این خاطره مال همین محرم امسال؛ شنبه هشتم مهر هزاروسیصد و نود و شش هست. شیراز دسته های سینه زنی شب ها از همه جای شهر راه میفتن بسمت شاهچراغ که یه محله قدیمی و پر از کوچه پس کوچه س و اون شبها اون اطراف غلغله س مخصوصا اگر شب تاسوعا یا روز عاشورا باشه… اون شب، شب تاسوعا و ساعت یازده شب بود و من داشتم با سیل جمعیت تو پیاده رو که به شدت همه چسبیده بودن به هم و قدرت هیچ حرکتی نداشتیم از سه راه احمدی به سمت شاه چراغ میرفتیم… از شانس من درست جلو من یه زن چادری بود با دختر سیزده چهارده سالش و اطرافم هم یه چندتا پیرزن پیرمرد که من همچین چسبیده بودم به این زنه که اونا فکر میکردن باهمیم و اصلا توجه نمیکردن… زن چادریه زیر چادرش یه دامن پوشیده بود از این پارچه های ساتن و لیز، چون من همینکه دست به کونش میزدم دستم سر میخورد و میرفت درست وسط قاچ کونش… توی مسیر اول دخترش که اونم چادری بود جلوم بود ولی ازبس انگلش کردم و مالیدمش، فرار کرد و به زور یه جایی باز کرد و رفت جلو مامانش…وقتی مامانش اومد جلوم دیدم ای خداااااااا عجب کون خوشگل و نرم ولیزی مامانش داشته و من حواسم به دخترش بوده… اول یه کم دست رو کونش کشیدم ببینم درچه وضعیتیه… دیدم هیچی نمیگه… یعنی چاره ای نداشت اینقدر پیاده رو تاریک و جمعیت چپیده بودن تو هم که کاری تقریبا نمیتونست بکنه با اون کون گندش… درثانی یه نگاهی به اطرافش که کرد فهمید کسی هم حواسش نیست و نمی بیننمون، بیخیال شد… برای همین فکر کنم خیالش راحت شد و دیگه حتی برنگشت منو نگاه کنه… منم از بابت اون که خیالم راحت شد دیگه بدون ترس قشنگ دستمو از همون روی چادر بردم لای پاش و شروع کردم کونش و کسشو مالیدن…جمعیت سرعتش خیلی کم بود و خود زنه هم فکر کنم از عمد هی وایمیستاد… یکی از دستاش روی شونه دخترش بود و با یکیش هم چادرشو گرفته بود… دست من هم همچنان لای پاهاش بود و اینقدر حشری شده بودم و کیرم داشت شلوارمو پاره میکرد که دیگه هیچی حالیم نبود و با دستم لای پاش و کسشو چنگ میزدم… خودشم فکر کنم داشت از حشریت میمرد و هی تلوتلو میخورد… یه کم که رفتیم بعد از بازار زرگرها یه مغازه بود که تعطیل بود، از این مغازه ها که یک دهنه و کوچولو و حالت زیرپله هستن و یه حالت گودی و تو رفتگی کنار پیاده رو داشت… دیگه داشتم ارضا میشدم و هیچی حالیم نبود… یهو بازوی زنه رو گرفتم و گفتم بیا وایسا اینجا… خودم رفتم تو اون فرورفتگی مغازه ایستادم و زنه رو هم کشیدم طرف خودم… بیچاره مثل اینکه مسخ شده بود هیچ کاری نمیکرد و هرکاری میگفتم انجام میداد، حتی یهو دیدم یه داد کوچولو زد سر دختره که: یه دقیقه وایسا اینجا ببینم …و دخترش رو گرفت تو بغلش که جمعیت نبردش… حالا من تو اون فرو رفتگی مغازه ایستاده بودم، زنه هم قشنگ چسبیده تو بغلم بود و تو بغل خودشم دخترش بود و جمعیتی هم که میومدن تو اون تاریکی و گودی مغازه و لباس مشکی و اینها تقریبا میشه بگی منو نمی دیدن… تو خیابون دسته های سینه زن و بلندگو و دود و یاحسین یا زهرا و نوحه و این کسشعرا، تو پیاده رو هم جمعیت داشت حرکت میکرد و تو اون گودی و گوشه تاریک هم من ایستاده بودم با یه کیر شق و وحشی، دستمم درست لای پای زنه و چسبیده بمن… از عقلم دیگه فرمان نمیبردم؛ کیرم اداره امور رو بدست گرفته بود… زیپمو کشیدم پائین و شرتمو زدم کنار و کیرم پرید بیرون… یواش یه گوشه چادر زنه و دامنش رو با هم دادم بالا و دستم رسید لای پاهاش و شرتش که غرق آب و خیسه خیس بود… چادرش از دوطرف پائین بود و همه چیزو پوشونده بود و فقط مث یه نوار اون وسط اومده بود بالا که دست من لای پاش و تو شرتش بود و از هیچ کجا دید نداشت و حتی خودمم نمیدیدم دارم چیکار میکنم… دخترش هم تو بغلش بود و غرق تماشای سینه زنی… قشنگ یادمه کسش هم پشمالو بود چون خیس شده بود و موهای خیسش تو دستم میومد و براش میمالیدم… کیرمو گرفتم گذاشتم لای پاش و چسبیدم بهش… نمیدونم کسش بود یا کونش ولی کله کیرم سرخورده بود و رفته بود تو که یهو آبم اومد و با شدت ریخت اون تو… اینا که میگم همش دو دقیقه هم نشد… اگه میدیدنم کونم پاره بود … آبم که اومد دوباره دستمو کردم لای پاش و تو شرتش و کسشو مالیدم… آب خودم کف دستم بود و کس و کون و موهای کسش رو میمالیدم که یهو ازم جدا شد و لبه چادرش رو انداخت پائین و یه لحظه سرشو برگردوند و بهم گفت: بیشعور… و دخترشو هل داد و با جمعیت رفت… منم همونجا سریع کیرمو کردم داخل و زیپمو کشیدم بالا و تکیه دادم به دیوار و یه نخ سیگار روشن کردم و دور شدن زنه رو نگاه میکردم و کسش که سیراب شده بود و آب کیرم که احتمالا از لای پاش همینجور که میرفت چکه میکرد و میریخت رو پیاده رو…
تو خیابون سینه زن ها داشتن سینه میزدن و نوحه خون که میخوند: حسین لب تشنه، که کسی نبود که موقعی که سرشو میبریدن یه قطره آب بریزه تو دهنش…
نوشته: نیمو
واقعا داستان عالی و قشنگی بود. این نیمو کارش درسته. همه داستانهاش عالی هستن… با این یکی مٌردم از خنده… مخصوصا اونجایی که لب تشنه حسین سربریده رو به آب کیرش که از کوس زنه چکه میکرد تشبیه کرده بود… هزارتا لایک
هیچگونه اعتقاد خاصی ندارم فقط یه اعتقاد دارم اونم اینکه به اعتقادات دیگران ولو گاو بپرستن سنگ سجده کنن نباید توهین کرد
دیس تقدیم
کاکو من شیرازیم ولی خیلی کسشعر بود داستانت اینو فکر کنم شب خواب دیدی کسخل مشنگ اخه اونجایی که تو گفتی به هیچ وجه نمیشه همچین کاری کرد کیروم تو تخیلاتت
خخخخ ?
مدل تعریف کردنت رو دوست داشتم،اما کاری که کردی رو نه. اما خودمونیم،دل و جرات میخاد در حد کفتار.اونم تو همچی شبی و همچی مناسبتی.
اولی،اون دم و دستگاه اگه قدرتی داشتند که حواسشون به خودشون بود و به اون روز نمی افتادند.درثانی هیتلر از حسین مشهورتر بود و نامشم تا ابدالدهر باقیست
اخه لجن حروم زاده به دم و دستگاه امام چیکار داری عوضی؟؟؟ اصلا اسم تاسوعا رو میخوای بیاری هزار باررر باید دهنتو اب بکشی مگه اسم تاسوعا مال اینجور سایتاس اشغال؟؟؟؟
من اهل تسنن هستم و امام حسین رو دوست دارم ولی به سینه زنی اعتقاد ندارم اما معتقدم به هیچ اعتقاد ملی و مذهبی و فکری حتی بت پرستی نباید اینگونه توهین بشه. بنظرم باید احترامها را حفظ کرد
کوششرتویی وهفت جدت پدرسگ بااین داستان الکی ودروغت خیلیم تابلوهس تااونجایی که بی احترامی کردی بیشتر نخوندم احمقِ جقی
هیاتی های جلغی جمعشون جمعه اینجا خخخ ظاهرا به اعتقاداتشون هم حسابی توهین شده! آدم می گوزه به اعتقادات این مسلمون ها توهین میشه! حالا بگین ببینم، میاین اینجا جلق میزنین به اعتقادات شما توهین نمیشه؟ یعنی این داستان و کامنت های زیرش نهایت دو رویی و پست فطرتی مسلمون ها رو به نمایش میگذاره
دِ آخه کونی من خودم بچه ی شیرازم همین امسالم کلا اونجا بودم ، اولا اصلا سه راه احمدی ایقد که تو میگی قفل نمیشه دوما آخه کونده ما از طرف گودعربان میایم به طرف سه راه احمدی بازار زرگر ها اون طرفه سه راه احمدیه کسی هم توش نیست بعدشم بابای غمپزش خایه نمیکنه تو او کوچه ها راه بره او موقع بعد مردم ریخته بودن تو کوچه غلغله ٻود، کس گفتیا
منم معمولا نظر نمیدم ، ولی هم خیلی کسخلی هم خیلی کسکش که همچین کسشرایی تو مخ جقیت میچرخه کس
مخ
حتما بچه شرقم هستی،
ک.یرم تو اون ک.س ننت خ.ار ک.سه
خاک تو سرت،
شوخی شوخی با شب تاسوعا و امام حسینم شوخی؟؟
همچین بذاره تو کاست ک نفهمی از کجا خوردی،
لعنت ب تو
گفتنیهاروهمه گفتندونظرات همه ثبت شدمن نمیدونم چرامدیرسایت اجازه میده یکنفربه عقایددیگران توهین کنه؟هرچندوقتی سکس بامحارم مانندمادرومینویسندویافردی همسرشودراختیاردیگری
قرارمیده وبه اون افتخارهم میکنه نبایدانتظاردیگری ازاین سایت داشت!!
کییرم دهنت کسسس نننتوهفتادشب جمعه بگان…امام حسین برات ی داستانی بسازه که داستانت یادت بره جقی پفیوززززز
همینو کپی میکنم میفرستم واس خودت تو و وجدانت باور میکنی
اینایی که از توهین به حسین، یه عرب متجاوز که توی هزار تا منبع تاریخی دشمنی و تنفرش از ایرانی ها علنا ثبت شده، رگ غیرتشون زده بیرون و به نویسنده این داستان فحش دادن، لیاقتشون همین آخوندها هستن که شب و روز مالی و جانی و روحی و جسمی و همه جوره بهشون تجاوز کنن و دم نزنن…
و از طرفی شما که به حسین ارادت داری تو این سایت سکسی چه گهی میخوری و چی میخوای؟ برو تو سایت حوزه علمیه این گوه خوریا رو بکن… شما مسلمونا همتون از دم دورو و دورنگ و متظاهر و دروغگو و فاسدین…
دم نویسنده این داستان “نیمو” و مدیر سایت شهوانی هم گرم که قشنگ فهمیدن کجاتون رو انگل کنن و فلفل بریزن و بسوزونن … شما آدمای منافق و متظاهر و دورو برین بقول محمود احمدی نژاد آب رو همونجایی بریزین که میسوزه… شما اگه به حسین و به اون چیزی که ادعا میکنین، واقعا اعتقاد داشتین اینجا نبودین الان؟… دروغ میگم؟؟… متظاهرهای دروغگو
عابر عزیز نقدی بر نظرت دارم
اعتقادات همیشه بیانگر شیوه زندگی نیستند،مادری که هیچ تمایلی برای حفظ حجاب نداره در سوگ فرزندش مرثیه مذهبی فراخور مذهبش سر میده،آیا آن مادر ریا کاره؟
مطمئنا خیر،اما راهی دیگر درمرثیه بجز تمسک از فرا ماده وجود نداره و مطمئنا اتفاق رو از چشم جهان ماده میدونه، هیچ فلسفه بشری و غیر بشری هنوز نتونسته بی نقص این نیاز بشری رو تامین کنه، شما اعتقادات کمرنگ اون مادر رو ازش بگیر، با چه جایگزینی مرهم غم اون میشی؟
اگر مذاهب نقص نداشتند مطمئنا شما هم بعنوان یک فرد بالغ اینجا نبودید، اعتقادات مثل مسواک هستند شخصی، نه از مسواک دیگران استفاده کنید نه مسواک خودتون رو بچپونید تو دهان دیگران
هر کس به هر دلیلی اینجاست چه همجنسگرا چه دگرجنسگرا ممکنه اعتقاداتی در تناقض با روش زندگیش داشته باشه بنده و شما و غیره قاضی میدان نیستیم که توهین کنیم اعتراض کردند بگوییم شما اگه معتقد بودید اینجا نمیومدید
آیا صحیح است من هم به شما بگویم احمدی نژادی هستید چون سخن او را نقل قول میکنید؟
جامعه متمدن جامعه ای نیست یک دست علیه یا له یک ایدئولوژی جامعه متمدن جامعه ایست با هزاران ایدئولوژی و نقد و بحث و احترام متقابل
درویش خان عزبز
صد البته عمل انسان بعد از علمش نیست،عمل انسان بعد از اعتقاداتش نیست.بودن اینجا نه تاییدیست و نه ردی.مادران دیگر نقاط جهان هم جگرگوشه از دست میدهند،اما داروی واقع بینی را جایگزین مرثیه کرده اند و حال و روزشان از مادران مرثیه سرا بسیار بهتر است.جامعه متمدن ایدولوژی نداره،هرجا که ایدولوژی حکومت میکنه اون جامعه حرکت رو به عقب و قهقرایی داره. شش روز کتاب سوزان هنگام حمله اعراب به ایران،گواهیست بر اینکه،اسلام برآمده از جهل و خرافه و مروج آن است.اگه به جامعه متمدن اعتقاد دارید،باید بپذیرید رنگین کمان را،تفاوت و گونه گونی را،و آزادی اندیشه و بیان را.
جناب پیام
جمله زیبا و پر معنی فرمودید عمل انسان بعد از علمش نیست عمل انسان بعد از اعتقادش نیست
هیچ انسانی بی ایدئولوژی نیست،خردگرا،مذهبی،صنعتگرا،وجودگرا،…
در جوامع متمدن کلیسا نیست آیا؟همان کلیسا در قرون وسطی انسانها را زنده زنده نمیسوزاندند؟مادران اروپایی از لفظ جیزز در مرثیه استفاده نمیکنند؟
انسان ماده گرا در مرثیه از روابط فیزیک و جبر شکوه نمیکند؟
این طبیعت ماست انکار پذیر نیست که در موضع ضعف بدنبال نقطه قابل تکیه باشیم فراخور عقایدمان،فراغت از ایدئولوژی دلیل تمدن جهان اول نیست بلکه احترام متقابل باعث آزادی بیان آنها شده.
بنده در کامنت اول هم عرض کردم هیچ اعتقاد خاص ایدئولوژیکی ندارم در واقع مخلوطی از ایدئولوژی ها را دنبال میکنم.
در مورد نحوه گسترش اسلام در ایران هم کاملا دردناک است مطالعه حوادث اما دوهزار سال پیش هم امپراطوری ما با نامه و دعوت بزرگترین امپراطوری تمدن بشری را پایه ریزی نکرد نگوییم تا ما متجاوز بودیم ما خوب بودیم و چون مورد تجاوز قرار گرفتیم متجاوز بد است بگوییم در همه حال تجاوز بد است
درمورد خرافات هم عقیده هستم اما با دگماتیسم و توهین مرجع خرافات را در موضع مظلومانه قرار میدهیم و مظلوم پیروز است، بجای نقل داستان رقت بار با دست مایه ایرج میرزا برای تحریک دیگران،با نقل معتبر و منبع دار با دستمایه خردگرا خرافات را هدف قرار بدیم
نیمواهل هندبود،توهم هندی هستی؟؟؟؟کاپیتان ناتیلوس،،،
اقای نویسنده به نظرم یه احمق به تمام معنایی.بر فرض که زر نزده باشی و این کارو کردی غیر از یه گراز موجود دیگه ای به ذهنم نمیرسه ک اینکارو بکنه…
اوووف عجب چیزی بود کیرررم شلق شد (dash) ?
خیالت راحت که همون لحظه توی دو تا خیابون اونورترم یکی داشته خواهر مادرتو میکرده. به آبروی همون کسی که اسمشو با لب نجست آوردی از خدا میخوام برات جبران کنه مادر به خطا.
فقط داستان بود. زایده ی ذهن یه جقی که سکس با حجاب بیشتر بهش حال میده. هیچ واقعیتی در کار نیس
اين افكار نشان از تربيت خانوادگيت داره و زاييده افكار مريض و عقده اي توست (جغي) من كامنت نميكنم زير داستانا معمولا ولي تو ديگه خيلي بيناموسو بيشرف هستي و نسل امثال تورو بايد كاري كرد كه زادو ولد نكنن
لایک ندادم دوست دارم بحث عقاید و دین رو ولی دستان خوبی نوشتی
خب لاشی کیر تک تک بچهای دزک تو کص ننت داستانت تعریف کن چیکار اما حصین داری. خجالت داره کونی خان
ایشالا کیر قطع بشه تا ادم بشی