در سال 1379 دادماد جاری من خیلی چشماشو برام خیره می کرد من تقریبا 30 سال داشتم ولی بچه دار نبودم اندام گوشتی و باسن قابل توجهی داشتم شوهرم راننده ماشین سنگین بود شاید ماهی یکبار هم خونه نبوداین پسره که تازه با خانواده ما وصلت کرده بود هم معلوم بود از اون مارمولکاست یه روز من به خونه جاریم رفتم دیدم که این هم اومده و با جاریم خلوت کرده همیدم که خبری هست اونا منو دیدن از جاشون بلند شدن و دیدم که شلور داماد جاریم از جلو قمبل شده منو نگاهی کرد و سرش را انداخت پایین به جاری خودم گفتم بریم گفت مگر نمی بینی مهمون برام اومده باشه برا بعد من هم گفتم باشه خواستم برگردم برم بالا دیدم که جاریم گفت بیا بشین با دامادم آشنا شین من هم گفتم بله من نمشستم روبروش جاریم هم رفت توی آشپزخانه برام چای بیاره دیدم این سرش پالیینه و هیچی نمیگه گفتم خوب کجا هستی چکار می کنی
گفت شکر مشغولیم و از این حرفا پرسید شوهرتان کجاست گفتم که والا الان که نزدیک به 15 روزز هست رفته شمال برای کار هنوز نیومده گفت خوبه من از خودم پرسیدم چی خوبه گفت هیچی همینجوری دیدم خندید نگاهی کرد و دوباره سرش افتاد پایین من فهمیدم که از شق درد داره میمیره گفتم راستی من یخچالم را جابجا نکردم زورم نرسید جاری ساده من هم گفت الان دادمادم میاد برات جابجاش می کنه اون هم از خدا خواسته گفت بریم من جابجاش می کنم و رفتیم بالا دیدم هی داره این ور و اون ور می کنه گفتم چیه گفت هیچی می خواستم از خونواده خانم آینده ام برام صحبت کنی بیشتر بدونم گفتم باشه اول یخچال رو جابجا کنیم بعد من خواستم کمک کنم خم شدم باسنم به پهلوش خورد و دیدم که بدنش شل شد و گفت ببخشید بلند شد که تکانی به یخچال بده دیدم که شق شق بود گفتم بیا بشین تا کمی خستگی ت در بره بعد گفت باشه من هم واقیعتش داشتم برای یه کیر می مردم صدای پای جاریم داشت میومد بالا نا خداگاه پریدم بیرون کفشهای دادماد را قایم کردم گفتم راستی دستش درد نکهنه درست کرد و رفت گفت ای وای خاک عالم کی برمی گرده گفته شب بر می گردم و رفت این بهده خدا هم رنگ و روش پریده بود گفت چرا دروغ گفتی گفتم همینجوری بعد دیدم عرق کرده بود بهش گفتم برو دوش بگیر تا سر حال بیای این هم رفت حموم و من هم داشتم میمردم از لای در دیدم که داره لغت می شه کم کم به در آوردن شرت و زیر پوشاش کرد وای کیر و دیدم آتیش گرفتم شروع کردم به دستمالی کوسم فایده نداشت
در زدم گفتم ژیلت پریدم تو بغلش جون مادرت بکن این هم از خدا خواسته شروع به خوردنم لب و لوچه من کرد و لباسمو در آورد از ساعت 10:20 صبح تا نزدیکای 14:45 دقیقه توی حموم از کون منو کرد واقعا حال کردم کوسم را خورد و آبشم هم ریخت توی کونم جای شما خیلی خالی بود و هنوز هم که هنوزه از اون موقع یاد می کنم که گداری که میاد کوسم را جر می ده و میره
نوشته: بهناز
تو که راست میگی مرتکه ولی تمام یخچالهای ایران تو اونجای دروغگوی جلقانیان
اوووووووق
با داستانت بالا آوردم
حروف ها داد ميزدن مارو پسر تایپ کرده
این داستان بود ،جاری نامه بود،کاربرد جاری در جملات مختلف بود،رودخانه بود که جاری بود،کیر خر بود که آبش جاری بود،خاطرات موش فاظلاب بود که تو جاری شدن فاظلاب داشت خفه میشد خودت هم فهمیدی چه گهی خوردی جاری خان!؟ریدی برو پوشکتو عوض تا انت جاری نشده
جاری تعریفش کن.نمیشه داستانتو خوند…اچ تی سی و گلگسی اس تری تو کونت از پهنا و به جاری و مدام…ننویس پاکستانی…
خیلی داستانت مذخرف بود.دلم میخواد گیرت بیارم 2دستمو بذارم تو سوراخ کونت و بکشم پارت کنم.تا از زیر تا بالا چاک بگیری.دیگه ننویس
مقوا بود یا داستان؟؟؟؟؟لغت شد؟ رفت تو فرهنگ لغت؟
شلور چیه؟
کفشای دادماد؟دادماست منظورته؟
کونی که 4ساعت بده و پاره نشه اتوبان قزوینه نه کون!
راستی زمان گرفته بودی؟
بابادومادتون رکورد شکسته برو توگینس ثبت کن!
حیف که زیاد خندیدم دیگه حال نقد ندارم
اووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووپس
وااااااااااای 1 کی بیاد این فک افتاده ی منو جمع کنه!!!
تو سال 79
از برند ژیلت استفاده میکردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
مادر من با 1 حساب سر انگشتی میشه گفت شما فسیل سایت هستید
چرا حرمت خودتونو نگه نمیداریدو این چرتو پرتارو می نویسی که فحش بخوری؟؟؟؟؟؟؟؟
مبارکه مهندس گل پسر بابت کتاب جدیدت.فکر کنم یکی از پرفروش ترین کتاب ها بشه و نوبل ادبیاتو بابت این کتاب بهت بدن
واقعا دمت گرم
اینطوری خالی بستن خایه میخواد که تو داری
ایول
حامد جان مخلصم،تا ببینیم چی پیش میاد :WINK:
نقوی ممنونم از لطفت
كونكش 4ساعت كون دادي بس نبوداومدي اينجا بگي بچه كوني تشريف داري؟حيف كه پدرم مرا پندي دادكه: “اي فرزندم كون سگ مكن” اگرپند پدر نبودحتما تورا مينمودم.
“در سال 1379 دادماد جاری من”
دُختره ی مَـجلوق (چیه ؟ فکر کردین فقط پسرا جَـلقین ؟)…
همین اوله کاری که ریدی مُـجتَـلـِـقُ لمَغز !
دادماد ؟
دخترک ه اُجلـِق (صفت نسبی جلق زننده) دادماد کیه ؟ منظورت داماده ؟
“رفتم دیدم که این هم اومده و با جاریم خلوت کرده همیدم که خبری هست”
همیدی که خبری هست ؟
دخترک ه عُقده ای اُسکـُلُ و پُسکـُل اصلأ خودت 1 بار کُسنوشتتو خوندی ؟
منم همیدم که داستانه تو کُسنوشتست و ساخته ی ذهن یک جَـقو نویسه !
"از جاشون بلند شدن و دیدم که شلور داماد جاریم از جلو قمبل شده "
اولأ شلور چیه دیگه ؟
دختره ی افغانی نکنه منظورت شلواره ؟ آره ؟
تو سه خط اینهمه غلط داری دخترک ه جَـلَـق مَـغزی !
دومأ ریدم تو این وضع توصیف صحنه هات دختره ی جَـقول
اون کونه که میگن قمبل شده نه جلو کیر یک پسر !
“جاریم گفت بیا بشین دامادم آشنا شین من هم گفتم بله من نمشستم روبروش جاریم”
آفرین جَلقولیست ، دیگه کی نمشسته بود اونجا ؟
مثل اینکه جاری خیلی دوست داری دختر جون آره ؟
که تو 2 خط صد بار جاری جاری کردی…
پس کیره تموم بچه های گـُـل شهوانی و خایه های خودم تو کونت جاری …
“همینجوری دیدم خندید نگاهی کرد و دوباره سرش افتاد پایین من فهمیدم که از شق درد داره میمیره”
ایول داری به خدا ، دخترک ه جاقل و جالق !
تو خیلی زرنگی چون سرش و انداخت پایین و خندید فهمیدی شق درد داره ؟
پس هرکی سرشو انداخت پایین یعنی از شق درد داره میمیره؟ :quest:
“من هم واقیعتش داشتم برای یه کیر می مردم”
با این جمله ات ثابت کردی از این دخترای جلقوز و ککی مکی هستی که ؛
هیچکس نه تنها آدم حسابت نمی کنه ، بلکه حاضر نیست حتی باهات سکس کنه !
و اینقد تو کـَـف موندی و کسی نکردت ، مغز و کُست زنگ زده !
شوهر داری اما هنوز دنبال کیره مردمی ؟ حروم جَـلقی ؟
"در زدم گفتم ژیلت پریدم تو بغلش جون مادرت بکن "
دیدی گفتم اینقد کسی نکردت عُقده ای شدی و پریدی تو بغلش ؛ و
خایه هاشو خوردی که بکنت ؟
اما من می دونم که اون کسی نبوده خیانت کنه ، پس ته این داستانو تغییر دادی
که هم خودتو هرزه نشون بدی هم اون پسر بیچاره رو …
الان حقته که به سبک (لُغت نامه ی خایه رُستمی & کتاب تُخم شناسی) نقد شی:
با اجازه پارسا جان !
دُختره ی تُـخم مَجلوق !
تُـخم جالـِـق !
تُـخم جَلـقوز !
تُـخم جـَقـَل !
تُـخم جَـقو !
تُـخم جُـلقـَـک !
تُـخم مـُـجلـِـق !
تُـخم جالق و مالق !
تُـخم اُجتَلق!
تُـخم مُجلق و لمغز !
تُـخم إجلیق !
تُـخم جَلقـون !
تُـخم جَلیق و مَلیق و نَلیق !
دوستان به این روایت تصویری توجه کنید تا واقعیت رو بفهمید :
! این تصویر متحرک است پس تا کامل شدن صبر کنید !
داش جیمز چادویک این هم ترول یی که سفارش داده بودین ;)
داش پارسا کمترین کاری که از دستم بر میومد طراحی لوگوی کتابت بود دیگه بیشتر از این خجالتمون نده ! مُـخلصیم داداش :love:
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای
رستم جووووووووووووون
1 دونه باشی…
امیدوارم هر چی مجلوقه (چه دختر چه پسر) بیان زیر رخشتو با زبون تمیز کنن
ایول داری
دیگه نمیدونم چی بت بگم…
کم اوردم
تخمی بودننویس…
از اسمش معلوم بود ساخته ملجوقات ذهن کثیفته
سواد درستی که نداشتی نگارشتم که بدجورتخمی بود البته به اینا نمیگن نگارش
کله کیری ننویس حالموبهم زدی ننویس
کوچیکتم داش چادویک . . .
خوشحالی شما آروزی مایه دلبندم 8)
بعد چند ماه اومدم اما داستانا همچنان چرته…باید دست به کار شم :دی
=========
درود
غیر از نگارش ضعیف که داشتید داستانتون غلط نگارشی هم داشت ! ضمن اینکه روند داستان خیلی تند بود ! انگار فقط خواستید یه چیزی بنویسید ! داستان هرچند خیالی ، باید روند معقول داشته باشه تا مخاطب رو جذب کنه !
سپاس
یک جنده بالفطره هم با این سرعت نمیده که تو پریدی تو بغلش
ولی به هر حال چشم شوهرت روشن
واحد مهندسی کس - دپارتمان جنده شناسی
بسی رنج بردم در این سال سی بها اسکله ، رید بر فارسی
خسته نباشی بهار جان . دست مریزاد . فقط بعد دستشویی دستات رو تمیز 3 بار بشور
بسی رنج بردم در این سال سی بهار اسکله ، رید بر فارسی
خسته نباشی بهار جان . دست مریزاد . فقط بعد دستشویی دستات رو تمیز 3 بار بشور
کیر مگس تو کونت با این داستان نوشتنت.
کامیون شوهرت تو کونت ننویس.
این الان مثلا داستان سکسی بود ؟
اخه کونده برو کونتو بده
ننویس هی میخوام دهنمو باز نکنم هی میبینم نه نمیشه.
کیر مگس تو کونت با این داستان نوشتنت.
کامیون شوهرت تو کونت ننویس.
این الان مثلا داستان سکسی بود ؟
اخه کونده برو کونتو بده
ننویس هی میخوام دهنمو باز نکنم هی میبینم نه نمیشه.
هر جنده ای هم بود با این سرعت نمی داد که تو خودتو انداختی تو بغلش
مهندس گل پسر ممنون که اسم کتابت رو همونی که گفتم گذاشتی ایول خیلی با مرامی کوچیکتم پارسا جان مخلصتم دربست
چیزی ندارم بهت بگم فقط میگم
کیرم تا دسته تو حلقت بره با این داستان نوشتنت.
شوهرتو کامیونش جاریتو اون پسره با کیر بچه های شهوانی تو کونت بره.
جلقی
سُراغ شما هم خواهم آمد دوست عزیز -