کسش همونطور که فکر میکردم تنگ بود

1394/07/11

فارسی رو با همون لهجه که من داشتم حرف میزد، تبریز.
از اونجا که زبون مادریمون مشترک بود از همون روز اول خیلی بهش احساس نزدیکی داشتم. وقتی بار اول حرف اومدنش رو زدن فکر کردم سنش از من خیلی بیشتره و به همین دلیل اصلا راجع بهش کنجکاو نبودم ولی وقتی خونه عموم دیدمش به کلی سوپرایز شدم.
این خصلت بچه گی هام بود، همیشه اونایی که بیشتر حال و هوای سیندرلا رو داشتن منو به رویا می بردن. خیلی عمیق و طولانی. اون شب تو مهمونی آدمای زیادی بودن، حرف میزدم، میوه میخوردم، برا خودم چایی می ریختم و … ولی همه حواسم به سیندرلا بود.
سه ماه پیش شوهرش رو سر یک ماجرایی از دست داده بود و دیگه همه اون رو بیوه میدیدن. صورت بچه گانه اش، کمر باریکش، شرمی که تو نگاش داشت وقتی نگاهمون بهم میخورد، هیچکی اینارو نمیدید. ولی من همه فکرم به اون بود. هیجان همه وجودم رو گرفته بود. کونم نبض میزد. همش به این فکر میکردم که دیگه لازم نیست به سوژه های ملال آورم فکر کنم تا آبم رو درآرم. تصویر جدیدی پیدا کرده بودم. ولی هرگز فکرش رو نمی کردم که کارم به اینجا برسه.
سه ماه بعد
صبح زود رسوندمش کلیسا، تاکید کرد که نیم ساعت زودتر بهم زنگ میزنه و من زودتر نیام معطل شم. تشکر کرد و در رو بست و رفت. داشتم همه اون ثانیه هایی رو که بدون نگرانی به فرم بدنش نگاه میکردم رو تو ذهنم ثبت میکردم. به سمت در کلیسا میرفت، چشمام رو کونش بود، شروالش رو نمی دیدم، شرتش خاکی رنگ بود یا حاشیه توری. برگشت دست تکون داد. من هنوز داشتم نگاش میکردم و زده بودم به سیم آخر و حرکت نمی کردم تا این لحضات رو به خوبی ثبت کنم.
کلید خونش دست من بود و از روزی که کلید رو داشتم این اولین باری بود که میدونستم اون خونه نیست و این منم که باید برش گردونم خونه. از دیشب هزار بار این لحظه رو تصور میکردم که میرم تو خونش.
خیلی تند روندم خیلی میترسیدم و قلبم تلپ تلپ میزد. بسته ها رو از تو ماشین برداشتم و رفتم سمت در خونه اش. درو باز کردم. بوی خودش میومد. مست بودم. بسته ها رو گذاشتم کنار در. یک راست رفتم تو اتاق خواب و دراور لباساش. دومین دراوری که باز کردم لباس زیراش بود. لباسامو کندم، لخت شدم. شرتش رو روی دماغم گرفتم و عمیق نفس میکشیدم و با اون دست یه مشت لباس زیرش رو به کیرم میمالیدم. کمتر از یک دقیقه توی تختش آبم اومد، برعکس همیشه دستمال نداشتم و همه آبم ریخته بود رو دستم.
پشیمون بودم.
یک سال بعد
خواهر زن دادشم سوژه جدید من بود.
تبریز شاغل بود و مدیر پروژه بود. شاید چون حقوقش خوب و زورش به شوهرش میچربید سکسی ترین فکری که راجع بهش میکردم این نبود که با من داره سکس میکنه، این بود که یکی از تازه مهندس های پروژه اش رو تو دفتر کارش گیر آورده؛ لختش کرده و داره کیرش شقش رو ساک میزنه. آب دهنش از بین دکمه های نیمه باز مانتوی روشنش میچکید بین ممه هاش. پسره بهش جرات دست زدن هم نداشت و با دست های مشت کرده داشت عجیبترین ارضای زندگیش رو که از قرار شدیدترینش هم بود رو تجربه میکرد. احساس میکرد ستون فقراتش جم شده و آبی که از کیرش پمپ میشه از تو نخاعش میاد بیرون.
سیگارم به فیلتر رسیده بود و باید برمیگشتم تو کارگاه. از منشیمون خوشم نمی اومد ولی اون فقط مونده بود کسش رو بچپونه دور کیرمون. اول رفتم دهنمو آب زدم که میترا بوی سیگار به مشامش نخوره و دوباره موعضات شروع نشه. فکر میکردم چون خودم دیگه بوشو احساس نمی کنم، اونم نمی کنه ولی تا برگشتم تو اتاقمون دستش رو گرفت رو دماغش و گفت چه خبره؟ گفتم بعد از خبره، اخم کرد رفت بیرون. صدای بسته شدن در دستشویی اومد، یعنی 5 دقیقه برا فضولی وقت داشتم.
آزمایشی که بخاطرش دیر اومده بود سرکار مامو گرافی بود نه خون. سینه چپش هم از راستش بزرگتر بود ولی من هیچوقت متوجه نشده بودم. وقتی که من بهش کار یاد میدادم، با نگاه حیزم هیچ مشکلی نداشت ولی وقتای دیگه زود از دیدم خارج میکرد بدنش رو.
وسط مکالمه گوشیم خاموش شد، نفهمیدم چرا ولی سیندرلا با من میخواد بلیت هواپیما بگیره. بخاطر استعدادم همیشه سفرهای پرخرج رو به من میدادن که مثل پارسال شرکت 25 میلیون سر خنگی مهرداد ضرر نکنه. حالا سفر ماه آینده ام از سفر پر استرس کاری تبدیل شد به رویایی که این بار همه وجودم رو به خودش مشغول کرده بود. سیندرلای سکسی رویا های پارسال من همسفر و شونه به شونه من میشه اونم 8 ساعت پرواز خارجی.
سریع تو روئیام هونجا بالای آسمون با شراب مستش کردم و تو دستشویی هواپیما ایستاده کیرم رو گذاشتم تو کس تنگی که فقط دو سال باهاش بازی شده بود.
دو سال ازدواج با حساب من و آمار و احتمالات اینکه هفته ای یک بار سکس اتفاق بیوفته میشه ماهی سه بار چون یک بارش به قاعدگی خورده و سالی 36 بار.
36 بار یعنی هیچ، یعنی باکره. مجید میگفت الهام بعد از پنج سال تا قبل از ارضا شدنش آنچنان کس تنگی داشته که امکان نداشته مجید بتونه تو اون تنگی آبش دربیاد و لذتی ببریه، همیشه باید ارضاش بعد از از ارضای الهام میبوده.
دیگه کاری نمونده بود که بلد باشم و نکرده باشم که جنتلمن به نظر بیام. پرواز سه ساعت دیگه بود، بهش زنگ زدم و گفتم تو ماشینم و ده دقیقه دیگه پایین منتظرت هستم.
سیاه پوشیده بود، موهاش سیاهتر بود، مژه هاش، خط چشمش، الان که فکر میکنم لبش هم باید سیاه بوده باشه ولی نبود. مثل شخصیت های کارتونی شده بود.
دوتامون عقب نشسته بودیم. پام رو چسپوندم به پاش، فاصله گرفت. شهوتم رو بیشتر کرد، انگار تنگه نفس شده بودم از شدت شهوت. حرف میزدم ولی نمی فهمیدم چی میگم ولی از نگاه های راننده میدونستم که دارم چرت میگم.
پروازش بهتر از بار قبلی بود. هر مسافر برا خودش میتونست فیلم بگیره. نیم ساعت بود که بغل هم نشسته بودیم و حرفام داشت ته میگرفت. مثل همیشه حرف نمیزد. بهش گفتم فیلم چرا نمیگیری؟ گفت نمیشناسمشون، گفتم من برات انتخاب میکنم. گفت خودتم نگاه میکنی؟ گفتم باهم نگاه میکنیم. گفت باشه، احساس کردم که گرما از بدنم به کله ام هجوم آورد. بهم گفته بودن این جور وقتا قرمز میشم. قرمز شدده بودم وقتی به این فکر میکردم که سرم رو به خاطر کوتاهی سیم هدفون مشترک باید نزدیک سرش بگیرم. نقشه م این بود که خوابم ببره و سرم رو بزارم رو شونش.
صدام میکرد. نمی دونستم کجام، دیدم مهماندار سینی جلو پامو باز کرد و غذا گذاشت جلوم. فقط فحش بود که به خودم میدادم.
ازش معذرت خواستم که سرم رو شونش بود، گفت نه مگه چیه. با لبخند گفت.
بعد از غذا بهش گفتم من باید وقتی میرسم حتما دو ساعت بخوابم بعد میریم تو شهر. گفت کجا؟ گفتم تو هتل فرودگاه.
گفت باشه.
روسریشو برداشته بود و احساس میکردم ملکه آینده انگلستان داره قدم زنان با من به طرف آسانسور میره. وقتی ازش خواستم تو همون اتاق بمونه هیچی نگفت.
درو من بستم. گفت من اول دوش میگیرم. رفتم بالکن و سیگارم رو روشن کردم. الکل نخورده بودم ولی مزه ی سیگار بعد از الکل میداد. نصفه پرتش کردم. برگشتم تو اتاق، لخت شدم و رفتم طرف حموم. درو باز کردم، پشت به من بود زیر دوش.
بخار همه جارو گرفته بود.
لخت بود.
کیرم در آخرین حد خودش شق شده بود.
از پشت دستامو بردم حلقه کردم.
گذاشتم بین کونش.
خیلی سفید بود.
برگشت.
مثل کسی گه اشک ریخته، آرایش چشماش تا چونه اش ریخته بود.
بوسیدمش. بوس نبود. میخوردمش. احساس میکردم وحشی شدم و سعی میکردم آرومتر باشم.
تنگ بود ولی خیس بود. حتی آب دهن هم نزدم.
آبم رو تا آخر ریختم توی بدنش.
زیر دوش خوابمون برد.

نوشته: سینا


👍 0
👎 1
84862 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

470634
2015-10-03 16:44:17 +0330 +0330

کاری ب داستان ندارم
زیر دوش خوابتون برد ؟!!!
فحش رو میسپارم ب دوستان …

1 ❤️

470635
2015-10-03 17:46:14 +0330 +0330
NA

قرار نبود فیلمیوکه دیدین تعریف کنیا

0 ❤️

470637
2015-10-03 18:16:29 +0330 +0330

کلا نفهمیدم چی شد ولی نه آخه زیر دوش خوابتون برد؟!؟!؟! dash1
چرا کس تلاوت میکنی عزیزم
تو پدر جقو رسما گاییدی

0 ❤️

470638
2015-10-03 19:51:44 +0330 +0330
NA

بخدا ۳ بار داستان رو خوندم ولی اخرشم نفهمیدم چی داستان ت رو !!

0 ❤️

470639
2015-10-03 20:07:01 +0330 +0330
NA

داداش میگن خوب نیس توی حموم آدم بخوابه یهو اجنه میان سراغتا حالا باز برو زیر دوش بخواب فردا میای داستان کردن یک جن رو برامون تعریف میکنی .

0 ❤️

470640
2015-10-04 00:22:15 +0330 +0330

تو از نودگان حرام صادق هدایت نیستی عایا؟؟::

0 ❤️

470642
2015-10-04 07:45:02 +0330 +0330

کلیسا، سفر خارجی، زن داداش، رفتی خونه طرف با شرتش خودت رو ارضا کردی… درسته که داستانه، ولی حداقل یجوری باشه که جا بشه! dash1
از همه اینا بگذریم، غلط املایی هم داشتی، میشه ۱۴! اینارو اصلاح کن بده مامانت امضا کنه، بیار!

شلوار، نه شروال
هیز، نه حیز
لحظات، نه لحضات
چسبوندم، نه چسپوندم
wink

5 ❤️

470643
2015-10-04 08:20:13 +0330 +0330

مبهم بود
بیشتر تمرین کنید موفق میشید
.
منتظر فحش های دوستان هستم biggrin

0 ❤️

470644
2015-10-04 09:02:24 +0330 +0330
NA

کییییییییییییییییییییر تو داستانت

0 ❤️

470645
2015-10-04 15:24:00 +0330 +0330

کونکش زیر دوش ادم خوابش میبره؟

0 ❤️

470646
2015-10-04 18:09:56 +0330 +0330
NA

این داستان بود یا چرت و پرت new_russian

0 ❤️

470647
2015-10-04 18:37:39 +0330 +0330

آخه مرتیکه سیک باش، چرا توهمات احمقانتو طوری می نویسی که هیچکس نمیفهمه چی میگی؟
گوزو ، ریقو ، شاشو

0 ❤️

470648
2015-10-06 00:46:48 +0330 +0330

برو زیر دوش بخواب

0 ❤️

470649
2015-10-06 09:30:43 +0330 +0330
NA

بقول یکی از دوستان قرار نبود فیلم ی که هواپیما ی ایران میده تعریف کنی فیلم پرتقال کونی بود فک کنم؟؟؟؟

0 ❤️

470650
2015-10-06 20:42:32 +0330 +0330

آخه چفتو چیلی چرا آبروی ترک جماعتو میبری مخ خیرچایی،بشاشم رو مخت که رشد کنه؟؟؟
توی اوسکول گوز مخ منو یاد اون بلوتوث مصاحبه با ترکه در مورد عید قربان میندازی که اونم مثل توی جقی جوری جو گرفته بودش که تمام تخیلات کیری ویری مغز نداشتشو داشت بروز میداد،اوسکول این سری خواستی بنویسی،قبلش برو شهر بده داستانتو ترجمه کنند بعد بیار بذار اینجا شاسکول.

0 ❤️

470651
2015-10-08 23:17:53 +0330 +0330

این داستان بی سرو ته رو چه به بزرگ علوی و صادق هدایت و عباس معروفی؟
خود این آدمها مگه یه سبک دارن که سبک این نوشته بی سرو ته شبیهشون باشه ؟

0 ❤️