کنیز و خر خاتون و مولانا

1401/02/25

داستان سکس کنیز با خر خاتون .
از اشعار مولانای بزرگ

دفتر پنجم مولانا بخش ۵۹

دوستان شهوانی حتما بخونید، جالبه ،،
اول داستان را نقل میکنم بعد اشعار مولانا
،،،،،،،،،،،

کنیزی در خانه اربابی نوکری میکرد . ارباب ، خاتون بزرگ و با ابهتی داشت .کنیز تمام وقت به کار و رفت و روب مشغول بود و چون امکان شوهر کردن نداشت، از نظر سکس و جنسی در فشار بود .لذا با فکری زیبا ، کاری نشدنی کرده بود … درقسمت طویله و اسطبل خانه ارباب ،خر نری وجود داشت .
کنیز زمان آب و کاه دادن به حیوانات ،کم کم خر را رام خود می‌کند و خر را به سکس عادت میده، بخاطر بزرگی کیر خر ،حیله ای ساخته و کدوی بزرگی خریده و در وسط کدو سوراخی اندازه کیر خر ساخته بود . ابتدا کدو را در کیر خر قرار می‌داد و سپس خودش زیر خر می‌خوابید. خر هم عادت کرده بود و با کنیز سکس می‌کرد. کدو مانع میشد که تمام کیر خر وارد کوس کنیز شود .
کنیز لذت ها می برد از کیر خر .

روزی زن ارباب یا همان خاتون ، متوجه ضعیف شدن جسم و بدن خر می‌شود، و هر کاری می‌کند، علتش را نمیفهمد ، دامپزشک ها می آورد، ولی بی فایده است.
تا اینکه یکبار از شکاف درب طویله متوجه کار کنیز میشه و می بيند که کنیز زیر کبر خر خوابیده و سکس می‌کند . و این سکس روزانه سبب ضعیف شدن بدن خر شده است.
خاتون فکر میکنه که خر مال اوست پس چرا خودش هم اینکار را با خر نکند و لذتش را ببرد .
لذا کنیز را صدا می‌کند .
کنیز سریع برخی وسایل سکس با خر را جمع می‌کند و نزذ خاتون میاد و میگه داشتم رفت و روب میکردم.و روزه دار هم هستم.!!!
خاتون ، کنیز را دنبال چند کار بیرون از خانه نی فرستد و به قول امروزی ها ، دنبال نخود سیاه .

بعد رفتن کنیز ، خاتون وارد طویله می‌شود و مشاهده می‌کند که کیر خر همچنان آماده کار است .
لذا بی درنگ زیر خر دراز میکشه و‌کیر خر را بر کوس خودش می‌گذارد و خر هم بدون کدو تا خایه کیر ۴۰سانتیمتریش را در کوس خاتون فرو میکنه و کوس و رحم و روده او را پاره میکنه و عرق خون می‌شود.
کنیز که برمی‌گردد، خاتون را غرق در خون زیر خر می بیند ، و میگه ای خاتون بدبخت ، ای عاشق کیر ، کیر ارباب کافی نبود و هوس کیر خر سبب شد کدو را نبینی و به این مرگ دچار بشی … حرص و طمع چیز خوبی نیست و تورا قتل رساند .

مولانا در قالب شعر اینو بیان کرده::::

یک کنیزک یک خری بر خود فکند
از وفور شهوت و فرط گزند
آن خر را بگان خو کرده بود
خر جماع آدمی پی برده بود
یک کدویی بود حیلت‌سازه را
در کیرش کردی پی اندازه را
در کیر خر کرد کدو را آن کنیز
تا رود نیم کیرش در کوس و سوز
گر همه کیر خر اندر وی رود
آن رحم و آن روده‌ها ویران شود
خر همی شد لاغر و خاتون او
مانده عاجز کز چه شد این خر چو مو
نعل‌بندان را نمود آن خر که چیست
علت او که نتیجه‌ش لاغریست
هیچ علت اندرو ظاهر نشد
هیچ کس از سر او مخبر نشد
در تفحص اندر افتاد او به جد
شد تفحص را دمادم مستعد
چون تفحص کرد از حال اشک
دید خفته زیر خر آن نرگسک
از شکاف در بدید آن حال را
بس عجب آمد از آن حال زار را
خر همی‌گاید کنیزک را چنان
که به عقل و رسم مردان با زنان
در حسد شد گفت چون این ممکنست
پس من اولاترم که خر ملک منست
خر مهذب گشته و آموخته
خوان نهادست و چراغ افروخته
کرد نادیده و در خانه بکوفت
کای کنیزک چند خواهی خانه روفت
از پی روپوش می‌گفت این سخن
کای کنیزک آمدم در باز کن
کرد خاموش و کنیزک را نگفت
راز را از بهر طمع خود نهفت
پس کنیزک جمله آلات فساد
کرد پنهان پیش شد در را گشاد
رو ترش کرد و دو دیده پر ز نم
لب فرو مالید یعنی صایمم ( روزه دار)
در کف او نرمه جاروبی که من
خانه را می‌روفتم بهر عطن
چونک باع جاروب در را وا گشاد
گفت خاتون زیر لب کای اوستاد
رو ترش کردی و جاروبی به کف
چیست آن خر برگسسته از علف
نیم کاره و خشمگین جنبان کیر
ز انتظار تو دو چشمش سوی در
زیر لب گفت این نهان کرد از کنیز
داشتش آن دم چو بی‌جرمان عزیز
بعد از آن گفتش که چادر نه به سر
رو فلان خانه ز من پیغام بر
این چنین گو وین چنین کن وآنچنان
مختصر کردم من افسانهٔ زنان
بود از مستی شهوت شادمان
در فرو بست و همی‌گفت آن زمان
یافتم خلوت زنم از شکر بانگ
رسته‌ام از چار دانگ و از دو دانگ
از طرب گشته بزان زن هزار
در شرار شهوت خر بی‌قرار

میل شهوت کر کند دل را و کور
تا نماید خر چو یوسف نار

چون ندانی دانش آهنگری
ریش و مو سوزد چو آنجا بگذری
در فرو بست آن زن و خر را کشید
شادمانه لاجرم کیفر چشید
در میان خانه آوردش کشان
خفت اندر زیر آن نر خر ستان
هم بر آن کرسی که دید او از کنیز
تا رسد در کام خود آن قحبه نیز
پا بر آورد و خر اندر ویی سپوخت
آتشی از کیر خر در وی فروخت
خر مؤدب گشته در خاتون فشرد
تا بخایه در زمان خاتون بمرد
بر درید از زخم کیر خر جگر
روده‌ها بسکسته شد از همدگر
دم نزد در حال آن زن جان بداد
کرسی از یک‌سو زن از یک‌سو فتاد
صحن خانه پر ز خون شد زن نگون
مرد او و برد جان ریب المنون
مرگ بد با صد فضیحت ای پدر
تو شهیدی دیده‌ای از کیر خر

آن کنیزک می‌شد و می‌گفت آه
کردی ای خاتون تو استا را به راه
کار بی‌استاد خواهی ساختن
جاهلانه جان بخواهی باختن
ای ز من دزدیده علمی ناتمام
ننگ آمد که بپرسی حال دام
پس کنیزک آمد از اشکاف در
دید خاتون را به مرده زیر خر
گفت ای خاتون احمق این چه بود
گر ترا استاد خود نقشی نمود
ظاهرش دیدی سرش از تو نهان
اوستا ناگشته بگشادی دکان
کیر دیدی هم‌چو شهد و چون خبیص
آن کدو را چون ندیدی ای حریص
یا چون مستغرق شدی در عشق خر
آن کدو پنهان بماندت از نظر
ظاهر صنعت بدیدی زوستاد
اوستادی برگرفتی شاد شاد…

و‌چنین مولانای بزرگ، در کتاب مثنوی معنوی ،
داستان حرص و‌طمع انسان را به تصویر می‌کشد…

مولانا دهها داستان شبه سکس در مثنوی دارد …اما برای پند و اندرز…
حتما بخوانید.
شاد باشید

نوشته: محسن


👍 14
👎 1
9201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

874077
2022-05-15 01:26:40 +0430 +0430

معلوم نی کدوه جنسش از چی بوده که با فشار خر نمیشکسته
اینجاست که میفهمیم مولانا ریده

0 ❤️

874096
2022-05-15 03:22:54 +0430 +0430

عزیزم کجایی ؟ دقیقاً کجایی ؟؟ 🤨

0 ❤️

874117
2022-05-15 06:20:55 +0430 +0430

درود
خیلی عالی وزیبا
لطف کنید شما که آشنا به اثر گرانبهای مولانا هستید از دیگر حکایتهای مشابهه هم برامون منتشر کنید.
سپاس

0 ❤️

874126
2022-05-15 07:33:22 +0430 +0430

👏 👍
احسنتم

0 ❤️

874171
2022-05-15 16:02:38 +0430 +0430

و مثل “کیر دیدی کدو ندیدی؟”
حکایت از تقلید کور کورانست

0 ❤️

874172
2022-05-15 16:08:23 +0430 +0430

کیرودیدی کدوروندیدی ،داستانی که نوشتی همه ازحفظ میدونن

1 ❤️

874199
2022-05-15 21:41:59 +0430 +0430

این چه کسشری بود نه وزن داشتنه قافیه😐این از مولوی نیست

0 ❤️

874339
2022-05-16 11:56:39 +0430 +0430

عزیز من این اشعار مولانا نیست به او نسبت دادید

0 ❤️