کون خوش فرم همکارم (۲)

1398/01/06

…قسمت قبل

سلام دوستان محترم شهوانی. اگه یادتون باشه قسمت اول داستان رو براتون نوشته بودم و اگه یادتون باشه براتون تعریف کردم که چه اتفاقایی افتاد و نزدیک بود کارم رو از دست بدم و آبروم بره. اونم بخاطر کاری که از روی قصد نکرده بودم. بعد اون داستان رابطه من و فاطمه به شدت سرد شد و فاطمه دیگه زیاد تو اتاق من رفت و آمد نمیکرد مگر برای کارهای واجب و خودم هم حقیقتش روم نمیشد تو صورتش نگاه کنم ولی امکان نداشت از پشت کون زیباش رو دید نزنم. دلم میخواست بکشونمش کنار و ازش عذرخواهی کنم ولی انقدر دست دست کردم تا فهمیدم داره ازدواج میکنه و همه بهش تبریک میگفتن تو شرکت. دیگه واقعا فکر کردم دست نیافتنی شده چون همینجوریش هم بهم محل نمیداد. بیشتر بچه های شرکت هم حالشون اون روز گرفته شد بجز مهیار. مهیار همکارم بود و هر دوتامون بدجور تو کف این خانوم بودیم. تو جمع خودمونی هی میگفتیم حیف شد واقعا. عروسیش هم حتی ما رو دعوت کرد ولی من و خیلی از بچه ها نرفتیم و عذرخواهی کردیم ازش‌. یک هفته ای بهش مرخصی دادن واسه عروسی و ماه عسل و تو این یه هفته که نبود حسرت دید زدن کونش رو داشتم واقعا‌. تا اینکه بعد یه هفته با اون مانتو سرمه ای همیشگی و شلوار و مقنعه مشکی اومد و من باز محو اون کون زیباش بودم. فردای اون روز اومد تو دفتر من و نشست رو صندلی و بی مقدمه گفت خوب هستین؟ من خشکم زد و گفتم بله شما خوب هستین گفت هنوز از دست من ناراحتین گفتم من چرا من فکر میکردم شما ناراحت باشین که خندید و گفت نه اولا که شما از روی قصد اینکارو نکردین بعدشم من اولین بارم نیست که این مشکل برام پیش میاد دیگه عادت کردم گفتم چه مشکلی؟ گفت باسن بزرگ داشتن دیگه. که من خشکم زد. بعدش گفت پرونده های قرار داد رو آماده کردین ببینم؟ منم گفتم نه هنوز صداتون میکنم که باخنده رفت بیرون. من واقعا داشتم دیوونه میشدم رفتم و بعد چند دقیقه تصمیمم رو گرفتم یا میشه یا نمیشه و صداش زدم گفتم میشه بیاید تو اتاق چند تا پرونده هست نیاز به بازبینی داره اونم گفت الان میام. بعد چند دقیقه به آرومی اومد تو و گفت پرونده ها کجان؟ از پشت میز گفتم روی میز که اومد سمت میز و دلا شد. سریع رفتم و در رو از پشت بستم گه صداش رو شنید اما حرکتی نکرد. یواش یواش از پشت بهش نزدیک شدم. قلبم تند تند میزد و قنبل زیباش یادم نمیره. یواش یه دست آروم روی باسنش کشیدم منتظر بودم برگرده و یه سیلی بزنه ولی دیدم باز کاری نکرد و مشغول دیدن پرونده ها بود. دفعه دوم دوباره یه دست رو یکی از روناش کشیدم ولی یکم طولانی تر. قلبم انقدر تند میزد که انگار داشت از تو سینم میپرید بیرون. وقتی مطمئن شدم کاری نمیکنه دستم رو قلاب کردم وسط چاک کونش که یه تکون آروم خورد. قشنگ میشد حتی جنس شرتشم بفهمی. انقدر نرم بود که واقعا نمیشه توضیح داد. دیگه راحت دستم تا مچ تو کونش بود و دوست نداشتم این لحظه تموم بشه اصلا. همینطور که مشغول بودم یهو بدون اینکه برگرده با صدای نازش گفت هنوزم دارین آشغال روی صندلی رو پاک میکنین؟ هنگ کرده بودم و با تته پته گفتم آره یکم خاکیه هنوز. نشستم رو زمین و بینی و دهنم رو کردم لای چاک کونش و بو میکردم و لیس میزدم. اونم اصلا به من محل نمیداد انگار نه انگار. بعد ۱ دقیقه یهو دیدم پرونده هارو مرتب کرد گذاشت رو میز و برگشت منو نگاه کرد که کیرم راست راست شده بود. عینکش رو صاف کرد و گفت واقعا چقدر شما مهربون هستین که انقدر به تمیزی لباس من اهمیت میدین و با خنده رفت بیرون. من که حالم خراب بود واقعا اونجا هم نمیشد کار بیشتری بکنی چون خطری بود. اون روز گذشت تا فردا که برای پرونده ها باید میومد خودم رو آماده کرده بودم. بعد صبحانه یکم وقت تلف کردم اتاق خلوت بشه و وقتی خلوت شد صداش کردم که بیاد. امروز یه مانتو مشکی پوشیده بودرکه تنگ تر از قبلی بود. اومد تو و خودش رفت پشت میز و قنبل معروف. سریع رفتم از پشت بغلش کردم و کیرمو چسبوندم به کون نازش. بعد هم سینه هاشو گرفتم ولی باز کاری نمیکرد و خودش رو مشغول ورق زدن ورقه ها و امضا میکرد. دیگه واقعا طاقت نیوردم و صورتش رو از پشت یه بوس محکم کردم. بدون اینکه حتی سرش رو برگردونه گفت روتم که باز شده قبلا نگات میکردم سرتو مینداختی پایین. گفتم حالا کجاش رو دیدی گفتم بیا بریم پشت میز برات سورپرایز دارم و میخواستم بدم حسابی برام ساک بزنه. یهو برگشت و منو نگاه کرد و گفت. ببین تو پسر خوبی هستی منم ازت خوشم میومد و دوست داشتم بهم پیشنهاد بدی ولی ندادی. حقیقتش اینه من الان متاهلم و حتی قبل از اینکه متاهل بشم با دوستت رابطه داشتم و هنوزم دارم. برق از سرم پرید و گفتم دوستم کیه گفت مهیار… ازش خوشم میاد و بهم گفته که به غیر از من نباید با کسی باشی. گفتم پس شوهرت چی چرا شوهر کردی گفت اونش دیگه بتو ربطی نداره. باورم نمیشد. گفتم یعنی نمیخوای با من باشی گفت ببین در حد شوخی های اینجوری اشکال نداره چون همکاریم منم بدم نمیاد یکی تو کف کونم باشه و قربون صدقم بره ولی اصلا از من سکس نخواه چون نه میتونم نه میخوام. تازه شوخی هاتم باید وقتی باشه که کسی نباشه و برای من مشکل ایجاد نشه. میخوام برده من بشی. میشی؟ منم که مونده بودم چی بگم گفتم آره. گفت آفرین برده خوب من. حالا کونم رو یه نوازش کن تا برم. منم یه دست انداختم لای کون خوش فرمش و گفتم جووون. خندید و رفت. منم افتادم رو صندلی و از شق درد داشتم میمردم. خاک بر سر من که مهیار با این که میدونسته من این رو دوست دارم میکردشو تو دلش بمن میخندید و بهم نمیگفت. این داستان دقیقا واسه روز قبله. منم قصد دارم بکنمش اگه داستان بعدی رو نوشتم یعنی موفق شدم. امیدوارم لذت برده باشید.

نوشته: هوس۲۲۲


👍 3
👎 11
49497 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

756597
2019-03-26 21:09:30 +0430 +0430

اولین نفر

0 ❤️

756599
2019-03-26 21:11:34 +0430 +0430

داستانت چرت بود فقط می خواستم اول نفر باشم

0 ❤️

756667
2019-03-27 00:29:04 +0430 +0430
NA

ریدی داداچ… اینجوری که تو گفتی اره بردت میشم فردا میده همون مهیار بکنتت

1 ❤️

756731
2019-03-27 08:41:45 +0430 +0430

برو بابا کمتر کس بگو.یارو دوس پسر داشته.شوهر کرده بعد بهت بگه بیا کونمم نوازش کن؟ برو بابا کونی

0 ❤️

756745
2019-03-27 12:16:50 +0430 +0430
NA

ریدم‌تو‌مغز ملجوقت

0 ❤️

756753
2019-03-27 13:15:42 +0430 +0430

احتمالا مامانت بوده بدبخت کونی

0 ❤️

756759
2019-03-27 13:58:36 +0430 +0430

کیرم تو مغزت جقی کونی
به تاریخ نوشتن داستانت دقت کن.سه روز قبل یهنی چهارم فروردین.میشه بگی کدوم شرکت دولتیه که تو تعطیلات عید تعطیل نکرده

0 ❤️

756868
2019-03-28 00:41:55 +0430 +0430

دوست عزیز این روابط فاطمه با تو و همکارات حتی توی شرکت برازرزم قفل…

1 ❤️