گایش مادرجون و عروسش

1392/07/14

در داستان گایش مادر جون خوندید که چگونه توسط دامادم مجید بگا رفتم وحین دادن قول دادم که عروسامو جور کنم تا بکنه و از مجید خواستم از اون قطره حشری کننده واسم بگیره و اونم گرفت. حالا داستان گاییده شدن من و عروس کوچیکم ساناز .

ساناز خوشگل ترین عروسمه نه چاق نه لاغر ولی کون خوش فرمی داره خودشم اتشی وهاته هر موقع با عروسام ودخترام جمع می شدندکرم می ریخت وهمهشون رو حشری می کرد البته یواشکی که من متوجه نشم بعد از اولین گاییده شدنم چند بار دیگه به مجید دادم تا اینکه ساناز دسته جمعی دعوتمون کرد پارک یه پیرهن تا زانوبا یه شلوار سفید پوشیده بود که خط شورتشم معلوم بودوقتی می نشست قلمبگی کوسش معلوم بود مجید زیر چشمی دید می زد حواسم بهش بود واسش سیخ کرده بود ولی نه طوری که دخترم ودیگران بفهمند بعد شام امدیم خونه مجید ونگار هم اومدند خونه من موقع خواب نگار گفت من خستمه بخوابم گفتم برو اتاق خواب گفت نه همین جا باهم می خوابیم قبول نکردم گفتم بذار مجید راحت بخوابه اون رفت بخوابه منو مجید خلوت کردیم نگا ردر اتاق رو بست مجید دستشو گذاشت رو رانم یه فشاری داد یواشکی گفتم ساناز حشریت کرده می خوای تو من خالی کنی دستش رو برد رو کوسم گفتم مجید نگار نیاد گفت اون الان داره به هفت پادشاه می ده باهم خندیدیم لباشو گذاشت رو لبام با یه دستش سینه هامو محکم فشار داد گفتم بزار یه سری به نگار بزنم در رو باز کردم نگار یه پاشو جمع کرده بود زیرش وکونش قمبل زده بود بیرون ارام صداش کردم جواب ندادمطمئن شدم که خوابه امدم پیش مجید باز لب تو لب شدیم دستمو بردم توشورت مجید کیرش گنده تر از قبل بود یه کم بازی کردم گفتم پاشو بریم انباری رفتیم اونجا لخت کامل نشدم شلوارمو دادم پایین دو تا زانمو گذاشتم رو کرسی و واسه مجید قمبل کردم رفت پشتم کیرشو چسبوند به کوسم احتیاج به چیزی نبود یک ضرب تپوند تو کوسم احساس کردم تو جیگرمه اخ و اوفم شروع شد می دونستم مجید کردن با سرو صدا رو دوست داره از بالا خودم اخخخخ و اوفففف می کردم از زیر هم کوسم رو با دست باز کرده بودم صدای فرت فرتش انباری رو برداشته بودخیلی حشری بودم گفتم فردا جایی نرو ساناز می اد اینجا مجید تا اسم ساناز رو شنید محکمتر گایید گرفت از وسط کمرم با یه فشار به ته کون وکوسم ابشوخالی کرد یهو صدایی شنیدم نگار بود زود خودمونو جمع جور کردیم بلند گفتم مجید جون چیزی نیست بریم امدیم بیرون نگار تو حیاط بود گفت مامان کجایین گفتم یه صدایی اومد امدیم ببینیم صدای چیه رفتیم تو اونا رفتن تو اتاق ومنم تو هال خوابیدم صبح با صدای مجید ونگار بیدار شدم داشتن شوخی می کردن گویا نگار دلش می خواست ومجید رو اذیت می کرد اونم می گفت کاری نکن تمام طایفتو بکنم نگار گفت تو همون منو بکن بقیه پیشکشت مجید گفت باشه شب حسابتو می رسم با یه سرفه فهموندم که بیدارم اونا هم ساکت شدن اومدن بیرون بایه شلوار نخی بودم صبحانشون دادم به نگار گفتم مثل اینکه نگین می خواد فرش بشوره برو کمکش دست تنهاس اونم قبول کرد بعدصبحانه بره .مجید هم گفت منم خستمه می خوام بخوابم نگار رفت گفتم برو بخواب که حسابی کار داری ساناز جون می خواد بیاد اینجا فقط زیر پی شلوارکت شورت نپوش وقتی هم ساناز اومد چادررو از روت بنداز اون طرف مجید یه قرص سیخ کننده خوردو رفت بخوابه منم یه کم از کاری خونه انجام دادم تا اینکه ساناز اومد باهم احوال پرسی کردیم اومد تو گفت مادر جون کیه خوابیده گفتم مجید. نگار رو پرسید گفتم رفته کمک نگین گفت پس منم برم قبول نکردم گفتم کار ی ندارن توام به من کمک کن اونم قبول کرد. رفتم اشپز خونه تا براش شربت بیارم از قطره ریختم تو شربتش و بردم واسش اونم تشکر کرد شربتشو خوردگفتم پاشو مانتو لباستو در بیار مانتوشرو در اورد با شلوار بود رو سریشو از پشت بست از تو اشپز خونه مشغول کار شدیم یه سری به مجید زدم چادر روش نبود کیرسش عین یه موشک داشت پشلوارکشو پاره می کرد یه چشمک براش انداختم رفتم پیش ساناز اون داشت خودشو باد می زد گفتم عزیزم گرمته گفت اره مادر جون دارم هلاک می شم رفتم یه شلوار نخی براش اوردم البته اونی که خشتکش پاره بود دادم دستش گفتم عوضش کن قبول نمی کرد می گفت پیش اقا مجید زشته گفتم نه بابا اون طفلک خیلی خودمونی اونم قبول کرد رفت یه گوشیه ای شلوارشو عوض کرد حالا با یه تاب بود یه شلوار نخی با خشتک پاره .وقتی دو لا می شد همه چیش دیده می شد شور ت لامبادوش رفته بود لا کونش این منو حشری می کرد چه برسه به مجید گفتم ساناز جون تو برو تو هال رو یه جارو بکش گفت اخه اقا مجید خوابه گفتم عیب نداره خیلی وقته خوابیده اون رفت تو هال از پشت سرش نگاش می کردم مجید پاچه شلوارکش داده رو داده بود بالابا کیر سیخ شدشو انداخته بود بیرون ساناز چشمش افتاد به کیر مجید لبشو گاز گرفت برگشت اشپز خونه رو نگاه کنه خودم رو کشیدم کنار رفت نزدیکتر دستشو کرد تو شلوارش خیلی حشری شده بود هم قطرهه اثر کرده بود هم کیر مجید رو دیده بود.جارو رو روشن کرد لوله جارو رو کرده بود لای پاش مثلا که داره جارو می کشه لوله جارو می مالید به خودش اونقدر حشری بود که اصلا حواسش به منو مجید نبود مجید یه سرفه ای کرد یه بار دیگه ساناز اصلا متوجه نبود مجید بلند شد تکش داد بالش یه دستشم به کیرش بودو داشت می مالید ساناز همین طور که دسته جارو لای پاش بود اونومی کشید رو فرش برگشت طرف مجید هر دو چشم تو چشم شدن مجیدهول شد دستشو از رو کیرش برداشت ولی نتونست اونو قایم کنه ساناز خیلی دست پاچه شد لوله جارو رو انداخت با تته پته با مجید احوال پرسی کردمنم رفتم تو هال گفتم مجید جون شرمنده نذاشتیم بخوابی مجید پاچه شلوارکشو کشید رو کیرش ساناز هم گفت اره بخدا. مجید به ساناز لبخندی زد گفت اشکال نداره خیلی وقت بود خوابیده بودم مجید چون شلوارک پاش بود مثلاخجالت می کشه قبل اینکه کاری بکنه گفتم من می رم یه سر به همسایمون بزنم می ام باهم بریم خونه نگین اوناهم قبول کردن من رفتم بیرون در بیرون رو محکم زدم که یعنی رفتم کلید رو انداختم یواشی اومدم تو پشت پنجره قایم شد پنجره باز بود قشنگ صداشون می اومد مجید گفت ساناز خانوم چه خبر اونم گفت سلامتیت ساناز دو لا شد جارو رو برداره مجید هم بلند شد در حالی که کیرش سیخ بود گفت ساناز خانوم شرمنده مثل اینکه شلوارت پارس ساناز دستی کشید متوجه شد گفت وای خدا مرگم بده ابروم رفت مجید گفت عیب نداره من که غریبه نیستم حالا خوبه کس دیگه ندیده ساناز سرخ شده بود مجید گفت کمک نمی خوای گفت نه تمومه دست شما درد نکنه مجید رفت سراغ یساناز یه ان کیرشو چسبوند به کون ساناز از پشت سینه هاشو گرفت ساناز ترسید گفت چیکار می کنی بیشعور ولم نکن نکبت ولی مجید ول کن نبود یه دستشو برد لا پای ساناز اون افتاد به التماس تورو خدا اقا مجید ابرومون می ره مامان می اد می بینه زشته تورو خدا من نمی خوام من اهلش نیستم اونی فکر کردی نیستم ولی معلوم بود که شل شده مجید گفت چرا نمی خوای خوبم می خوای هرچیه بهتر از دسته جارو برقیه ساناز دو زاریش افتاد که مجید همه چیرو دیده گفت هرچی این کار زناست ابرومون میره مجید گفت نترس هیچ کس نمی بینه سا ناز رو خوابوند تو جا تابشو داد بالا سینه اشو انداخت دهنش ساناز همش التماس می کرد مجید گفت خودتو لوس نکن الان تموم می شه ساناز دیگه راضی شده بود گفت فقط زودتر تا مامان نیومده اونم گفت ای بروی کیرم شلوار ساناز رو با شورتش کشید پایی رفت رو کسش چه کوسی هم می خورد منم دستمو بردم تو کوسم تو خنسه بودم که جیغ ساناز حالمو پروند دیدم مجید تا ته داده تو کوس ساناز واونم دردش گرفته گفت بد جنش کجا دیدی یک کیلو گوشت رو بکنن تو یه لیوان مجید گفت نترس عزیم ده کیلوهم جاش می شه ساناز این دفعه پاهاشو داد بالا گفت مجید بکوب بکوب داره می اد بکوب وخالی کرد مجیدهم دو سه تا تلمبه زد کشید بیرون ریخت رو گردن ساناز دو تایی شل شدن منم ابم اومد نشستم زیر پنجره بعد بلند شدم یواشکی رفتم بیرون زنگ در رو زدم در رو باز کردن رفتم تو ساناز تو اشپز خونه بود که مثلا داره جمع وجور می کنه مجید یه چشمکی برام انداخت گفتم ساناز جون حموم گرمه می خوای یه دوش بگیر خنک بشی اونم قبول کرد رفت حموم گرفتم از کیر مجید گفتم حال کردی گفت اره خیلی چون دوتاییمون ریخته بودیم کاری نکردیم به مجید گفتم بعدی نوبت کیه گفت هر کی شما جور کنین گفتم تیز کن واس نسرین چاقالو (عروس بزرگم) ساناز زود اومد بیرون انگار نه انگار که چیزی شده سیاستمو حفظ می کردم که من اصلا با مجید سر وسری ندارم مجید هم رفت دوش گرفت باهم رفتیم خونه نگین.

نوشته:‌ اکرم


👍 11
👎 6
545821 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

400735
2013-10-06 03:17:34 +0330 +0330
NA

خاك بر سر بي غيرتت
با اين اراجيفي كه سر هم مي كني. قديما مي گفتند قلم حرمت داره حالا كار به جايي رسيده كه حتي اگه داستان هم باشه عروست را ميدي كسي غير از پسرت بكنه بي شعور الدنگ عوضي. حرمت داستان را نگه دار

0 ❤️

400736
2013-10-06 03:46:45 +0330 +0330
NA

مادرجون شمارتو بده به خصوصيم باهات كار دارم…باوركن شوخي نميكنم حسابي حالي به حاليت ميكنم.منتظرم بوو و و و وس

0 ❤️

400737
2013-10-06 05:05:07 +0330 +0330
NA

کس کش هم کس کشهای قدیم لا اقل شرف داشتن…
این حتی اگر فانتزی هم باشه بیشرفیه حالم از هر چی کس کشه بهم میخوره…
بیشرف پست… تیر چراغ برق محلمون از اون قدیمیاست میدونی که از کدوماست؟! آها فهمیدی از اون چوبیهاست… خودش هم چربش کردن که موریانه نشه فکر کنم اون برات مناسب باشه پفیوز پتیاره. :T >:)

0 ❤️

400738
2013-10-06 07:45:07 +0330 +0330
NA

عجب مادر زن با حالی!
فک کنم بیشتر پسرهای سایت شهوانی خواستگار دخترات و خوذت شدن!
اخه یه تیر و چند نشونه !

0 ❤️

400745
2013-10-07 01:22:32 +0330 +0330
NA

آشغال حرومزاده.

0 ❤️

400740
2013-10-08 20:41:00 +0330 +0330

تخمی بود، ننویس . . . . . . . . . . . . .
تخیلات هری‌پاتر هم از این داستان کمتر هست که بیشتر نیست. شاشیدم تو تخیلاتت. پسره‌ی ابله دیگه ننویس.

0 ❤️

400741
2013-10-10 16:39:42 +0330 +0330
NA

از بس در هم وبرهم نوشتي تو دلم كلي فحشت دادم حوصله ندارم برات بنويسم ديگه ننويس بچه جون گمشو

0 ❤️

400746
2013-10-29 16:53:40 +0330 +0330
NA

jaleb bod:D

0 ❤️

400747
2014-01-02 15:40:11 +0330 +0330
NA

اخه بي ناموسي هم حدي داره
برو بكس تو رو خدا دور و بر شهور دار نرين
من يكي از كار مندهاي شهور دارم مثل سگ بهم پا داد و اخرش كردمش
هم از كارم بيرونم كردن هم ابرومو بردن هم اين كه ٣ساله رنگ اسايش رو نديدم
تو رو خدا حرف منو گوش كنين و از سر نوشت من عبرت بگيرين

حال كردن نيم ساعت هم لذت نميده ولي عواقبش يه عمر دامن ادم رو ميگيره

0 ❤️

400742
2014-06-17 15:34:03 +0430 +0430
NA

کیرم تو کونت با این زر زدنات

0 ❤️

400743
2014-10-30 08:01:46 +0330 +0330
NA

خوش ب حال مجید یا این مادر زن باحالش. اکرم جان دختر دیگه ای نداریی من بیام دامادت بشم. اگه نداری با خودتم ازدواج میکنم هااااااااا

0 ❤️

400744
2015-04-09 05:16:35 +0430 +0430
NA

clapping کیررررررررررررر بچه هاااای شهوانی از عرض تو کونت بی ناموس

0 ❤️

560313
2016-10-13 13:03:29 +0330 +0330

تمت خوب بود.

0 ❤️

681307
2018-04-10 20:24:08 +0430 +0430

اگه راضی هستی منم بیام کل فکو فامیلهاتو بکنم

0 ❤️

754865
2019-03-17 08:20:23 +0330 +0330
NA

لطفا سریعتر داستان عروس بزرگتم بنویس.عالی بودی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها