کص و کون طلا

1401/03/04

سلام من مهدی هستم ۲۲ سالمه این داستان مال ۵ سال پیش هستش.
خب داستان از این قراره که من یه دخترعمه خوشگل دارم با کون سفید و نسبتا خوب کصش نیمه سیاه و صورتیه اون موقعه ها وقتی ۱۷ سالم بود خیلی تو فکرش بودم بعضی وقتا ۲ تا بالشت بر می‌داشتم به هم میچسبوندم و به عنوان کص و کون اون باهاش جق میزدم.

این اواخر مادربزرگم خدا بیامرز مریض بود، ۵ تا بچه داشت ۲ تا دختر ۳ تا پسر ۲ تا از پسراش که یکیش بابای منه ازدواج کردن دختراش هم هر دو ازواج کردن اون عموم که ازدواج نکرده پیش مادربزرگم زندگی می‌کرد (هنوزم اونجا زندگی میکنه اما مادر بزرگی نیست) ولی بخاطر شغلش که خبرنگاریه وقت مراقبت از مادربزرگم و نداشت بخاطر همین ما نوبتی پیشش میموندیم.

یه روز که رفتیم اونجا دیدیم عمم هم اونجاست، عمم یدونه دختر داره که اون موقعه ۱۶ سالش بود همونطوری که بالا توضیح دادم.

خلاصه قرار شده بود اونجا بمونیم منم تو کیرم عروسی بود.

شب شد و ما برای صحبت رفتیم تو اتاق ( معمولن بچه های فامیل ما اونموقعه بازی نمی‌کردیم ولی میرفتیم تو اتاق خودمون و سرگرم میکردیم خلاصه درم می‌بستیم مشکلی نبود ) خلاصه یکم که گذشت بهش گفتم ( اسمش افسانه هست و یه نکته هم بگم این هستش که ما تو اون سن هم هنوز حالات بچه گانه داشتیم ولی مسائل جنسی رو میدونستیم، نمیدونم شاید اون کامل نمیدوست من خیلی کصکش بودم .) بیا یه بار لب بگیریم ببینیم چجوریه گفتش یعنی چی منم گفتم از لب بوس کنیم همو گفت نه کار بدیه کصشعر کصشعر کصشعر تا بلاخره راضیش کردم یکم اون زیاد تو باغ نبود خلاصه لب گرفتیم و خجالت می‌کشید بعدش بهم درست نگاه کنه خودشو به کوچه علی چپ میزد.

سرتونو درد نیارم … صدامون زدن که عمو میخواد بیاد اتاق بخوابه (اتاق عموم بود که ازدواج نکرده) خلاصه گذشت تا فردا عموم پشت سیستم کار انجام می‌داد ما هم جای خلوت نداشتیم برای کص بافتن گذشت تا غروب که عموم برای نماز جمعه رفت گزارش تهیه کنه ما هم سیک کردیم تو اتاق.

خلاصه … حرفشو پیش کشیدم که در بیاریم به هم نشون بدیم بازم کصشعر تا رازی شد از رو شورت کونشو ببینم منم بکیرم طوری شورتم هم کشیدم پایین شوکه شد ولی براش عادی شد.

من از یه طرف میترسیدم به بقیه هم بگه از یه طرف دیگه ممکن بود یکی بیاد تو اتاق پس زود جم و جورش کردم شانسم نداشتیم اینا برای خریدی چیزی برن بیرون.

خلاصه بهش گوشزد کردم به کسی نگه، یکم گذشت صدامون کردن برای شام… بعد شام یکم نشستیم و دوباره که خواستیم بریم تو اتاق من با کلی مخ کوبی راضی کردم شورتشو در بیاره، بعد بچه ها برای اینکه کسی از سوراخ در نبینه یه پارچه رو دستگیره آویزون کردم خودمم با افسانه رفتیم پشت در که کسی اومد بلافاصله نبینه و فرصت باشه، جوری ایستادیم که سایه هم نیوفته، خلاصه …

شورتو که در آورد خجالت می‌کشید من هم میدونستم جا برای تقه توقه بازی الان نیست پس فقط کیرمو یکم چسبوندم لای کونش ترسید گفت چی میکنی منم آرومش کردم گفتم به تو هم حال میده خلاصه من از گرمی کونش چون تجربه اولم بود ابم اومد ولی از قبل فکر دستمال و کرده بودم می‌ریخت روش داستان میشد منم حوصلم نمیومد تمیزش کنم یا بگم براش که این آب چیه…

گفتش خب چیش اینکه حال نداد منم میلم کم شده بود جم و جور کردم گفتم بریم اونجا بشینیم تا به تو هم حال بده اومد رو مبلی که یکم از پشت در فاصله داشت منم با ترس که یکی نیاد کصشو مالیدم لباشو خوردم تا یکم بهش حال داده باشم ارضا نشد ولی

بچه ها مرسی خوندید ببخشید اگه تقه توجه بازی نداشت من واقعیت و نوشتم امیدوارم خوشتون اومده باشه.

بدرود …

نوشته: مهدی


👍 3
👎 10
29501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

875889
2022-05-25 02:03:08 +0430 +0430

وجدانا تو سن اینا من گاگول بودم😅😅
این کیرش تو بالشت می‌کرده😂😂
هنوزم این حرکت برام قفله🤣🤣🤣

2 ❤️

875940
2022-05-25 09:06:35 +0430 +0430

غروبا نماز جمعه برگزار میشه یا ظهر؟😐
کسشر محضه

1 ❤️

875943
2022-05-25 09:33:03 +0430 +0430

خیال بافیای این اطفال رو چجور تایید میکنین جناب فرمانده😂

0 ❤️