کنترل ارگاسم با امکانات موجود (۲)

1399/10/02

...قسمت قبل

سرشو تکون داد و در حالی که داشت دوباره مشغول خوردن میشد گفت: دوباره بخون! میپرسم ازت.
بعد زبونشو آورد بیرون و چند ثانیه با فاصله از آلتم نگه داشت، منتظر بود شروع کنم به خوندن، تا نگامو بردم رو صفه ی کتاب زبون گرم و خیسشو روی صمیمی ترین بخش وجودم حس کردم. وقتایی که شیوا برام میخورد خیلی احساس خوبی داشتم، اینکه صمیمی ترین بخش وجودتو با یکی شریک شی خیلی جذابه، انگار همه چیز هم دیگه میشدیم. دوباره تا نزدیک ارضا شدن شدم، زبونشو دور کرد. نگاهمو از صفحه ی کتاب برداشتم و با بیچارگی فهمیدم این دفعه اصلا کتابو نخوندم که بخوام چیزی بفهمم. به جای خوندن کتاب فکر کرده بودم.
شیوا ابروهاشو بالا انداخت و پرسید: خب چی شد؟
لبمو گاز گرفتم و پایینو نگاه کردم، بلکه یکم مظلوم نمایی نجاتم بده. شیوا با چشمای گشاد شده پرسید: لااقل یه خط که فهمیدی! همونو بگو!
لبمو بیشتر گاز گرفتم و کتابو روی تخت گذاشتم. شیوا با حیرت نگام میکرد. همزمان با اینکه شوری خونو حس کردم شیوا با دست به پام زد و گفت: لباتو ول کن! مال منه ها سارا. کتاب که نمیخونی! سهم منو که تنها تنها میخوری! ( همیشه اعتقاد داشت درسته که لبام لبای منه، ولی سهم اونم هست و وقتی میبوستشون یه جوری لبامو با هم شریک میشیم. ) فقط داری از زبون من سو استفاده میکنی دیگه نه؟
نیم خیز شدم و خودم رو بازوهام بلند کردم. با حرص گفتم: نه که خیلی زبونتون اجازه داده من ارضا بشم! چپ چپی نگاش کردم و بعد نگاهم به آلتم افتاد؛ چقدر خیس بود. شیوا نگامو دنبال کرد و بعد خندید. زبونشو بیرون آورد و نشونم داد. داشت دلبری میکرد. خندیدم و گفتم: خب حالا کتاب نخوندم، ولی یه کار سخت تر کردم!
شیوا گفت: آخی! کوه کندی عزیزم؟

  • نه خیر. برای یه بی لیاقتی فکرای عاشقانه کردم. جمله های قشنگ قشنگ براش ساختم.
    شیوا با کنجکاوی پرسید: چه جمله هایی؟
    حالا نوبت من بود که تلافی کنم، گفتم: دیگه یه بنده خدایی اذیت کرد یادم رفت.
    چهرشو مظلوم کرد، مثل وقتایی که شکل موش میشد و بهش میگفتم موش موشی، با چشمای مظلوم و لحنی که دلمو به آتیش میکشید، پرسید: حالا این بی لیاقت اذیت کن یعنی نمیتونه یکی از اون جمله ها رو بشنوه.
    با زبون لبامو تر کردم و گفتم: چرا اگه بذاره ارضا شم فکرم درست کار کنه. دقت کردی الان نیم ساعته داری با من بازی میکنی؟
    نچ نچ کرد و گفت: ببین کار کتابخونمون به کجا رسیده. ای که در نیم ساعت صد صفحه میخواندی، کنون یک خط نخواندی! وای بر تو!
    خندیدم و دوباره دراز کشیدم‌. تمام بدنم پر از حس شده بود. یه جورایی کلافه بودم. واقعا نیاز تموم وجودمو پر کرده بود. احساس میکردم تک تک عصب های بدنم شیوا رو میخوان. این دفعه جای لیسیدن، روی کلیتوریسم بوسه زد. ناخودآگاه یه آه بلند کشیدم. احساسش فوق العاده بود، انگار یهو بهم برق وصل کرده بودن. بعد بوسه ای به کشاله ی رونم زد و بعد رونم، زانوم، ساق پام، مچ پام. بعد رفت سراغ اون یکی پام؛ از مچ شروع کرد و اومد بالا، از کشاله ی رون راستم دوباره رسید به کلیتوریس. خیلی قشنگ بود؛ تقریبا انگار یه جاده ای درست کرده بود که مقصدش کلیتوریس بود و از هر طرف جاده میرفت و میچرخید آخرش به همون میرسید.
    زبون خیسشو انقد روی کلیتوریسم کشید که تا دم ارضا رفتم، ولی باز پلید شد و یکم دهنشو از آلتم فاصله داد. پرسید: خب حالا جملتو بگو تا بذارم ارضا شی!
    با کلافگی گفتم: قرار بود تو بذاری ارضا شم تا بگم!
    انقد تو سکوت با اون چشمای نافذش نگام کرد که تسلیم شدم‌‌. آلتم برای ارضا شدن در حال التماس بود و دیگه نایی برای مبارزه نداشتم. گفتم: داشتم فکر میکردم چقدر خوبه صمیمی ترین بخش وجودمو باهات شریک میشم.
    لباش آویزون شد، معلوم بود انتظار یه جمله ی عاشقانه ترو داشته، سعی کردم فکرامو جمع و جور کنم تا یه جمله ی قشنگ بهش بگم، ولی واقعا سختم بود، خیلی تحریک شده بودم و بهم فشار اومده بود. شیوا انگار احساسمو درک کرد، اشاره ای به کتاب کرد و گفت: بردار بخون. میپرسم ازتا! نمیخواد برای من فکرای عاشقانه بکنی.
    با ناچاری کتابو برداشتم و آه کشیدم‌. امیدوار بودم این دفعه بذاره ارضا شم.
    اول یکم ملایم با کلیتوریسم بازی کرد، تمام سعیمو کردم تا روی کتاب متمرکز کنم، چشمام از روی کلمه ها سر میخوردن و انگار کلمه ها داشتن از چشمام فرار میکردن، ولی تونستم یه پنج خطشو بفهمم، با التماس چیزی که فهمیده بودم رو برای شیوا گفتم. امیدوارم بودم وقتی خوندنمو ببینه تند تر بخوره و بذاره ارضا شم، ولی سرعت خوردنش هیچ فرقی نکرد. با کلافگی به خوندن ادامه دادم، کم کم تونستم تمرکز کنم و تو این حین شیوا هم سرعتشو بیشتر میکرد، جای حساسی توی رمان بود و واقعا مغزم انگار لبه ی یه مرز قرار گرفته بود. انگار‌ گیج شده بودم، ولی واقعا احساس خوبی بود، انگار تو دریا شناور شده بودم. شیوا با نهایت سرعت و تند تند به کلیتوریسم زبون زد و من بالاخره با بی طاقتی کتابو بستم گذاشتم کنار، انتظار داشتم شیوا هم آلتمو بیخیال شه و باز بگه چرا نمیخونی، ولی به خوردن ادامه داد و بالاخره ارضا شدم. اون بهترین ارگاسمی بود که تاحالا تجربه کردم، احساسش خیلی خاص بود، انگار تشنه لب چشمه بردن و برگردوندنا لذت آبو دو چندان کرده بود. بعد از اون کلی از شیوا برای این فانتزیش تشکر کردم و تا حالا هیچ فانتزی دیگه ای نتونسته جای اون روزو برام پر کنه.

نوشته: Sara


👍 12
👎 2
35001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

782729
2020-12-22 00:17:40 +0330 +0330

تا حالا نشنیده بودم که کیر یه نفر لقب صمیمی‌ترین بخش وجودشو بگیره که به برکت سایت شهوانی بهش رسیدم.
نگفتی با کیرت ببخشید با بخش صمیمیت روزی چندبار دست میدی؟
آیا احوالپرسی باهاش می‌کنی و یا خونش میری؟

1 ❤️

846213
2021-12-04 17:44:49 +0330 +0330

در کل بدم نیومد ولی ولش کن 😎

0 ❤️

853075
2022-01-12 21:06:20 +0330 +0330

نانوسن حال کردم

0 ❤️