گلسا و دوستش

1392/10/24

سلام به بچه های گل شهوانی اینم یه داستان فانتزی دیگه امید وارم خوشتون بیاد
من گلسا هستم 22 ساله مجرد دانشجوی رشته مدیریت که یه خونه مجردی اجاره کردم. من تا 3 ماه پیش که این ترم شروع بشه تنها تو یه خونه که صاحبش یه پیر مرد و پیر زن هستند که از دار دنیا همین خونه رو دارند خرجشون هم از اجاره این خونه در میارند من هفته ای فقط سه روز اینجا هستم به همین علت تا سه ماه پیش تنها بودم تا اینکه تو دانشگاه دانشجویی اومد که تازه میخاست برای ترم اول ثبت نام کنه با پدرش اومده بود خوابگاه هم معمولا وسط سال دانشجو قبول نمیکنه وضع مالیش بد بود به همین خاطر میخواست مرخصی بگیره تا سال بعد از اول سال بیاد که خابگاه گیرش بیاد داخل سالن منتظر چواب بودند که دختره اروم داشت گریه میکرد خیلی دلم سوخت با مدیر صحبت کردم که اگر نصف کرایه خونرو بده بیاد پیش من پول پیش هم نمیخواد بده برام مهم نبود که من 4 ملیون پیش دادم و 100 هزار تمان اجاره اگر خابگاه هم گیرش میومد باید ماهی 60000 تومان میداد تازه اینجا 50000 میده مدیر کلی منو دعا کرد با پدر دختره که خیلی غیرتی بود صحبت کرد اونا قبول کردند و با کلی سوال در باره خونه به سمت خونه رفتیم دختره که لیدا نام داشت کلی خوشحال بود و یواشکی طوری که باباش نفهمه همش قربون صدقه من میرفت خلاصه پدرش بعد از کلی تحقیقات که انگار به همه شک داشت خونرو پسندید و رفت به شهرشون نمین من موندمو لیدا یک ماهی با هم بودیم و دیگه به هم عادت کرده بودیم یه شب که فرداش امتحان داشتم داشتم درس میخوندم توی حیاط که سردم شد و خیلی بی سروصدا اومدم تو که مزاحم خواب لیدا نشم با تعجب دیدم که انگار لیدا داره زیر پتو میلرزه ترسیدم فکر کردم تشنج کرده منم کلا از تشنج میترسم قبلا دیده بودم که تشنج چه جوری از ترسم لحاف زود زدم کنار که ببینم چش شده چیزی که دیدم باورم نمیشد شلوار لیدا تا زانو پایین بود یه خیار نسبتا کلفت و گنده تو کسش با دیدن من دست پاچه شلوارشو پوشید خیارو انداخت زمین رفت یه گوشه زانوهاشو بغل کرد من رفتم طرفش که باهاش صحبت کنم که دستشو گذاشت رو سرش و با التماس گفت تروخدا نزن من با این حرکتش دلم براش سوخت گفتم لیدا جان من نمیخوام بزنمت میخئام با هات صحبت کنم همین گفت گلسا جان ببخشید غلط کردم دیدم خیلی ترسیده به خودم گفتم الان فایده نداره باهاش صحبت کنم فردا باهاش حرف میزنم . فرداش وقتی از امتحان برگشتم دیدم خونه کاملا تمیزه ناهار هم حاظره با ترس سلام کرد نشست پرسیدم لیدا جان این چه کاری که با خودت میکنی گفت غلط کردم دفعه اخرمه گفتم از من چرا میترسی من میخام بدونم چرا این کارو میکنی گفت یعنی منو بیرون نمیکنی گفتم نه چرا باید این کارو بکنم گفت دست خودم نبود شهوتی شدم گفتم اخه تو خیارو تا ته کرده بودی ت کست مگه پرده نداری گفت نه پسر عموم پاره کرده بعدش هم رفته با یه دختره دیگه ازدواج کرده باباشم برای همین خیلی سخت گیره چون دخترش هوسیه شهوتش بزنه بالا به همه ممکنه بده لیدا هم به همین خاطر با خیار یا بادمجون و حتی با دسته مسواکش خودشو ارضا میکنه منکه اولش باور نمیکردم ولی الان میدونم راست میگفت بالاخره چند روز گذشت تا اینکه دیدم تو حموم صدای هدر رفتن اب میاد کنجکاو شدم از لای ذر نگاه کردم دیدم به کمر خوابیده لنگاشو داده بالا دسته مساکو داره تو کسش میچرخونه با یه دستش هم جلوی دهنشو گرفته که مثلا من نشنوم بازم بی هوا رفتم تو دوباره با دست پاچه گی خودشو جمع کرد و سرشو انداخت پایین نمیدونم چی شد که رفتم جلو مسواکو ازش گرفتم گفتم بخواب لیدا با تردید دراز کشید منم دسته مسواک کردم تو کسش براش بالا پایین میکردم بعد چند دقیقه مسواکو انداختم اونور دو از انگشتامو بردم تو لیدا داشت با صدا اوف اوف میکرد توی این یک ماه بی صدا چقدر زجر کشیده بود بنده خدا چند دقیقه که گذشت با یه جیغ بلند و کلفت ارضا شد کلی تشکر کرد بعد با اب منو خیس کرد منم با یه فحش بد جوابشو دادم و لباسامو در اوردم داشتم سوتینمو در میاوردم که دیدم لیدا از روی شلوار داره کسمو میماله چیزی مگفتم بعد ایستاد شروع کرد به لیسیدن سینه هام حالم داشت خراب میشد احساس گیجی شایدم شهوت داشتم به خودم امدم دیدم لخت لختم دراز کشیدم لیدا هم داره کسمو لیس میزنه البته لیس که نه داره میخوره قورت میده داشتم لذت میبردم یه ان تمام بدنم بی حس شد قدرت پاشدن نداشتم فقط احساس کردم تمام جونم داره از کسم میزنه بیرون حس غریبی بود منفجر شده بودم قتی سر حال اومدم لیدا رو سینم خوابش برده بود اروم صداش کردم دوش گرفتیم زدیم بیرون قرار گذاشتیم که لیدا دیگه به خودش ور نره منم کس لیدا را لیس بزنم تا ارضا بشه لیدا هم منو ارضا کنه الان که 3 ماهه از اومدن لیدا میگذره ما بارها با هم حال کردیم و بارها ارضا شدیم چیزی که قبلا سالی یه بار اتفاق میافتاد اونم قتی که موقعیت چور میشد یه فیلم سوپر میدیدیم ولی لیدا یه چیز دیگست

نوشته:‌ فانتزی نویس


👍 0
👎 2
111607 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

410150
2014-01-14 11:58:42 +0330 +0330

دمت گرم که فرو نکردی و از اول نوشتي فانتزي

0 ❤️

410151
2014-01-14 17:12:38 +0330 +0330
NA

راست ميگه خب، اگه اين فانتزيته، بر واقعيتت بايد گريست…
دسته مسواك ؟؟؟!!! :/

0 ❤️

410152
2014-01-14 19:04:09 +0330 +0330
NA

خیلی خوب بود…حتی تصور لز بایه همجنس دیوانه وار تحریکم میکنه…ولی تو این کشور خراب شده میدونم که تا آخر عمرم توکف میمونم:(

0 ❤️

410154
2014-01-15 00:16:38 +0330 +0330
NA

خانما نظر بدن

0 ❤️

410155
2014-01-15 00:32:51 +0330 +0330

قبل از خوندن داستان حتما باید جواب sexi_lady رو بدم.
پسر خوب خوب تو هم مثل خیلی پسرای دیگه مثل آدم بیوفت دنبال دختر بازی . آخه چه مرگته که خودتو دختر جا میزنی و میگی لز هستی.
این کشوری رو که بهش میگی کشور خراب شده چاقالای عقده ای و جقولایی مثل تویه ننه آبکیر دزد حروم زاده دارن خراب میکنن.

0 ❤️

410156
2014-01-15 00:47:59 +0330 +0330

فانتزیت که اینه مرده شور حقیقتت رو ببره.
من یه دوست دختر فوق العاده خوشگل و خوش هیکل و هات دارم که حدود شش ماهه آشنا شدیم. تا قبل آشناییمون چندین سال فقط لز میکرده و بعد آشناییمون فقط دو سه بار لز کرده. بهم قول داده یکی از دوستای لزبینش رو راضی کنه تا جلو من با هم لز کنن و بعد سه نفره سکس کنیم.
الان بزرگترین فانتزی و آرزوی سکسی من شده همین

0 ❤️

410157
2014-01-15 00:50:24 +0330 +0330
NA

آه…لز…قصه…دسته مسواک مگه ارضا میکنه کسی رو که تو کسش بادمجون سرخ میکنه،،،یا توش خیار شور میندازه؟؟؟؟؟!!!؟؟؟؟؟

0 ❤️

410158
2014-01-15 02:25:36 +0330 +0330
NA

آخه با خیار و بادمجون ارضا میشده بعد مسواک کجای کسشو میگیره؟!!!
جل الخالق
کشف جدید دختران ایرانی
مسواک همان کیر مصنوعیست
بده خوارزمی حتما جزو نخبگان میشی
فکر کنم شما مسواک میکنید تو کستون
با کیر مسواک میزنید :))

0 ❤️

410159
2014-01-28 18:35:15 +0330 +0330
NA

Jalghoo000000.
kos gofti

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها