گایش دخترخاله

1389/12/15

سلام من جواد 23 سالم خاطر ه ای میخواهم تعریف کنم بر میگرده به تابستان امسال. من دختر دایی که از کوچکی با هم بزرگ شدیم تا سن 11 سالگی با هم دکتر بازی
با شورتش بازی کن این حرف ها بگم من راهم باز بود
تا وقتی که بابا برای کارش انتقالی گرفت امد به یک شهری دیگری که من ان را دور تر کرد بعداز چند سال شنیدم ازدواج کرده و خیلی ناراحت شدم بعداز چند ساله دیگه تصمیم گرفتم بروم خانه شان من خاله م رفتیم خانه دختر دایی م وبعداز چند لحظه خاله گفت بیرون کار دارم ورفت بیرون با خودم گفتم بهترین موقع است ومن رفتم توی جلد دختر دایی م ان روز دختر دایم یک بلوز بلند و یک شلوار راحتی ویک دامن بلند پوشیده بود راستی بگم شوهرش سر کار بود ومن بهش گفتم میایی یاد بچه گی مون رابکنیم وگفت نه من دیگه شوهر دارم گفت خواهش میکنم وبا هزار درد سر قبول کرد که از روی شورت باهاش حال کنم بگم دختر دایی م هیکل لاغر اندامی داره وان از روی شکم خووابید ومن شلوارش را کشیدم پایین هرکاری کردم شورتش را پایین نکشید ویکم باهاش حا میکردم به زور کشیدم پایین چون اصطراب امدن خاله را داشتم چون تمام کردم وفردا ان روز که خالم بچه را برد مدرسه وشورش هم رفت سرکار صبح که بیدار شدم دختر دایی تنها بود که باز شیطان به سراغم امد به دختر دایی گفتم که دیرز حال نداد گفت دیگه نمیشه این دفعه من به زور وارد کار شدم که بغلش کردم وروی تخت خواب گذاشتمش وبه زور شلور ش را پایین کشیدم واز کون گذاشتم چون کیرم یکم بزرگ بود اذیت میشد وای میگفت خجالت بکش من به حرفش گوش نمیکردم وقت کار خودم را انجام میدام که یک متوجه شدم دیگه صدا اعتراض نمیایید اره درست حدس زدید اون هم حشری شده بود و وقت صدای ای ای به گوش میرسید وان رو به خودم کردم ولباسش را زدم بالا سینه هاش را میکیدم هر کاری کردم از جلو نداد به من وباز رو به شکم ش کردم وگذاشتم تو کونش با ز هم همان صدا را شنیدم ای ای وکمی خسته شدم از کونش کیرم را گذاشتم توی کوشش از پشت و گفت انجا نذار من که به حرفش گوش نمیکردم کارم را انجام میدادم میگفت پس جواد گفتم خودت ارضاء شدی نمیزاری من ارضاءشم هیچی نگفت یکبار داشتم میکردم گفتم کیرم کجاست هیچی نگفت دوبار پرسیدم گفت توی کوسم گیر دادی بازهم صدای ای ای بلند شد که فهمیدم دوبار ارضاء شد ومن از صدای ان حشری تر شدم وتلبه زدم را تند کردم وبهش گفتم اب را همان جا خالی کنم گفت نه بریز بیرون که همان موقه اب م امد وریختم روی کونش واز ش تشکر کردم وبعداز 30 دقیقه رفتم خانه ی مادر بزرگه امسال عید که بروم بازهم میکونمش. مرسی تا عید که باز بکنم خداحافظ

نوشته:‌جواد


👍 0
👎 0
48370 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

274290
2011-03-06 17:05:10 +0330 +0330
NA

nafahmidim dokhtar khale bod ya dokhtar daei.taklife maro rooshan kon

0 ❤️

274291
2011-03-06 17:24:28 +0330 +0330
NA

من که اصلا نفهمیدم چی نوشته بود انقدر که غلط نوشته
کیرم تو کس و کون اول و آخرت

0 ❤️

274292
2011-03-06 21:20:43 +0330 +0330
NA

اهههههه اه اه

بابا این که وضعه نوشتنه

0 ❤️

274293
2011-03-11 04:30:16 +0330 +0330
NA

من که نفهمیدم دختر داییت رو کردی یا دختر خالت
خالی میبندی درست ببند

0 ❤️

274294
2011-03-11 16:30:23 +0330 +0330
NA

و من نیز ریدم به این داستان.

0 ❤️

274295
2011-03-13 15:29:13 +0330 +0330
NA

احتمالا دختر خالت جنده بوده که شوهر داشته ولی اینقدر زود راضی شده کمتر کس بگو کونی

0 ❤️

274296
2011-06-16 10:38:03 +0430 +0430
NA

مادرت گایدن کس و شعر نوشتی

0 ❤️