و هیجان نگاه میکردم که میلیمتر به میلیمتر کیر حسن رفت تو کس زنم و حسن تا بیخ کیرشو کرده بود تو کس زنم مهنازم اه و ناله میکرد و حسن اروم اروم داشت تو کس زنم عقب و جلو میکرد و هر دوشون هی اه و اوه میکردن و لحظه به لحظه شدت تلمبه های حسن تو کس مهناز بیشتر و بیشتر میشد و صداشون بلند وبلندتر ، منکه انگار مسخ شده بودم و فقط شاهد حرکت بدن قوی حسن روی زنم بودم و صدای شهوتناکی که میشنیدم . همش اه و اوه زنم و قربون صدقه رفتن حسن برای کسی که داره میکنه و هی میگفت جوووووووننننننن گائیدمت لعنتی میکنمت میکنمت و هی محکم تو کس زنم تلمبه میزد مهنازم هی میگفت اخ وای کسم جون بکن بکن بکن انگار زمان ایستاده بود برام یه شور و بلوائی درونم در جریان بود کیرم سیخ شده بود و دستمو برده بودم تو شلورام و داشتم با کیرم بازی میکردم و نگاهشون میکردم حسن هی تلمبه میزد و میگفت زنتو دارم میگم خوشت میاد مهنازم که واقعا معلوم بود داره بینهایت کیف میکنه . بعضی وقتا حسن کیرشو تا بیخ فشار میداد و نگه میداشت و فکر میکردم داره ابشو میریزه تو کسش ولی دوباره شروع میکرد به تلمبه زدن صدای شلپ شلپ برخورد کیرش و تخمهاش روی کس و کون زنم و اه کشیدن های زنم زیرش خیلی هیجان انگیز بود بعد حسن کیرشو کشید بیرون فکر کردم ابش میخاد بیاد که کشیده بیرون کیرش از اب کس مهناز خیس بود به مهناز گفت برگرد جنده خانم مهنازم سریع کونشو کرد سمت حسن ف حسن وقتی کون مهناز رو دید یه کشیده زد روی کون سفیدش یکی هم زد روی اون یکی سمتش چنان سیلی که به کونم زنم زد که جیغ زنمو دراورد و با دستای قوی که داشت داشت کون مهناز رو میچلوند . کون مهناز سفید و قرمز شده بود حسن با انگشتش داشت میکرد تو کس مهناز و مهنز هی بدنشو پیج و تاب میداد و ناله میکرد حسن هم هی میگفت دوست داری جنده خانم دوست داری هان داری جلوی شوهرت کس میدی دوست داری مگه همینو نمیخواستی ؟مهنازم با اه و ناله میگفت اخ وای اره دوست دارم دوست دارم حسن هم هی کسشو انگشت میکرد و با اون یکی دستش کون مهناز را میمالید و چنگ میزد بعد مهنز گفت تورو خدا بسه کیرتو بکن تو کسم دارم میمیرم . حسن هم رو زانوهاش رفتم پشت کس و کون مهناز و یه نگاهی دوباره بهم کرد و داشت با دستشو کیرشو میرسوند به کس زنم وقتی کرد توش دوباره یه سیلی زد رو کون مهناز و مهنازم جیغ میزد و حسن داشت محکم تو کسش تلمبه میزد زنم با ضربه هائیکه تو کسش نواخته میشد به جلو پرت میشد و حسن دو طرف کون زنمو گرفته بود میاوردش عقب و هی میزد تو کسش کار مهناز فقط جیغ زدن شده بود و مثل مشک تکون تکون میخورد حسن خیلی بکن تر از چیزی بود که فکرشو بکنم انگار قرار نبود ارضا بشه واقعا نمیدونستم چقدر داره زنمو میکنه . منم که داشتم نگاهشون میکردم و با کیرم جغ میزدم دیگه از هیجان دیدن گائیده شدن زنم زیر یه مرد کیر کلفت ارضا شدم و با اه کشیدنی ابم توی شورتم ریخت و صدای خنده های حسن رو میشنیدم و اه و اوه زنمو که داشت گائیده میشد و بدنم سست میشد چشمامو بستم و فقط صدای اونارو میشنیدم حسن داشت بهم میخندید و زنم اه و ناله میکرد و من یه حسه خلصه مانند رو تجربه میکردم . یه چند لحظه ای همینطوری توی حس و حال خودم بودم که بازم صدای اه کشیدنهای مهناز منو به خودم اورد چشمامو باز کردم و بازم شاهد تلمبه زدنهای حسن تو کس زنم شدم . داشتم خیره به زنم نگاه میکردم که چطوری داره به جلو و عقب پرتاب میشه و ناله میکنه و لذت میبره و به مردی نگاه میکردم که داره زنمو چنان میکنه که خودم اینطوری با شدت نکرده بودمش . نمیدونم حسم چی بود یه حس خنثی بود انگار هیچی تو ذهنم نبود خالی خالی بودم نه خوب بودم نه بد نه عصبانی بودم نه خوشحال همینطوری مثل منگ ها داشتم نگاهشون میکردم حسن هی میگفت ببین باید اینطوری زنتو بکنی یاد بگیر بدبخت مهنازم هی میگفت اخ وای جون بکن حسن جون بکن منو کسمو باز کن قربون کیرت بشم فدای کیرت بشم با این حرفهای حسن و مهناز دوباره به خودم اومدم و خودمو پیدا کردم و دوباره همه اتفاقات و ارزوهائی که داشتم مثل برق در ذهنم مرور شد و دوباره شدم همون مرد کاکولدی که دوست داشت زنش زیر یکی دیگه کس بده و لذت ببره . نمیدونستم چقدر طول کشیده و من چقدر در اون حال بودم ولی انگار زمان زیادی نبود . دوباره حسن کیرشو از کس مهناز دراورد و مهناز رو خوابوندش زمین و خودشم پشتش خوابید و یه پای مهناز رو گرفت اورد بالا و کیرشو از عقب کرد تو کسش و دوباره داشت زنمو میگائید لعنتی خسته نمیشد پوزیشنشون یه جوری بود که من دقیقا میتونستم تلمبه زدنهای کیر حسن را داخل کس زنم ببینم مهنازم همش قربون صدقه حسن و کیرش میشد و میگفت وای کسمو بکن کسمو بکن اخ جون قربونت بشم خوب میکنی محکمتر بزن محکمتر بزن حسن هم داشت خودکشی میکرد برای گائیدن چنین کسی و چنین زنی ، دیگه با یه حرکت مهنز رو خوابوند زیرش و پاهاشو داد هوا و داشت محکمتر از دفعات قبل کسشو میگائید و اه میکشید و که یهوئی یه اه و نعره بلندی کشید و کیرشو تو کسش نگهداشت و فهمیدم دیگه داخل کس زنم ارضا شده بود مهنازم با ناله و های حسن اه میکشید و ناخنهاشو توی بازوهای حسن فشار میداد انگار جفتشون منتظر همین لحظه بودن حسن هی اه میکشید و هی میخواست کیرشو بیشتر فرو کنه تو کس مهناز . بلاخره اونم روی بدن زنم سست شد و خوابیده بود روی مهناز ، مهنازم بغلش کرده بود و هردوشون نفس نفس میزدن و از همدیگه بینهایت لذت میبردن و من اولین کاکولدی زندگیمو تجربه کردم . امیدوارم از خوندن این قسمت هم لذت برده باشید . اگر فرصت بشه سکسهای دیگری را هم که تجربه کردیم را براتون مینویسم . ایام به کام .

ادامه...

نوشته: فرهاد


👍 51
👎 18
84201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

874084
2022-05-15 01:52:39 +0430 +0430

خب اگه خانومت حامله بشه چی؟!

2 ❤️

874094
2022-05-15 03:04:49 +0430 +0430

واقعا نمی‌فهمم احترام گذاشتن به هم چه اشکالی داره که باید عین احمقا برینن بهتون؟

2 ❤️

874098
2022-05-15 03:38:16 +0430 +0430

عالی بود
فقط اگه ادامه دادی از سکس زنت لذت ببر ولی نذار تحقیر ت کنن

2 ❤️

874106
2022-05-15 04:51:25 +0430 +0430

واقعا مردی هم هست از این چرندیات خوشش بیاد و تحریک بشه
دیگه شورش دراوردید

4 ❤️

874108
2022-05-15 05:06:11 +0430 +0430

اوووف یعنی حسی بهتر از این وجود داره؟ اینکه یکی بهم بگه نگاه کن دارم جلو چشمت ناموستو میکنم

6 ❤️

874114
2022-05-15 06:10:07 +0430 +0430

میشد سکسی تر بنویسی و تصویر سازی ماجرا که ضعیف بود رو خیلی بهتر توصیف کنی چون داستانت پتانسیل بالایی داشت البته ایراد نداشت تصویر سازی ولی جا داشت بیشنر روش تمرکز کنی

نقد بجا باعث تمرکز جمله بندی و دقت روی نقاط ضعف و قوت نویسنده میشه

من بری هر نویسنده و هر داستانی نقد نمیکنم فقط برای نویسنده و داستان که ارزش نقد دارند اینجا خیلی ها میشناسنم
شما نویسنده قابلی هستی کمی رو جمله بنندی ،، تصویرسازی … و کار کنی و غلط املایی نداشه باشی میتونی نویسنده قوی و خوبی در اینده تو سایت باشی
ی نکته که اصلا احتیاج نیست اول داستان با خواننده حرفی بزنی یا سعی بر واقعی بودن داستان چیزی بگی شما فقط خاطره ات رابنویس قضاوتش به عهده خواننده
خود مخاطب از همه بهتر میفهمه هر حرفی هم داری یا اخر داستان یا تو کامنتهاش بگو و جواب مخاطبتو بده موفق باشی

لایک دادم و منتظرقسمت بعد داستانت که این نکات و نقدها رعایت شده هستم

1 ❤️

874153
2022-05-15 12:56:39 +0430 +0430

عالی بود

1 ❤️

874167
2022-05-15 15:42:13 +0430 +0430

زوج شیراز هستیم
نفر سوم پایه پیام بده

0 ❤️

874175
2022-05-15 16:32:03 +0430 +0430

واقعا ملت با این سرعت رو به کجا میرن؟

1 ❤️

874176
2022-05-15 16:43:03 +0430 +0430

اتفاقا اشکالی ندارد وقتی مردی که دچار مشکل هست ، اجازه بدهد همسرش از زندگی لذت ببرد ، این میتواند زندگی مشترک و هم نجات بدهد ولی در صورتی که خانمش هم به برخی مسایل توجه کنه و با بی توجهی به شرایط موجود ، وارد هر ارتباطی نشود که هم برای شخصیت خودش ایجاد مشکل کند هم اینکه میتواند این ارتباط اگر با اطلاع همسر باشد بنوعی دوستی ختم شود که ممکنه شرایط مناسبی برای هر سه بوجود بیاورد و حتی به مسایل مالی هم اگر توجه کنیم میتواند شرایط زندگی و بهتر هم کند

0 ❤️

874186
2022-05-15 18:00:18 +0430 +0430

کیر حسن مبارکت باشه جاکش میرزا!

1 ❤️

874202
2022-05-15 23:11:50 +0430 +0430

حالا بابای بچه ات رو میشناسی یا من بگم

0 ❤️

874251
2022-05-16 02:04:28 +0430 +0430

عالیییی

0 ❤️

874303
2022-05-16 08:36:31 +0430 +0430

خیلی قشنگ بود مرسی

2 ❤️

874324
2022-05-16 11:05:13 +0430 +0430

داستانتون رو خوندم، از بابتی خوشحالم که تجربه حسی که دنبالش بودید رو داشتید ولی هر دوی شما سعی کنید این حس رو کنترل کنید. بدون شک و بر خلاف تصور رایج که وجود شخص دیگری در یک رابطه باعث استحکام اون رابطه میشود، روابط دوگانه و یا چندگانه پس از مدتی به سردی روابط بین زوج منجر شده و در نهایت دلزدگی و حتی تنفر ایجاد میکند، دلیلش کاملا مشخصه، وقتی شخصی برای ارضاء حس جنسی همسر یا دوست دختر شخصی بین او همسرش قرار میگیرد، در عمل پل ارتباطی روابط بین آن دو که همون ابراز عشق در رابطه جنسی هست کاملا از بین میرود، چون زن در عمل مرد خود را فاقد نیروی جاذبه جنسی و حس مردانگی و قدرت حمایت از خود میبیند و این فاجعه است. این نظر شخصی من هستش. موفق باشی.

2 ❤️

874346
2022-05-16 12:35:33 +0430 +0430

جوووووون عالی بود ادامه بده

0 ❤️

874462
2022-05-17 03:24:44 +0430 +0430

معلوم که تو یک آدم بدبخت هستی که زنتم خوب درک کرده و وقتی تو رو جلو بکنش اشغال می‌کنه یعنی ازت متنفره و یک جنده خفن هم تشریف دارن و تو حیف اسم مرد روت اگه تو داستان های بعدی کون هم دادی و شروع بردگی کردی هم جای شک نیست البته اگه داستان راست باشه و اگر دروغ نباشه
فانتزی داشتن فقط باید تو ذهن باشه و نهایتاً تو تخت خواب و بعد فراموش بشه نباید تو زندگی واقعی اجرا بشه چون وقتی یه حرمت های شکسته شه تو دیگه اون مرد سابق و زنتم زن قبل نمیشه و تو دیگه آدم که چه عرض کنم عن هم حساب نمیشی اگه واقعا این چیزی هست که دنبالش بودی بی حرمت و احترام و…
مبارکه کاکولد بی عرضه پوچ

2 ❤️

874468
2022-05-17 03:45:56 +0430 +0430

در ادامه اگر شما مشکل داری و میخوای باعث محکم شدن و …بنیان خانواده شی باید بگم با این تعریف ها زن تو ظرفیت این نداره و بگم بهت تو رسماً دیگه از دست رفتی اگر شما عاشق و … هستین و فقط دنبال تنوع هستین باید هر کاری اصولی داشته باشه و احترام باشه نه مثل جندها راه بیفته خیابون و تو رو همه جا عن کنه این یعنی تو دیگه نیستی وجود نداری و بی اهمیت و ارزش هستی یا میخواد ازت یک برده بسازه که موفق هم شده و دوست هم ندارد و دیگه از تو لذت نخواهد برد
احتمالا تو تخیلات اونم میسترس شدن و داشتن برده بوده حالا در و تخته جوره اینقدر هم نگو راست بگو توهمات ذهن جقی

1 ❤️

875024
2022-05-20 05:11:42 +0430 +0430

خوب بود ولی تحقیر شدنت حال نکردم

0 ❤️

875664
2022-05-23 20:38:28 +0430 +0430

واقعا عالی بود 🥰😍🥰😍🥰🥰🥰🥰🥰⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩⁦❤️⁩
کاش قسمت منو بقیه کاکولدها بشه این صحنه زیبا رو تجربه کنیم

1 ❤️

880421
2022-06-19 11:36:09 +0430 +0430

اووووووف کیف کردم

و راست کردم
😋

0 ❤️