عرض سلام دارم خدمت دوستان عزيز.كامران هستم 26ساله از تهران.داستاني كه ميخوام تعريف كنم در مورده يكي از مشتري هاي مغازم هستش.بنده مغازه بلور فروشي در منطقه دولاب تهران دارم.ي مغازه اي هستش كه در محل هست و مشترياش هم اكثرا به صورت قسطي جنس ميخرند.ي مشتري داشتم به اسم خانم ریاحی مدت زيادي بود كه ازم جنس به صورت اقساط خريداري ميكرد.ي خانم ميانسال(37ساله)قد متوسط و سفيد پوست.با قيافه كاملا معمولي.جريان از اون روزي شروع شد كه اين خانم به بهانه جنس خريدن يك روز اومد مغازه بنده.بنده اون جنسي كه ايشون ميخواست رو نداشتم.گفتم بعدا سر بزنيد تهيه ميكنم.اون زمان بنده 20 سالم بود دروغ چرا اصلا در وادي سكس و اين حرفا نبودم ي بچه كاملا معمولي.خلاصه سرتون رو درد نيارم اون روز به بنده گفت شما شمارتو بده من تماس ميگيرم كه ببينم جنس رو اوردي يا نه.منم شمارمو دادم.چند وقتي گذشت تماس نگرفت اومد مغازه گفت اوردي بنده گفتم نه.بعد به من گفت كه پس من شمارمو بهت ميدم اوردي جنس رو زنگ بزن.منه احمق هم اصلا متوجه نميشدم كه اين منظورش چي هست.
خلاصه گذشت نه من جنس رو اوردم و نه زنگ زدم.تا ي روز كه مغازه بودم ديدم ي خانمي زنگ زد.گفت اقا كامران؟بنده هم گفتم بله.گفت دوس داري باهام دوست بشي؟بنده هم كه اون زمان كم سن و سال بودم گفتم من كه شما رو نميشناسم.خلاصه تلفن رو قطع كرد.و چيزي نگفت يعني تا گفتم نميشناسمت تلفن رو قطع كرد.خلاصه وقتي تلفن رو قطع كرد بنده فكرم مشغول شد زنگ زدم به همون شماره ولي گوشيو برنداشت.تا چند وقت بعد خوده همون خانم ریاحی اومد مغازمون.گفت اقا كامران اون كسي كه اون روز زنگ زد خوده من بودم.من كه مونده بودم هاج و واج.گفت دوست داري رفاقت كنيم؟اولش هول شده بودم.بعد خودمم وسوسه شدم گفت اره.خلاصه ي مدتي با اين رفاقت داشتم ي زني بود با قيافه كاملا معمولي ولي كاملا اتيشي بود.ي روز بهم گفت شوهرم اعتياد داره نميتونه من رو سير كنه.شنيده بودم كه گناه زن شوهردار از زن بي شوهر بيشتر هستش راستش رو بخوايد ي خورده ترسيدم.منم كه 20 سالم بود و خيلي چيزارو نميدونستم ولي شهوتيم كرده بود با حرفاش.گفتم اگه طلاق گرفتي باشه ميام خخخخ.اونم گفت نه الان.خلاصه مشكلاتش با شوهرش زياد شد ي 7ماهي از شوهرش طلاق گرفت و من فقط تو اون 7 ماه ي بار فقط اين خانم رو كردم و ديگه نتونستم اين خانم رو بكنم.و بعد از اون 7 ماه هم دوباره رجوع كرد به شوهرش و همون سكس اولين و اخرين سكسم تا الان بوده.چون تا الان كسي بهم پا نداده سكس كنم خخخ.ممنون كه وقت گذاشتين.موفق باشين
نوشته: کامران
اقای بنده…محله دولاب تو کونت با این داستانت
این داستان سکسی بود مثلا کله تخمی؟؟؟؟؟
تو 20 سالگی کیر و تخمتو گربه خورده بود که تو وادی سکس نبودی؟؟؟؟؟
چرا هی بنده بنده میکنی تنبون؟؟؟؟؟
این داستانو بنویسی رو کاغذ بکنی تو کونت اسهال خونی میگیری بی پدر biggrin
دیگه ننویس…این داستانو بده مامانت شبا برات بخونه خوابت ببره عزیزم biggrin
خخخخخخخخخ ما کیرتیم نه تو کیر مایی هرهرهرهرهر
به کس عمه جندت بخند جقی بدبخت
این جاکش چقدر بنده بنده کرد… ریدم تو سر در اون مغازه بلور فروشی و این داستان کیری… اقلا دوتا داستان اینجا میخوندی بفهمی داستان سکسی یعنی چی… کیرم تو اون بنده ت
نمیدونم مردم چه اصراری دارند با دادن خونه زندگی خودشون رو شیک کنند البته تو اون زمان کیری نداشتی که بتونی کاری بکنی پس در نتیجه کسخول شدی و سرت کلاه رفته و روحیه سر خورده پیدا کردی و به استمنا روی آوردی good
بنده نوازي فرمودي اقاي بنده!!! بلد نبودي بكني وگرنه ميشه كه بشه
دمت گرم
مونده بودم چجوری کیرمو بخوابونم. داستان کیریت کمکم کرد این کیرا بخوابونم
عافیت بادا تو را گوز گلو… اومدی داستان بنویسی گوزیدی … اونم از گلو
کیر مردان زیمبابوه تو کس مامان محترمتون
چه اسم تخمی گذاشتی