کون سفید خواهرم

1400/06/10

-داداش داداش بیدار شو دیگه چقدر میخوابی
چشامو که باز کردم چهره سارا جلوی صورتم بود
-به به خان داداش ما بالاخره بیدار شد،اومدیم این جا که خوش بگذرونیم نیومدیم که بخوابیم
بعد از روم بلند شود و رفت با مینا دختر عموم حرف بزنن،بلند شدم یه آب به صورتم زدم و سارا رو صدا زدم گفتم بابا و عمو کجان؟گفت وقتی شما خواب بودی همه صبحانه خوردن رفتن ویلایی که عمو میخواد بخره رو ببینن،رفتم داخل آشپزخونه که ببینم چیزی برای خوردن پیدا میشه یا نه که سارا و مینا با هم اومدن گفتن ما هم چیزی نخوردیم بزار ما صبحانه درست میکنیم با هم میخوریم.باشه ای گفتم و رفتم چرخی داخل باغ بزنم،دو سه ماهی بود که از شهر خارج نشده بودم و شدیدا به یه تفریح نیاز داشتم،همین جور که فکرم مشغول بود و تو خودم بودم با صدای سارا به خودم اومدم که میگفت کجا غیبت زد بیا دیگه مردیم از گرسنگی،رفتم داخل سر میز نشستیم و گفتم اخه نون و پنیرم شد صبحانه؟حداقل یه املتی چیزی دست میکردی،سارا یه ابروشو بالا انداخت و گفت خیلیم دلت بخواد اقا مسعود.صبحانه رو خوردیم و من رفتم به چند تا از دوستام سر بزنم و روزمو با اونا سپری کنم،شب وقتی برگشتم سارا اخماش تو هم بود رفتم پیشش گفتم چرا خواهر کوچولوی من ناراحته،گفت اخه بابا و مامان که همش با عمو دنبال ویلا هستن،تو هم که نیستی،مینا هم از وقتی تو رفتی همش سرش تو گوشی هست منم حوصلم سر رفته،گفتم امشبو شما دندون رو جیگر بزار من فردا خودم میبرمت بیرون.شام بابا از بیرون گرفت چون فرصت درست کردن داخل خونه نمیشد،دور هم شام خوردیم و بعدش نشستیم چند تا پیک مشروب زدیم و سارا هی اسرار داشت که برای منم بریزین خب اما بابام گفت تا ۲۰ سالت نشه نباید بخوری،سارا هم اعتراض که اقا من الان ۱۸سالمه چه فرقی میکنه،بابامم گفت نوچ همین که گفتم،یه لبخند به سارا زدم و گفتم اخ اخ کوچولو بدووو برو شیر قبل از خوابت بخور که برای دندونات خوبه،با حرص یه جمله زیر لبش گفت و با اخم نگام کرد که متوجه نشدم اصلا چی گفت،شبو گفتیم و خندیدیم و فردا قرار بود من سارا و مینا رو ببرم بیرون،رفتم یه پارک جنگلی همون نزدیکی قدم زدیم بعدشم رفتیم بازار یکم خرید عصرم رفتیم یه کافه لب دریا،مینا مثل این که با چند تا از دوستاش هماهنگ کرده بود که برن بیرون،از ما خداحافظی کرد و رفت،ولی سارا با اون خیلی فرق داشت،با این که هم سن بودن ولی سارا هنوز تو بچگیش گیر بود و رفتارش بیشتر به یک دختر بچه ۱۵ساله شبیه بود،من یه قلیون سفارش دادم با سینی چای سارا هم گفت من بستنی میخوام،یک ساعتی همون جا نشستیم و حرف زدیم که سارا گفت بریم یکم لب ساحل قدم برنیم؟گفتم بریم من رفتم تا حساب کنم سارا هم رفت لب ساحل،وقتی که داشتم به سمتش میرفتم باز اون افکار قبلم اومد تو ذهنم،یه نگاه به سر تا پای سارا انداختم،یه دختر خوشکل و جذاب با پوستی سفید،موهای تقریبا بور و چشای عسلیش که دل هر مردی رو میبرد،از نظر اندام زیاد برجسته نبود ولی زیبایش باعث میشد که ادم نتونه از اون چشم برداره،یهو با صدای سارا به خودم اومدم که گفت حالت خوبه؟یک ساعته داری به من نگاه میکنی چته تو،گفتم هیچی داشتم به امشب فکر میکردم که چه برنامه ای برای امشب بریزیم،سرشو یکم خم کرد و ابروشو بالا انداخت و گفت باشه.نیم ساعتی اون جا بودیم و برگشتیم ویلا اما خبری از بقیه نبود،زنگ زدم که بابام گفت ما اومدیم بابلسر خونه داییت امشب این جا میمونیم شما هم اگه کاری ندارین بیاید این جا،اصلا حال اون جارو نداشتم و گفتم نه پدرجان خوش بگذره ما همین جا میمونیم،سارا زنگ زد به مینا و جریانو گفت اونم از خدا خواست و گفت پس منم امشب پیش بچه هام،سارا یه نگاه به من کرد و گفت فقط ما موندیم،حالا چکار کنیم؟گفتم نمیدونم هرچی تو بگی،گفت آدم باش به منم مشروب بده امشبمو خوش باشیم و بزنیم برقصیم،منم که زیاد بدم نمیومد گفتم باشه پس من میرم شام و مزه میگیرم میام و سارا هم گفت باشه تا تو میای منم یه دوش بگیرم چون هوا شرجی بود عرق کردم.توی راه که میرفتم باز همه گذشته اومد جلوم چشام،راستش وقتی ۱۹ سالم بود یه حس شهوت توی وجودم بود که علاقه زیادی به بازی کردن و دستمالی کردن سارا داشتم،اون موقع سارا ۱۲سالش بود فکر میکرد داره با من بازی میکنه ولی من از روی شهوت این کارو میکردم،حتی وقتی که ۱۵سالش شده بود و از نظر اندام یک دختر بالغ شده بود سعی میکردم وقتایی که میخواد بره حموم دیدش بزنم یا موقع برگشت از مدرسه که لباسشو عوض میکرد یواشکی از گوشه در به بدن لخت خواهرم نگاه میکردم،خیلی با خودم کلنجار رفتم که این کاره من اشتباه بود و من نباید به خواهرم حس داشته باشم و یه جورایی خودمو قانع میکردم ولی ته دلم این نبود. این چند سال تموم سعیمو میکردم که جلوی این حسمو بگیرم ولی خب این همش به حرف بود و ته دلم دوست داشتم اون ماله من بشه،تموم مسیر فکرم با این چیزا گذشت تا که رسیدم ویلا.وسیله هارو چیدم و اول یکم غذا خوردیم که معده خالی نباشه،سارا اومد کنارم نشست و یه اهنگ ملایمم پخش کرد و سرشو که بالا اورد با هم چشم تو چشم شدیم،همیشه عاشق این نگاه بودم،یه لخند بهش زدم و شیشه مشروبو برداشتم دوتا پیک ریختم،پیکو سلامتی هم بالا رفتیم و چند تای دیگه هم همین جوری گذشت،سرم گرم شده بود و حس قشنگی داشتم،نگاهم به سارا بود که چشمامش خمار شده بود و برای خودش حرف میزد و میخندید ولی من اونقدر محو چهرش شده بودم که به حرفاش اهمیتی نمیدادم،یهو بلند شد دسته منم گرفت گفت باید برقصیم، صدای موزیکو زیاد کرد و میرقصیدیم،یه دستمو گرفتم دور کمرش و با دستم دیگم دست راستشو گرفته بودم و میچرخیدیم و میخندیدیم،چسبوندمش به خودم و صورتمون روبه روی هم بود،سرمو بردم نزدیک گردنش و یه بوس از گردنش کردم که لبخند روی صورتش نشست،صورتمو نزدیک تر بردم و لباشو بوسیدم سرشو پایین انداخت ولی چیزی نگفت یکم دیگه رقصیدیم و چند تا پیک دیگه مشروب خوردم و سارا گفت من دیگه خسته شدم و خوابم گرفته. گفتم باشه عزیزم صبر کن تا ببرمت بالا،پله هارو اروم اروم رفتیم،داخل اتاق خوابش که رسیدم ولو شد روی تخت،کنارش نشستم و اون حس شهوت هر لحظه توی من قوی تر میشد،آروم شروع به نوازشش کردم و سرمو بردم نزدیک و یه بوس از روی لبش کردم،این کارو چند بار دیگه هم تکرار کردم که آخر بیشتر لب گرفتن بود تا بوس کردن،آروم رفتم پایین تر و گردنشو میخوردم و یه دستمم بردم روی سینه هاش،حس کردم بیداره ولی هیچ حرکتی نمیکرد و منم توجهی نمیکردم،کم کم دستمو بردم پایین و یکم که به کسش دست کشیدم یه آه کشید و سرشو به سمت دیگه چرخوند و منم دیگه مطمعن بودم بیداره و داره لذت میبره.به کارم ادامه دادم،شروع کردم به باز کردن دکمه های پیراهنی که از من گرفته بود و داخل خونه میپوشید،پیراهنو از تنش در اوردم و از پشت سوتینشو باز کردم،نور اتاق کم بود ولی باز سفیدی و روشنی پوستش داشت دیوونم میکرد،لباس خودمم در اوردم و شروع کردم به مکیدن سینه هاش و آروم با دست چپم شلوارک و شرتشو در اوردم،شروع کردم به مالیدن نواحی کنار کس و آروم از روی سینه اومدم روی شکمش،سارا فقط ناله میکرد و دست توی موهام میکشید و وقتی که به نقاط حساسش دست میزدم یکم سرمو فشار میداد که یعنی اون جا رو بیشتر بمال،اومدم بالا لبمو چسبوندم به لبش و با تمام وجود لب همدیگه رو میخوردیم،به شکم درازش کردم و یکم از پشت با کونش بازی کردم و کمرشو مالش میدادم،وقتی دو طرف کونشو باز کردم و سوراخ کونشو دیدم دیکه داشتم دیوونه میشدم،انگشتمو خیس کردمو وارد سوراخ کونش کردم، خودشو یکم جمع کرد.کنارش دراز کشیدم شروع کردم ازش لب گرفتن.به خاطر مستی بدنش شل بود و راحت تر سوراخش باز میشد،یکم که با سوراخ کونش بازی کردم بلند شدم و کیرم که دیگه داشت منفجر میشد و گزاشتم لای پاش،یکم روی شیار کسش کشیدم به پهلو خوابوندمش،کیرمو گزاشتم لای پاش و با دست راستم شروع کردم به مالش کسش،اروم کیرمو خیس کردم و گزاشتم دم سوراخش و با فشار سرشو دادم داخل،یکم صداش در اومد و گفتم چند دقیقه بمونه اوکی میشه،همین جور با کسش بازی میکردم و کم کم توی کونش شروع به عقب جلو کردم،چون مست بودم میدونستم آبم دیر تر میاد.همزمان از پشت گوش و گردنشو میخوردم و تو کونش تلمبه میزدم و با دستم چوچولشو مالش میدادم تا که یه لحظه لرزید و خودشو توی من مچاله کرد و ارضا شد،من چند دقیقه ای تلمبه زدمو آبمو تو کونش خالی کردم،بهترین حس دنیا بود.تو همون حالت بغلش کرده بودم و قربون صدقش میرفتم ولی سارا هیچ حرفی نمیزد،بلندش کردم رفتیم حموم و بعد لباس پوشیدیم و تو بغل هم خوابیدیم،سارا چشماشو بسته بود و من غرق تماشا بودم که به حرف اومد و گفت خیلی دوست دارم،بهترین شب زندگیم بود.یه بوس از لباش کردمو محکم تو بغلم فشارش دادم و گفتم من بیشتر زندیگم،خوابیدیم و صبح با صدای مینا از خواب بیدار شدیم که زود تر از همه اومد بود گفت به به میبنیم دیشب حسابی خوش گذروندین،تازه یادم اومدم که خونه چقدر بهم ریختس،بیدار شدمو رفتم کمک مینا شروع به جمع کردن کردیم و نزدیکای ظهر بود که سارا از خواب بیدار شد و رفت صورتشو شست و لباسشو عوض کرد و اومد کنار ما،تو چهرش یکم خجالت با یه لبخند بود که یعنی از کار دیشبمون پشیمون نبود و اونم به اندازه من این حس رو داشت.وقتی نگامون تو نگاه هم گره خورد دلم لرزید و از به وجود اومدن این حس خیلی خوش حال بودم و این شد آغاز زندگی جدید ما.

نوشته: مسعود


👍 59
👎 35
301001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

829528
2021-09-01 23:30:58 +0430 +0430

خرچنگ

2 ❤️

829540
2021-09-01 23:46:11 +0430 +0430

چقدر این شکل از حرف هات
(که یعنی داشت لذت میبرد یا یعنی از کار دیشب پشیمون نبود)
حاااال بهم زنه
نباش لطفاً

4 ❤️

829546
2021-09-01 23:58:06 +0430 +0430

سعيمو
لبمو
سوتينشو
توي نگارش به شما ياد ندادند كه نبايد آخر كلماتي كه و دارند واو نبايد بياري؟
همه گذشتم اومد جلوم چشام
ميبنيم
لخند
نگارش در حد بچه ي كلاس اول من يك چيزي بهت دستي ام ميدم ولي ديگه ننويس

2 ❤️

829547
2021-09-01 23:59:07 +0430 +0430

فلذا نخوانده عرض میکنم الت مبارکم در کون سفید همیشره گرامیتان

4 ❤️

829554
2021-09-02 00:23:57 +0430 +0430

قشنگ بود ولی کاملا مشخص بود الکیه. یکم کار کن حسش بیشتر بشه. معلومه تاحالا کاری نکردی

1 ❤️

829563
2021-09-02 00:45:30 +0430 +0430

دیس لایک کثافت محارم ننویس یابو

1 ❤️

829567
2021-09-02 00:53:47 +0430 +0430

فاااکینگ کسشعر 👎 💩

2 ❤️

829592
2021-09-02 02:18:07 +0430 +0430

نویسنده این داستام پسربچه جقی ای است که عقده قلیون و مشروب داره و خواهرس هر روز انگشتش میکنه.
پدر مادر ها خواهشاً حواستون به بچه هاتون باشه،ما قبلا مینشستیم فیلم سوپر میدیدم بچه های الان پیشرفته شدن میان داستان آپلود میکنن🗿

1 ❤️

829596
2021-09-02 02:58:35 +0430 +0430

بابا تا بود شربت بود و هرکی شربت می‌آورد و یا میخورد تو این داستانها کارش به دادن ختم میشد ۰ در مورد شربت نوشتن که آدم میترسید شربت بخوره مثلا تو تلویزیون تبلیغ سن‌ایچ میکرد من میگفتم الان یکی میپره بیرون میکه بیا یه لیوان شربت بخور میخوام ترتیبت را بدم الان چند وقته شربت را بیخیال شدن رفتن تو کار مشروب آخه عزیز من میخواهید کاری کنید دیکه یه پیک مشروب راهم نخوریم آخه همه مثل شما خوش شانس نیستن حوری و پری گیرشون بیاد عزیز

3 ❤️

829632
2021-09-02 10:50:31 +0430 +0430

قلمت جای پیشرفت داره

0 ❤️

829656
2021-09-02 15:29:01 +0430 +0430

نظر خاصی نیس ولی کیر بچه فلسطینی تو کونت تابو نویس بدبخت

1 ❤️

829657
2021-09-02 15:40:43 +0430 +0430

بیشتر به اینایی میخوری که موس موس خواهرتو میکنی و تو کفشی و به یادش جق میزنی ولی خواهرت به همه میده ولی به تو محل سگ هم نمیذاره 😂

1 ❤️

829680
2021-09-02 20:54:05 +0430 +0430

یعنی من کیرم تو همه ی شماهایی که کصتانتونو با مشروب آراسته میکنین

چقد خانواده ی مدرنیته ای دارین که دختره جرئت داره جلو باباش اسم مشروب خوردنو بیاره
تازه باباتم انقدی کونیه که میگه نوچ!!

به زبون مدرنیته خودتون باهاتون حرف میزنم جهان اولیای شهوانی باز:فاک یور سلف

0 ❤️

829685
2021-09-02 22:06:35 +0430 +0430

مجلوق اینقدر مست کردین چجوری دقیق و واضح مثل اینه یادت میاد

0 ❤️

829793
2021-09-03 12:04:42 +0430 +0430

درووووغ

0 ❤️

829794
2021-09-03 12:05:52 +0430 +0430

عاقبت جنس گرفتن از موتوری همینه

0 ❤️

829813
2021-09-03 15:02:20 +0430 +0430

عالی بود داداش با همین فرمون ادامه بده

0 ❤️

830063
2021-09-04 13:05:39 +0430 +0430

خوب بود

0 ❤️

830178
2021-09-04 21:25:34 +0430 +0430

وقتی خوابیدین لخت بودین و صبح مینا زودتر از شما رسیده بود و باید شما رو لخت دیده باشه

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها