سلام محمد هستم و این داستان مال سه سال پیشه و بگم این داستان هم گی هستش الان هم نوزده سالمه میدونید امروز که به شهوانی سر زدم یه تاپیک دیدم راجب پارک دانشجو و یاد خاطره خنده دار سه سال پیشم افتادم اون موقع خیلی رفته بودم تو نخ پارک دانشجو میخواستم ببینم ترنس ها و دو جنسه هاش چه شکلی هستن آخه بگی نگی عاشق ترنس هام و بچه خوشگل ها و یه حس خفیفی هم به گی دارم خودمم از نظر ظاهری خوبم لاغرم سفید مو هام لخته و شیک پوش هستم و اهل تیپ زدن ولی خوب بیشتر اهل دختر بازیم اون موقع دقیقا ساعت یک و نیم ظهر بود که تقریبا رسیدم اونجا و خوب باید بگم واقعا نا امید شدم همه اونجا زن و بچه بودن با چند تا پیرمرد که نشسته بودن با هم کوسشعر گفتن هر چی گشتم هیچی پیدا نکردم نشستم روی یه نیمکت و شروع کردم با گوشیم ور رفتن یه سه چهار ساعت نشستم ساعت حوالی چهار بود که دیدم یه مرد میان سال اومد پیشم نشست و شروع کرد به برانداز کردن من و بعدشم هم شروع کرد به تعریف کردن از من یه شعر خیلی خنده داری هم خوند که یادم نیست چی بود یعنی باور کنید خندم گرفته بود من اومده بودم اینجا هلو ها و طاووس ها رو ببینم نه خیار ها و بادمجون ها یکذره هم تعجبم کردم خیال میکردم اینجور صحنه ها فقط توی داستان های شهوانی اتفاق می افته و زاییده ذهن چند تا بچه همجنس بازه ولی ظاهرا واقعی بود متاسفانه بعدش اون آقاهه ادامه داد و گفت کلی پول میریزم به پات هر چی هم بخوای بهت میدم فقط بیا مال من شو من گفتم حاجی اشتباه گرفتی من اون کاره نیستم که میگی من یه پسر نرمالم اونم گفت تو نرمالم نیستی تو بالاتری یه فرشته ای واقعا تعجب میکنم اونقدرا هم دیگه خوشگل نبودم ولی فکر کنم این بابا کون گیرش نیومده اومده کنه شده به ما 😂😂 خلاصه یکذره که گذشت از تو جیبش پنج تا اسکناس پنجاهی در اورد گفت میخوای اینا مال تو باشه ؟ پس بیا مال من شو خلاصه منم واسه خنده شمارمو بهش دادم و قرار شد فردا ساعت چهار بیام اونجا سر قرار اون موقع کلا حالیم نبود و شوت و ساده بودم و همه چیزو به شوخی میگرفتم و نمیدونستم سکس از کون چه دردی داره گفتم بذار بریم ببینیم میخواد چکار کنه پولم گیرم میاد جهنم نکته قابل توجهش اینه که اصلا هیچ ترسی هم نداشتم چون شوت بودم اون موقع رفتم تیپ زدم و خوشگل کردم براش و رفتم سر قرار اونم یه شوت زد گفت به به چه دافی شدی حالا سوار ماشین شو تا بریم شیشه ها ماشینش هم یکذره دودی بود خلاصه یک ذره ترس برم داشت ولی باز خندیدم گفتم بیخیال چیزی نمیشه توی ماشین هنگام رانندگی گفت خوب نمیخوای کیرمو بگیری تو دستت ؟ خیلی سریع کیرشو در اورد که اندازش متوسط بود منم کیرشو گرفتم یکذره چندشمم شد ولی عیبی نداشت خلاصه براش میمالیدم و اونم حال میکرد و رانندگی بعد رسیدیم به خونش دقیقا تو یه ساختمان طبقه چهارمش یا پنجم زندگی میکرد مجردی اینکه طبقه چهارمش بود یا پنجمو نمیدونم ولی خونش خیلی قشنگ بود و معلوم بود حسابی پول داره منم سعی کردم خودمو براش لوس کنم که بیشتر خرجم کنه گفت خوب حالا که اوردمت اینجا چه بلایی به سرت بیارم ؟ منم گفتم نازک عه آققااا دلت میاد منو اذیت کنی ؟ اونم منو کشید سمتش گفت البته که نه من سفید برفی خودمو اذیت نمیکنم بعد من برد تو اتاقش و خیلی سریع لباس هامو در اورد و منو لخت کامل کرد گفت جوون خوب سفید و کردنی هستی منم به حالت ناز بهش نگاه میکردم اونم گفت یه لحظه صبر کن بعد رفت از توی اون اتاق لباس های زنونه اورد مثل سوتین و جوراب بلند و موی مصنوعی از این چیز ها گفت میتونی اینها رو بپوشی ؟ راستش رو بخواید بدونید اونموقع راجب زنانه پوشی چیزی نمیدونستم و خوب یکذره پشیمون هم شده بودم که اومدم اینجا ولی دیگه دیر شده بود با خجالت لباس زنونه ها رو پوشیدم و واسش ژست های مختلف گرفتم تا ازم عکس بگیره بعضی عکس هاش هم جوری بود که اومد پشتم انگار داره منو میکنه و گفت قیافتو جوری بکن انگار داری درد میکشی بعدش هم گفت حالا دیگه میتونی لباس ها رو در بیاری و بعد هم لپتابش رو روشن کرد و عکس ده تا پسر دیگه هم نشون داد که همینکار باهاشون کرده و گفتم اوه اوه این آدم یه کون باز به تموم معناست و دیگه نباید بیام پیشش و بعدش گفت برو رو تخت تا کارو شروع کنیم منم رفتم نشستم رو تخت بعدش یه چیزی اوردش شبیه ژل بود بعد من از ش پرسیدم که آقا رضا (اسمش رضاست یادم رفت بگم ) میخواید لا پایی منو بکنید ؟ اونم گفت لاپایی عزیزم امروز قراره از باکرگی در بیای و کونت باز بشه من گفتم درد داره ؟ اونم گفت نترس جیگرم یه جوری میکنمت که درد نکشی راستش رو بحواید تو اون حال یکذره حالم گرفته شده بود واسه قضیه لباس زنونه احساس کردم که تحقیر شدم ولی خوب گفتم که هیچکس اون عکس ها رو نمیبینه نشست رو تخت گفت خوب جیگر بیا کیرمو ساک بزن ببینم چه کاره ای منم رفتم شروع کردم به ساک زدن و براش قشنگ میخوردم چون بار اولم بود دندونام یه ذره میخورد به کیرش بعد منو خوابوند رو تخت و سرمو گرفت و شروع کرد به تلمبه زدن تو حلقم که یکذره هم عوقم در اومد بعد هم اون اومد یه کوچولو واسه من ساک زد من کیرم زیاد بزرگ نیست کوچیکه و خوب خیلی حرفه ای ساک میزد بعد هم مثل دیوونه ها افتاد به جون بدنم که بوس میکرد و لیس میزد و وسطش لبام رو هم ماچ میکرد برم گردوند به حالت داگی شروع کرد به خوردن و گاز گرفتن کونم قبلش بهم گفته بود برم حموم یه کوچولو لیس زد و بعد هم اون ژل رو مالید و انگشت کرد کونمو و یواش یواش باز کرد و آخر کار هم کیرشو کرد توی کونم یواش یواش تو اون لحظه یه جیغ بلندی کشیدم که جلو دهنمو سریع گرفت گفت آرم عشقم الان دردش تموم میشه بعد سه سال یکذره از اون دردو فراموش کردم ولی واقعا شدید ترین دردی بود که میتونستم حس کنم و بعد هم کیرشو تا ته کرد تو یکذره وایساد و شروع کرد به تلمبه زدن قشنگ یادمه به سه چهار روش منو کرد منه بد بختم زیرش فقط آهو ناله میکردم و اشکمم در اومده بود آخرش هم آبش اومد و خالی کرد تو کونم من آبم قلبش اومده بود ریخته بودم رو یه پلاستیک بعد هم من خوابوند تو بغلش و ماچم میکرد و گفت عزیزم تو دیگه رسما مال منی ساپورتت میکنم ولی یه وقت به سرت نزنه در بری که عکسات رو تو اینترنت پخش میکنم منم چاره ای جز اطاعت نداشتم بعد اون قضیه تا چند ماه اسیرش بودم حتی وقتی پاییز اومد و تابستون تموم شد هم تا اواسط مهر ول کنم نبود هر دو روز بهم زنگ میزد و میگفت چطوری سفید برفی حالت خوبه ؟ دیگه زنگ نمیزنی به من هر بار هم که میرفتم قرار آرایشم میکرد و لباس زنونه بهم میپوشوند و ازم عکس و فیلم میگرفت تا اینکه اواسط مهر خوشبختانه دست از سرم برداشت و الان که بهش فکر میکنم میبینم چقدر ساده و شوت بودم و ای کاش نمیرفتم اون دو سه ماه درسته یه سنر پول بدیت اوردم ولی خوب خیلی تحقیر شدم و ارزششو نداشت این بود خاطره خنده دار من کنجکاوی نابخردانه من که به گاییده شدنم ختم شد و شاید این درسی بود که روزگار بهم داد

نوشته: محمد