کردن مامان دانش آموزم

1395/06/14

یه شاگرد خصوصی پسر دارم به اسم حامد که برای تدریس ریاضی میرم خونشون. باباش تو وزارت … کار میکنه و مامانش خونه داره… مامان حامد یه زن لوند گوشتی و تقریبا قدبلنده و مواقعی که من میرم خونشون با چادر میاد و میوه و چایی و اینچیزا میاره و بعضی وقتهام از پیشرفت حامد تو ریاضیات میپرسه… حامد تو ریاضی خیلی ضعیفه و خر پیشش افلاطونه و برای همین یکسالی میشد که من تقریبا هفته ای دو سه روز میرفتم خونشون تا اون رو به سطح کلاس برسونم و به امتحانات و از این کسشعرها… مامان حامد معمولا مزاحممون نمیشد ولی همون لحظه ورودم که با چادر میومد و دروباز میکرد؛ سر و گردن و سینه ها و خلاصه یه صحنه باحال و سکسی بود برای من تا میرفتم تو اتاق و با حامد تنها میشدم… معلوم بود که سر و گوشش میخاره… خود حامد هم کون خوبی بود ولی من همش بفکر مامانش بودم و اینکه چطور میتونم بکنمش…
تا بالاخره اون روز؛ که توی اردیبهشت همین امسال سال 95 بود فرا رسید… وقتی رفتم خونشون مامانش با یه چادر ساتن سیاه در رو باز کرد… لامصب مثل یک هلو بود که فقط باید میخوردیش… چادرش رو که باز کرد سر و سینه سفید و بازوهای خوشگلش از زیر چادر کیر آدمو راست میکرد… وقتی پشتش رو بمن کرد و منو راهنمایی میکرد بسمت اتاق حامد اون کون ژله مانند و گنده اش از زیر چادر دیوونه ام کرد… رفتیم تو اتاق حامد، نشسته بود پشت کامپیوتر… بعد از سلام و احوالپرسی مامانش که اومد بیاد بیرون من که توی چهارچوب در بودم یه کم خودمو کشیدم کنار ولی از عمد یجوری خودم رو کشیدم کنار که دستم که باهاش کیفم رو گرفته بودم خورد به کونش و رفت قشنگ لای پاش… اونم هیچی نگفت و یه خنده کوچیک کرد و سریع رفت بیرون…شهوتم زده بود بالا و رسیده بود تو چشام…!! باید حتمن همون بعدازظهر میکردمش… فرمان و عقلم افتاده بود دست کیرم… اکثر وقتها از حامد امتحان میگرفتم و بهترین کلک بود که سرشو گرم کنم… به جای یکی، دوتا برگه امتحانی آماده دادم حامد و گفتم یکساعت وقت داری همه رو حل کنی… میدونستم دوساعته هم نمیتونست تموم کنه و در اتاق رو بستم و گفتم میرم که با مامانت برای پولهای حق التدریس صحبت کنم…خونه شون دوبلکس بود و اتاق حامد توی نیم طبقه بالا…در رو که بستم اومدم پایین و صدا زدم خانوم فلانی که دیدم تو آشپزخونه هست و داره چایی آماده میکنه… هنوز چادرش سرش بود… اولین بار بود میرفتم تو آشپزخونشون…خودشم تعجب کرده بود، گفت چی شده؟… تجربه به من میگه اینجور مواقع باید مستقیم بری سر اصل مطلب…البته بستگی به شرایط هم داره… میدونستم خودشم دلش میخواد… بهش گفتم برگه امتحانی داده ام به حامد تا یه یکساعتی گیره، در اتاقشم بسته ام، اومدم ازت عذرخواهی کنم که دست زده ام بهتون…و بدون اینکه منتظر جوابش بشم دستمو از تو چادر کردم داخل و دوتا بازوی لختش رو گرفتم و صورتمو آوردم نزدیک صورتشو تو گوشش گفتم تو رو خدا منو ببخش و همزمان لبم رو گذاشتم روی لاله های گوشش و چسبیدم بهش… زده بودم به سیم آخر… همونجور که تو بغلم تقلا میکرد هی میگفت تو رو خدا ولم کن… لبام رو گردنش بود و حالا دیگه کامل بغلش کرده بودم و با دستهام از پشت داشتم کونش رو میمالیدم… چادرش افتاده بود رو زمین و فقط با صدای خفه و آهسته هی فقط میگفت ترو خدا نکن، یهو حامد میاد…یه تی شرت یقه باز و یه دامن از این چین پلیسه ها پاش بود… دستمو از همون پشت کرده بودم زیر تی شرتش و کمرشو میمالیدم و صورتم هم وسط چاک سینه هاش که از بالای تیشرت بیرون بود و داشتم اون وسط رو لیس میزدم… با یه حرکت و فشار دوتایی پهن شدیم کف آشپزخونه و رفتم وسط پاش… تیشرتش رو زدم بالا و همزمان سوتینش رو هم دادم بالا و سینه های سفید و خوشگلش رو که افتادن بیرون شروع کردم خوردن… با دست راستم هم دامنش که کاملا اومده بود بالا و شورت سیاهش و کسش رو چنگ میزدم… با همون دستم کمربند و شلوار و شورت خودمو با هر بدبختی بود درآوردم و رفتم سراغ شورتش… شورتش رو سفت گرفته بود ک در نیارم… پاهشو باز کردم و گذاشتم رو شونه هام…
خیمه زده بودم روش… لبه شورتش رو زدم کنار و کیرم رو کردم تو کسش…همه اینها شاید چهار پنج دقیقه بیشتر طول نکشید… دیگه مقاومت نمیکرد و دستشو از رو شورتشم برداشته بود…نمیدونم از هیجان بود یا چی که آبم هم نمیومد… کسش خیسه خیس بود و آب سفیدی روی کیرم میدیدم… فکر کنم دو سه باری خودش ارضا شده بود… منم تو همون حالت اینقدر سینه هاش رو مالیدم و گردنش رو ماچ کردم و تلمبه زدم تو کسش که بالاخره آبم اومد و دیگه فرصت هم نشد بکشم بیرون و همونجا با فشار شدید آبم رو ته کسش خالی کردم…و مثل جنازه افتادم روش… خودشم حال کرده بود چون وقتی بلند شدیم که لباسامونو مرتب کنیم بعدش که میخواستم ماچش کنم خودش هم همراهی کرد و یه ماچ اساسی کردیم…
بعدش که رفتم بالا ببینم حامد درچه حاله، در رو که یهو باز کردم دیدم که چشم منو که دور دیده بوده بیخیال امتحان شده بوده و شروع کرده بود به بازی با کامپیوتر… منم چیزی بهش نگفتم و جلسه اونروز رو تعطیل کردم و توی راهرو یه سیگار روشن کردم و از خونشون زدم بیرون…
نوشته: نیمو


👍 27
👎 20
331076 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

554968
2016-09-04 21:27:38 +0430 +0430

کار با راست دروغش ندارم، اما اگه واقعی باشه باعث تاسف ک اسمتو بزاری انسان… اونم ی انسان تحصیل کرده… منتظر باش زن و بچه تو اینطوری بگا بدن

2 ❤️

554972
2016-09-04 21:43:06 +0430 +0430

کس نگو حمال ، روت نمیشه بگی شوهر زنه سه چار دستی دبش کیونتو پاره کرده ، دلیل نمیشه اینجوری خالی ببندی !
اون تخیلتو گاییدم چاقال گراز وحشی تو کونت با این فانتزی?

1 ❤️

554996
2016-09-04 22:56:44 +0430 +0430

Saeee66eeed ?

1 ❤️

555001
2016-09-04 23:19:36 +0430 +0430

عالی بود منم یه بار مامان یکی دانش آموزام رو آوردم خونه کردم

0 ❤️

555005
2016-09-04 23:48:59 +0430 +0430

نمی دونم خوبه یا نه …برای من هم داره پیش میاد…نمیدونم چی کار کنم …خودش هم راضیه…

1 ❤️

555009
2016-09-05 00:16:14 +0430 +0430

جالبه که بچه های شهوانی موقع پریود به کسی گیر نمیدن شانس من روز تولدمم دوست دخترم پریود بود.کون لقتون خر شانسا هر چند نویسنده در کار هنرهای تجسمی و یک دسته تایپ کرده و دست دیگش تو شرتش بوده خودشو انگشت میکرده

1 ❤️

555016
2016-09-05 06:47:33 +0430 +0430

دروغ بوددکاملا حالا جرا ریدی به معلم ها

0 ❤️

555020
2016-09-05 09:02:10 +0430 +0430

خنده ام گرفت از اینکه انقدر راحت دروغ مینویسید و براتون اهمیت نداره که داستانی که مینویسید مشخص میشه دروغ هست البته داستان نباید راست باشه حتما ولی باید قابل باور باشه . شما میتونید درمورد سکس داستان بنویسید ولی بجای اینکه برید درمورد مسائلی بنویسید که سکس ممنوع هست بروید داستانی بنویسید از سکس های کاملا آزاد و حلال که مشکلی ندارد .

0 ❤️

555021
2016-09-05 09:13:18 +0430 +0430

کاملا معلومه دروغ بود –حتی با زنی هم دوست تا حالا نشده –اخه احمق چطور میشه خانمی را بازور بکنی و چندبار هم ارضا بشه –یه خانم اگه اول باهاش مهربونی نکنی حتی واژنش خیس نمیشه که تو با این راحتی بکنی اونوقت بازور کردی و چند باری هم ارضاشد؟ لااقل کمتر دروغ بگو تا باورش کنند –برا داستان زحمت کشیدی و ممنونیم اما بگید که زاییده تخیلتون هست

1 ❤️

555028
2016-09-05 10:19:15 +0430 +0430

کسکش حمال (dash)

0 ❤️

555036
2016-09-05 11:13:34 +0430 +0430

دیگه واقعاکوسم دهنت بیشعوربی فرهنگ حرومزاده

3 ❤️

555048
2016-09-05 11:43:53 +0430 +0430

عن آقا فیلم سکسی زیاد میبینی؟
جدیدا مد شده مثلا تو فیلم زنه رو وقتی که شوهرش خونه اس به روش خیلی مسخره ای میکنن و شوهره هم یابو نمیفهمه و اونا احساس بچه زرنگ بودن بهشون دست میده حالا تو بجای شوهر از بچه استفاده کردی که حداقل ننه ات گاییده نشه تو کامنتا.این فاز سیگار روشن کردن بعد گاییش هم جای شربت خوردن رو گرفته…برو بمیر و دیگه ننویس ریقو.

1 ❤️

555063
2016-09-05 14:32:31 +0430 +0430

ازیتاجون
3 ساعت،10 دقیقه

0

دیگه واقعاکوسم دهنت بیشعوربی فرهنگ حرومزاده

آزیتا جون این نفرین هست یا دعا؟؟ (inlove) (inlove) (inlove) (inlove) (inlove)
حتی اگه نفرین باشه من که عاشق یه همچین نفرینی هستم

0 ❤️

555070
2016-09-05 15:18:12 +0430 +0430

یه عنتر چلاق چن‌وقت پیش یه داستانک ریده بود اینجا ملت هیکلشو به گه کشیدن میومد خصوصی زرت و زرت کردن . حالام میاد پای داستانا ادای استاد اخلاقو درمیاره …
هوی چلاق ! برو رو «قالی» کونتو بده !!!

1 ❤️

555080
2016-09-05 17:47:22 +0430 +0430
NA

سراسر دروغ و خیالبافی. زاییده ذهن مریضه یه حیوونه نه انسان .

0 ❤️

555093
2016-09-05 20:31:08 +0430 +0430

کیر تو دماغت … خونه دوبلکسو مامانه کس و پسره هم بااینکه بسیار کس مشنگه دو ساعت تو اتاق میشینه تو بری پایین مادرشو بگایی و مادره هم یه جیغ نمیزنه میزاره قشنگ بکنیش و آبتو بریزی توشو … همینطور ردیف کن چاخان پاخانا رو.

0 ❤️

555102
2016-09-05 20:46:13 +0430 +0430

ای ول دادا

0 ❤️

555162
2016-09-06 04:34:24 +0430 +0430

بدینوسیله به اطلاع دوستان و عزیزانی که قصد نوشتن در این بخش را دارند، میرساند: در راستای جلب رضایت عمومی و دوری از ایجاد تنش بین اعضاء، و پاکسازی قسمت نظرات از کلمات زشت و رکیک، خواهشآ از نوشتن هرگونه مطلب در مورد امورجنسی و مسایل سکسی خودداری فرموده و سعی نمایند، بیشتر به مسافرت هایی که داشته اند، دوران خوش مدرسه بخصوص روز اول آن، ورزش هایی که علاقمندند، تعریف فصل های زیبای سال، علم بهتر است یا ثروت، و موضوعاتی نظیر آن بپردازند تا هم خودشان فحش نخورند، هم خوانندگان محترم و عزیز، راضی و شاد این بخش را ترک کنند بلکه خدا هم از شما راضی باشد

0 ❤️

555183
2016-09-06 07:52:44 +0430 +0430

چه خوب من دوست دارم معلم خصوصی بشم؟!

0 ❤️

555187
2016-09-06 08:47:38 +0430 +0430

صیاد ماهر ? ? ?

0 ❤️

555199
2016-09-06 11:01:58 +0430 +0430

نظر شما چیه؟کاکائوجان نفرین بودعزیزدل مامان

0 ❤️

555215
2016-09-06 13:24:21 +0430 +0430

آجیتا کون ! کیرم دهنت هرچند دهنت نجسه بوی گه میده ولی میشورمش

0 ❤️

555307
2016-09-07 02:20:31 +0430 +0430
NA

به نظر من ادامه داستان ازونجایی که نوشتی« دستمو از تو چادر کردم داخل و دوتا بازوی لختشو گرفتم» باید اینطوری میشد:
خودشو کشید عقب و با قابلمه زد تو سرم و من بیهوش افتادم رو زمین. به هوش که اومدم دیدم شوهرش با وزیر و رئیس جمهور تو کونم میذارن

0 ❤️

555380
2016-09-07 18:17:53 +0430 +0430
NA

معلمی شرف داره
ادم پستی هستی متاسفم برات

0 ❤️

588437
2017-04-08 19:31:53 +0430 +0430

چرت و پرت و الکی نوشتی، رفتم توی آشپزخانه و دستاشو گرفتم و بوووسش کردم، خییییییییلی مزخرف بود

0 ❤️

609466
2017-06-02 12:12:42 +0430 +0430
NA

خب یه ذره فکر کن شل مغز???

0 ❤️

645828
2017-08-17 11:30:48 +0430 +0430

نوش جان
من داستانتو باور میکنم
کاش واسه منم موقعیت اینجوری پیش بیاد

0 ❤️

650233
2017-09-06 21:13:46 +0430 +0430

کص ننت جقی

0 ❤️

663885
2017-12-02 08:21:35 +0330 +0330

بازم برامون بنویس

0 ❤️

669536
2018-01-14 19:12:12 +0330 +0330

عجب داستانی، آبم راه افتاد… این “نیمو” داستاناش معرکه اس… کاش بیشتر مینوشت

0 ❤️

674759
2018-02-23 02:21:15 +0330 +0330

برای منم پیش اومده
معلم‌های عزیز نکنین از این کارها خب
نمیگین اگه شوهر خانوم بفهمه چی میشه؟
هرچی باشه شما معلمین تو شهر برا خودتون ابرو دارین
چی بگم آخه.

0 ❤️

721743
2018-10-04 02:52:20 +0330 +0330

آخه مادر اوبی تو خودت به یع معلم ادبیات کیر کج نیاز داری که یادت بده اون چشم و گوش نیست که میخواره، چشم و‌گوش میجنبه، اون کون سفیدته که میخواره. ریدم تو‌ سلول های بنیادی. خخخ

0 ❤️

731279
2018-11-19 23:46:21 +0330 +0330

امیدوارم هر چ زودتر زن بگیری و بچه دار شی . امسال تربیت معلم قبول شدم الان دانشجوم. چن سال دیگه که معلم شدم میام تدریس خصوصی برا بچه ت . اتفاقن میخام یه امتحان دو صفحه ای هم ازش بگیرم .

0 ❤️

770441
2019-05-30 23:41:35 +0430 +0430

نظر شما چیه؟چرا همه سیگار می کشن تو داستان امشب،؟

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها