سلام اسم من علی از اهواز میخوام خاطره اول خدمتمو براتون تعریف کنم در حال حاضرم سربازم مشخصاتمو بگم که قدم ۱۸۳و ۸۸کیلو وزنمه بدنسازی دارم و درشت هیکلم و کلی هم کص زدم زمین با همین قیافه،راستش از شانس بد ما دفترچه پست کردیم و و بعد آوزشی کیری خدمت ما افتاد مشهد با کلی اعصاب کیری بلیط قطار گرفتیمو رفتیم مشهد تو کوپه یه دوتا مرد مسن و سه تا پسر نوجوان بودن و من اون جونا هم کلی سرو صدا میکردن که رو مخ میرفتن برا همین من همش تو راه رو بودم.کوپه بغلیمون اخ اخ نگم برات یه خانواده بودن چه خانواده ایی،دوتا پسر جوان یه پیرزن یه زن تقریبا ۳۰ساله یه دختر تقریبا ۲۰ساله و دوتا پسر ۱۸ساله و ۲۷ساله بریم سر اصل داستان .من تو نخ اون زن سی ساله ها بودم کونخوش فرمش ادمو دیونه میکرد کصکش عشوه هاش ادمو پاره میکرد و منم شق کرده بودم دنبال زدن مخش بودم که دیدم پسر ۲۷ساله که اسمشم رضا بود تو هر ده دیقه شش بار از جلو من رد میشد وچون راهرو زیاد فضا نداشت به یه هوایی خودشو میمالید بم اقا منم توجهم جلب رضا شد یه پسر ۱۷۰سانتی سفید تقریبا تپل با شلوار حوله ایی کونخوبی داشت یه تیکه من رفته بودم سیگار بکشم تو فضای مکس بین دوواگن که اقا اومد و یه دستی به شکم من زدوگفت اگه اینم نباشه هیکلت فوق العادس اخه من همچین یه نمه شکمم داشتم اهل پکو مک نیستیم ما خخخ خلاصه شماره رو داد اقا رضا و دلو و قلوه میدادیم که گفت میخواد ترتیبشو بدم خلاصه بیدار موندیم تا طرفا ۳صبح که گفت رفته چک کرده و واگن اخری خالیه خالیه منم دلمو زدم به دریا ورفتم دنبالش خلاصه رسیدم و جلوم زانو زد و بی هوا شلوارو کشید پایینو شروع کرد ساک زدن منم گوشه کوپه اخری وایساده بودم و اخر واگن روچکمیکردمکه کسی نیاد بی هوا بیناموس چه ساکی میزد داشتممیترکیدم دهنش دااااغ بود و تا ته میکرد تو دهنش همزمان با کیر خودشم ور میرفت حسابی کیرم صفت شده بود و رضا پا شد و خودشو تا کمر تا زد و گفت بکن منم نامردی نکردمو کیرمو گذاشتم در کونش زیاد تنگ نبود ولی چنان تا ته فشار دادم که اهش دراومد و شروع کردم تلمبه زدن بعد چن دیقه داشت ابم میومد و بش گفتم دوبار زانو زد و کیرمو گذاشت دهنش همه آبمو ریختم دهنش کلی ازم تشکر کردو جلو تر من رفت تو کوپه ش و تا رسیدن به مشهد داشت فقط از حالی که کرد برام میگفت بعدش متوجه شدم اون زن عمه شه و گفتم توکف کونشم و میخوام عمشو قبول کرد عمشو اوکی کنه برام حالا عمشم یه جریان دیگه س که بعدا براتون تعریف میکنم
امیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: کیر کلفت
به بشریت یه خدمتی که میتونی بکنی اینکه بقیشو تو دلت محفوظ کن و با خودت به گور ببر
بازم داستان های دروغین و پردازش نشده و سکس غیر ایمن…همراه با غلط املایی…دیسلایک
آقای دودولی یارو ۲۷ سالش بوده ، میگی کردن پسر!!! تو قطار
بدنسازی داری ؟؟؟ شکمم داری
ای کاش یه نخود شعور هم میداشتی که حالا این گوه رو خوردی و چرند نوشتی ولی دیگه ننویسی. انتر
کس نگو جقی کونت گذاشتن تو قطار اشکال نداره از این به بعد با مادرت برو سفر که بشه سپر بلات
بازهم تاکید می کنم . نویسنده ی عزیز اصولا نویسندگی رو یاد بگیر اولین اصل نویسندگی رفتن به حمام و بغل کردن گلنار هست بعد از این عمل شک نکن که هیچ علاقه ای به تحریر داستان پیدا نمی کنی !
یه بار یه جوری گوزیدن گوزم هم قد تو بود تو رو که میبینم یاد گنده گوژی خودم میفتم
حالا واستید چند وقت دیگه میاد داستان مینویسه و میگه رسیدم مشهد و تو یگان خدمتی، همه رو کردم الا فرمانده که اون داستانو بعدا براتون تعریف میکنم میگید نه این شما و این بکن جنوب
دلتو به کیر ما نمیزنی کل داستانای شهوانی اینجوری کیریه دلمو زدم به دریا کص ننت باو
کوپه قطار شش نفره هستش نه هفت نفر.کوپه هاي اخر هميشه مال رييس قطار و خدمه فني هستش.از انديمشک به ببعد تا اراک موبايل اصلا انتن نداره اگه داره يک در ميان مياد و ميره برو جقتو بزن
نمیخواد بقیشو بنویسی خودمون میدونیم احتمالا همینجوری کوپه کوپه میکردی میرفتی جلو تا اخرش رسیدی به راننده قطار چون کون اونم سیرت نکرد رفتی رو سقف لوکوموتیو کردی تو دود کش!! ?