گاییدن کونی پولی، آخر وقت

1400/09/04

سلام
من مهدی ام 18 سالمه از یکی از شهرهای کوچیک شمال غرب. این داستانی که میخوام تعریف کنم مال 3 سال پیشه. اسم ها رو تغییر دادم تا برای کسی مشکلی پیش نیاد. کلیت ماجرا کاملا واقعیه فقط یکم شاخ و برگ دادم بهش.

صبح یکی از روزهای تابستونی بود که رفیقم علیرضا بهم زنگ زد گفت یکی از دوستاش پسر کونی آورده با 50 تومن میشه کردش. گفتم چند سالشه؟ گفت: 25. گفتم: بابا سنش بالاس به درد نمیخوره. گفت: نه عکساشو دیدم عین کص میمونه من دارم میرم مکان دوستم تو هم بیا سر کوچتون با هم بریم. گفتم باشه باهات میام یه نگاه میندازم.
با رفیقم رفتیم مکان دوستش، یه ساختمون نیمه کاره بود. رفتیم طبقه اول دیدم چند نفر تقریبا همسن من جمع شدن دارن عرق میخورن. رفتیم جلو علیرضا با دوستش حرف زد اسمش سیامک بود. سیامک به نظر بزرگتر از بقیه میومد فکر کنم 19 20 سالش میشد. علیرضا برگشت پیشم گفت نرخ همون 50 تومنه ولی صحبت کردم ما دو تایی 80 بدیم به سیامک. گفتم: چرا به سیامک باید پول بدیم؟ گفت سیامک خودش با کونیه حساب کتاب داره، پولارو اون میگیره. پسره از جای دیگه میاد اینجا غریبه مجبوره برا سیامک کار کنه.
فهمیدم سیامک کونکش خودش بیزنس راه انداخته! گفتم: باشه الان پسره کجاست؟ گفت این اتاق بغلی که درش بسته اس. گفتم :بریم دیگه. گفت: نه الان نمیشه مشتری تو اتاقه، بعد اون هم اینا باید برن بعدش ما میریم. عصبانی شدم گفتم: برو بابا! من نیستم، چندشم میشه بعد این همه آدم برم تو اه حالم بد شد، من میرم تو خودت میدونی. علیرضا گفت بابا میگیم خودشو تمیز کنه نگران نباش اما تصمیمو گرفته بودم به سرعت از ساختمون خارج شدم. تو دلم به خودم میگفتم ببین چه بدبختی افتادیم که از بی کصی باید کون چند بار مصرف بکنیم، اصلا بهتر که اومدم بیرون، بذا این کص ندیده های بدبخت بکننش.
اومدم رفتم مغازه عموم، تغییر دکوراسیون داشت گفتم برم حداقل بهش کمک کنم فکر این ماجرا هم از سرم بپره. دو ساعت بعد دیدم علیرضا اس داده. نوشته بود: من گاییدمش نمیدونی چیو از دست دادی! نوشتم برو کصکش حالمو بهم نزن.
تا بعد از ظهر مغازه عموم مشغول بودم، کارم تموم شد راه افتادم سمت کوچه خودمون. تو راه یه سری از بچه های مدرسه رو دیدم که جمع شدن تو موبایل یه چیزیو نگاه میکنن و میخندن. رفتم جلو گفتم بچه ها چه خبر؟ گفتن مگه خبر نداری؟ یکیشون که باهاش صمیمی تر بود گوشیشو نشونم داد دیدم از بالا فیلم گرفته داره کون یه نفرو میکنه. فهمیدم همون پسره اس. تو فیلمه داشت بهش فحش ناموس میداد و به کونش سیلی میزد. اینو که دیدم یه لحظه کیرم سیخ شد. کونش خیلی چیز خوبی بود. فهمیدم همه تو اون جمع رفتن پیشش. خودمو زدم به اون راه و گفتم بابا این کارها چیه میکنین کون چیه بابا برین کص بکنین. به شوخی چند جمله نثارشون کردم و راه افتادم.
رسیدم خونه، غذامو خوردم یه گوشه نشستم. اصلا از فکر کونیه نمیتونستم بیرون بیام. از یه طرف چندشم میشد ازش و از طرفی کنجکاو بودم تجربه کنم. نتونستم طاقت بیارم زنگ زدم به علیرضا. گفتم از دوستش بپرسه بهم بگه تا ساعت چند هستن. پرسید، گفت بهم تا ساعت 9 هستن.
ساعت تقریبا حوالی 5 بود داشتم راه می افتادم که بابام صدام زد گفت بیا گاراژ کارت دارم باید قفسه ها رو بزنیم. با اخم رفتم پیشش تا ساعت 7 اونجا ازم کار کشید. داشتم دیوونه میشدم. بالاخره از خونه زدم بیرون تو راه یه شیر موز پاکتی و خرما تک نفره خریدم برا تقویت قوا!
رسیدم مکان سیامک، رفتم بالا دیدم 4 نفر کنار سیامک منتظرن نوبتشون بشه دو نفر هم دارن میرن بیرون. باز حالم بد شد، یه لحظه پشیمون شدم که یهو از اون دو نفر که داشتن میرفتن شنیدم: پسره عجب کصی بود خیلی حال داد!
اینو که شنیدم دوباره هوسی شدم گفتم جهنم میمونم. رفتم پیش سیامک گفتم من دوست علیرضام صبح اومده بودیم. گفت پس چرا رفتی؟ بد موقعی اومدی عزیز. گفتم کار پیش اومد. ازم 40 تومن گرفت رفتم یه گوشه به دیوار تکیه دادم جا برا نشستن نبود همینجوری منتظر موندم. بالاخره نوبت من رسید!
با دودلی سمت در رفتم، درو باز کردم و چشمم بهش افتاد. یه پسر ریز نقش سفید و بیمو بود. شرت و شلوار تنش نبود اما یه تیرشت آبی پوشیده بود. عینک دودی بزرگ زده بود احتمالا برا اینکه قیافشو نبینیم. رو رفتم جلو هیچی بهش نگفتم اون هم ساکت رو پتوی وسط اتاق دراز کشیده بود. بوی آب کیر تو هوا پیچیده بود اصلا معلوم نبود قبلا من چند نفر اینجا بودن و خودشونو تو این پسر خالی کرده بودن. شبیه توالت عمومی شده بود. شلوارمو کشیدم پایین گفتم پاشو بخورش راست بشه. آخه کیرم از استرس خواب خواب شده بودم. کیرمو گرفت دستش، دستاش کوچولو بود مثل مال دخترا. گذاشتش دهنش ولی حال نداشت معلوم بود خسته اس، خوب نمیخورد ولی کیرم داشت بلند میشد. وقتی کیرم کامل بلند شد خودم سرشو محکم گرفتم شروع کردم به گاییدن دهنش. دیگه داشتم حشری حشری میشدم، وقتی حشری میشم وحشی میشم هیچی نمیفهمم. با دستاش میخواست خودشو جدا کنه اما زورش نمیرسید وحشیانه داشتم دهنشو می گاییدم!
بالاخره استپ کردم گفتم قمبل کن میخوام کونت بذارم بچه کونی. وقتی جلوم حالت سگی قمبل کرد دیدم سوراخش اندازه یه قوطی رانی باز شده و توش انگار آب کیره. حالم بد شد عصبی شدم یه سیلی محکم زدم رو کونش گفتم اصلا نمیخواد مادر جنده. حالمو بهم زدی ابنه ای. برگشت گفت: خب میخواستی اول وقت بیای. کون آخر وقت خب همین میشه دیگه! گفتم ببند دهنتو به شکم دراز بکش فقط سوراخ حال بهم زنتو نبینم.
راستش از اینکه داشتم بهش فحش میدادم و زور میگفتم حال میکردم. داشتم به پسری که 10 سال از خودم بزرگتر بود فحش ناموس میدادم ولی اون نمیتونست جوابمو بده. چون اونجا زیرخواب من بود. دراز کشیدم افتادم روش کیرم تا ته رفت توش. گفتم پاهاتو بهم بچسبون قشنگ، سوراخت یکم تنگ بشه حداقل. چسبوند ولی فرقی نکرد. خیلی گشاد بود. وحشیانه شروع به تملبه زدن کردم. بهش فحش میدادم تو سرش میزدم از بغل سیلی میزدم تحقیرش میکردم. خیلی داشت بهم حال میداد که بزرگتر از خودمو داشتم اینطوری میگاییدم. اما خود کردن حال خاصی نداشت چون کونش خیلی گشاد بود ولی تحقیر کردنش حس قدرت بهم میداد. چند دقیقه همون روال گاییدمش تا اینکه احساس کردم آبم داره میاد. فوری درآوردم گفتم پاشو پاشو میخوام بریزم رو صورتت. گفت نه نه دوس ندارم خوشم نمیاد و این حرفا. گفتم غلط کردی 40 تومن پول دادم. گفت نه این تو برنامم نیست گفتم صورتتو میاری جلو یا همچین بزنم تو صورتت صدا خر بدی. بیچاره خیلی ترسید اومد جلو. با دستم تند تند جق زدم آبمو ریختم رو صورت و عینکش. ناراحت شد گفتم خب حالا سیکتیر. شلوارمو پوشیدم اومدم بیرون. دیدم چند نفر جدید اومدن. رفتم سمت سیامک ازش خداحافظی کنم دیدم از اون نفرها 4 تاشون باهم رفتن تو انگار میخواستن گروپ بزنن. راستش دلم برا پسره سوخت، حشرم که رفع شده بود داشتم سر عقل میومدم. از سیامک داستان پسره رو پرسیدم. فهمیدم اسمش امیده از شهر … میاد، پول لازمه سیامک آخر تایم بهش پولشو میده اما مجبوره هر کاری گفت بگه چشم. سیامک هم مشتری میاره سرش و پول خودشو از کون امید درمیاره. بهم گفت ساعتی هم کرایه میدمش اگه مهمونی چیزی داشتین بهم بگو این هر هفته میاد. میای از اینجا میبریش مکان خودتون راحت بی دردسر ولی اونطوری نرخش بالاست. گفتم نه فدات نیاز نیست. حالم گرفته بود ناراحت شده بودم و پشیمون. دلم برا پسره میسوخت.
راه افتادم سمت خونه. تو راه به این فکر میکردم که آخر عاقبت کونی بودن چقد بده. یکی تو این سن که باید زن داشته باشه میاد زیر بچه های 14 15 ساله میخوابه و اینقد تحقیر میشه. به این فکر میکردم که اونو با اون حال خراب و صورت پر آب کیر ولش کردم اومدم و الان مجبوره به 4 نفر سرویس بده.
یه هفته بعد اون ماجرا گذشت از علیرضا شنیدم که پسره دیگه نمیاد. بعدش دیگه هیچ خبری ازش نداشتم. امیدوار کارشو کنار گذاشته باشه.

نوشته: میتی


👍 10
👎 13
16201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

844523
2021-11-25 14:32:47 +0330 +0330

یذره دیر دلت واسش نسوخت؟

5 ❤️

844549
2021-11-25 17:37:06 +0330 +0330

لامصب از سر صب تا آخر شب یه نفس داشت کون میداد؟؟؟ خودت حواست هست چی نوشتی؟
البته در مورد اون قسمتش که یه سن بالا رو میکردی و احساس قدرت بهت میداد باهات موافقم هر چند فانتزیت باشه چون خودمم یه مدت یه بکن ۱۷ ساله داشتم و خودم ۳۰ سالم بود اونم میگفت وقتی کسی که اینهمه سنش بالاتر از خودمه میکنم غرورم ارضا میشه

2 ❤️

844610
2021-11-26 03:19:21 +0330 +0330

ما ایرانی ها کثیف ترین مردم دنیا هستیم.

2 ❤️

844665
2021-11-26 12:57:48 +0330 +0330

كون اخر وقت همينه ديگه😂😂😂😂كصكش اين چ كسشري بود نوشتي؟

0 ❤️

844668
2021-11-26 14:13:41 +0330 +0330

خوش به حالش چه کونی خوبی بوده منم خیلی دوس دارم زیر کیر باشم

0 ❤️