کوچولوی‌ ددیشه

1399/11/19

دستام رو باز کردم و بهش اشاره کردم که با ذوق دویید و توی بغلم اومد.
دستای کوچولوش رو انداخت دوره گردنم و پاهاشو دوره کمرم سفت کرد ،محکم بهم چسبیده بود.
منم دستام رو پشت کمرش گذاشتم و بغلش کردم.یه نیم تنه بنفش تنش بود و یه شرت توریِ زرشکی،پوست سفیدش تو این لباسا انگار داشت بهم میگفت بیاا لمسم کن من مال توام…
دست راستمو آروم از پایین روی خط کصش می کشیدم و همزمان ازش پرسیدم:
_دختر بابا خوبه؟
_بهله خوفم
اروم اروم قدم برداشتم سمت ِ دیوار .
از اینکه دستمالیش میکردم خوشش میومد و دستاش داشت از دور گردنم باز میشد که چسبوندمش به دیوار.
_گیر افتادی بین دیوار و ددی؟
_ددییییی
_جونِ ددی
و همزمان کصشو تو مشتم فشردم.
حالت صورتشو تو اینجور موقع ها دوست داشتم،اون چشمای قشنگش خمار میشد و اون لبای صورتیش نیمه باز،تندتر از همیشه هوا رو میبلعید.
نفس نفس میزد،کص کوچولوش توی مشت مردونم نبض میزد.
_عاااااه
_جون‌،بابایی؟
_بلـه ، اااه ددی؟
خندم گرفته بود،نمیتونست خودشو کنترل کنه و حسابی تحریک شده بود.
_ کصِ کوچولوی دخترم واسه کی انقد خیس کرده؟
سرشو انداخت پایین.
سرمو نزدیک صورتش بردم و کنار گوشش اروم زمزمه کردم
_مگه قرار نشد دخترِ بابایی دیگه خجالت نکشه؟
ته ریشِ زبرم به پوست لطیفش برخورد میکرد.
دخترم قلقلکش میومد
آروم گفت
_چشم
_آفرین،حالا بگو به بابایی، واسه کی انقد خیسه ؟ هوم؟
نفس نفس میزد
_واسه تو
_چی واسه من؟
_همه چیِ من مال شماست
_دستم کجاته بابایی؟
دوبار سکوت کرد،این خجالتش گاهی وقتا شیرین بود ولی بعضی اوقات بد عصبیم میکرد
از بین پاش ویشگونِ محکمی گرفتم
_هیییییییین
_وقتی باهات حرف میزنم به من نگاه کن
_ببخشین
_میدونم باهات چیکار کنم…
بردمش و پرتش کردم روی تخت
دستاشو بستم بالا سرش و پاهاشو باز کردم.
خیمه زدم روش. سرشو چرخوند سمت پنجره
دستمو بردم رو کصش و ضربه زدم
از جاش پرید و برگشت سمت ِ من
_تو چشمام نگاه کن.
نگاهش خجالتی بود و گونه هاش از خجالت رنگ گرفته بود.
با دستم کصشو میمالیدم و زل زده بودم چشماش
یکی از انگشتامو واردش کردم و تند تند تکونش میدادم
_عاااه
_جووون
_عوووف ددیییی
بدنش شروع کرد به لرزیدن
_توله ی حشریِ من چی میخواد ؟
_عاااه ددی من…
_تو چی؟
_ددیییی،لطفاااااا
انگشتمو ناگهانی بیرون کشیدم و دوباره یه ضربه رو کصش.
_ددییییی نـــــــه
از رو تخت بلند شدم.
قیافه دلبرکم دیدنی بود.
_حالا تنبیه ات اینه که تا شب تو همین وضعیت بمونی.
_ددیی خواهششش
_دیگه دیر شده
_ددی دیگه تکرار نمیشههههه
_نوچ‌نوچ‌نوچ
ویبراتور و با درجه خیلی کم گذاشتم رو کصش
شروع کرد پاهاشو تکون دادن
_اوه خوب شد یادم انداختی
چشماشو بست و زیر لب به خودش لعنت میفرستاد
خندیدم و درجه ویبراتور و بالاتر بردم.
_دوباره نبینم به دلبرِ من چیزی بگیا
_بدجنس
در اتاق و باز گذاشتم و رفتم سمت آشپزخونه
_نوچ نوچ نوچ ببین دخترم یه چایی ام دم نکرده واسه باباییش…
به غلط کردن افتاده بود
منم تو آشپزخونه میخندیدم
_ددی بخدا چایی‌آ تموم شده بووود
میدونستم ولی میخواستم اذیتش کنم
مگه نه اینکه ادم کسایی رو که دوس داره بیشتر اذیت میکنه؟
کوچولوی دوست داشتنی …

نوشته: Little_Pinky


👍 34
👎 31
147301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

790644
2021-02-07 03:15:20 +0330 +0330

کصشر

3 ❤️

790651
2021-02-07 05:53:23 +0330 +0330

هن کسخل دوا زدی

2 ❤️

790691
2021-02-07 12:21:15 +0330 +0330

کص ننت با این افکار کثیفت

2 ❤️

790698
2021-02-07 14:08:43 +0330 +0330

مردک الدنگ ، این تفکرات کثیفتو واسه خودت نگه دار
دیگه هم اینورا پیدات نشه بیای کسشر بگی
حالا سیک کن

1 ❤️

790700
2021-02-07 14:32:30 +0330 +0330

یعنی حیف اون گلوله که بخاد حروم تو بشه،آدمایی مثل تورو باید انداخت جلوی کروکودیل…

1 ❤️

790715
2021-02-07 16:10:35 +0330 +0330

الان چند تا بدبخت تر از این میان میگن
واو چه عالی بیشتر بچس 😂

2 ❤️

790717
2021-02-07 16:30:51 +0330 +0330

ای کیر تو شرفت که داری ذهن متاهلا رو به سمت بچه هاشون سوق میدی .بیناموس ،خو برو زن جندتو بکن .البته شاید پدرت هم دوران کودکی و نوجوانیت از خجالت کونت در اومده.بهت حق میدم بخوای عقده هاتو خالی کنی

0 ❤️

790721
2021-02-07 17:12:02 +0330 +0330

آدمایی مثل تو رو باید شست و خشک کرد و بعد سوزاند

0 ❤️

790737
2021-02-07 19:58:32 +0330 +0330

۹۹٪ اینایی که اینجا کامنت گذاشتن نمیدونن ددی و لیتل چیه وقتی تو داستانت حرف از بابایی و دخترم میزنی ذهنشون میره سمت رابطه پدر دختری!!! 😂
دوستان این داستان رابطه لیتل و ددی هستش ددی سلطه گر و لیتل یک سلطه پذیر اصطلاحا ددی به لیتل میگه دخترم و لیتل به ددی میگه بابایی…
یکی از رابطه های BDSM هستش اشتباه نکنید


790788
2021-02-08 07:32:57 +0330 +0330

خیلی تخمی

شاشیدم توی تخیلات نصفه و نیمه که نه سر داره و نه ته.

ها کـُ‌کا

2 ❤️

790798
2021-02-08 09:53:53 +0330 +0330

من خودم یه رمان تو این سبک دارم مینویسم ولی این نه ته داشت نه سر داشت یکم بیشتر کار کن بعد بنویس

2 ❤️

790812
2021-02-08 13:31:39 +0330 +0330

what the FUCK???

0 ❤️

790867
2021-02-09 00:39:44 +0330 +0330

از موتوری جنس نخر کسخل🤣

0 ❤️

791044
2021-02-09 21:58:21 +0330 +0330

من خل شدم بخدا
دیگه هیج چی رو ن باور دارم
نه قبول دارم.
شهوانی شد
بابا دخترو گایید
مامان زیر پسرش خوابید
ابجی کونش داد طرف داداشیش، خودشو بخواب زد
یا تمام پیغمبرا، تک فرزندم، یتیم والدین هستم ولی تنم می لرزه این جاکش ها رو میبینم اینجور میگن
امضا: اینجانب

0 ❤️

791769
2021-02-13 18:29:41 +0330 +0330

سن بالا دوس داریا

0 ❤️

793920
2021-02-26 18:29:16 +0330 +0330

وااای کامنتا رو😐
ملت هنو نمیدونن رابطه ی لیتل و ددی یکی از روابط BDSM هست و اصلا ربطی به پدر و دختر بودن نداره و افراد در این روابط هیچ نسبت فامیلی با هم ندارن و فقط همدیگه رو به این اسامی صدا میزنن و یه جور فانتزیه، بعد اومدن اینجا بد و بیراه میگن!!

2 ❤️

794475
2021-03-01 12:59:20 +0330 +0330

دوست عزیز ! هییییین رو به چهارپایان باربر میگن ! مخالف کلمه دستوری هششش!
چه اصراریه آه رو عاه و اوف رو عوف بنویسید؟

0 ❤️

794537
2021-03-01 19:41:59 +0330 +0330

اخخ دلم خواست

0 ❤️

846246
2021-12-04 22:58:55 +0330 +0330

خوب بود این قسمت 👌 😎

1 ❤️