گی بازی با رئیس شرکت

1399/11/22

درود به همه دوستان عزیز آرمان هستم (مستعار) و اومدم داستان چند سال پیش خودمو تعریف کنم خوب این دست خاطرات رو واسه هیچکس نمیتونی تعریف کنی ولی اینجا فرق داره و کسی هم کسی رو نمیشناسه و آدم با خیال راحت ميتونه بیاد و شیرین کاری های گذشتش رو تعریف کنه 😂 خوب بگذریم من الان بیست سال سن دارم و این خاطره واسه چهار سال پیش هست که آخرای شونزده سالگیم بود از نظر ظاهری خیلی به خودم میرسیدم کلا اسپری مو بر میزدم و نمیذاشتم یک تار مو هم در بدنم باشه و به علاوه سفید هم بودم و اگر بخواهی از نظر اندامی حساب کنی ریز اندام بودم و استايل دخترانه داشتم مو هام رو هم طلایی میکردم هر چند بابام هی سرم غر میزد و ميگفت تو جاکش باید بری دختر بشی کدوم مردی میره این کار ها رو میکنه که تو میکنی؟ منم واسه لج بد ترش میکردم تا اینکه آخرش فینیشر رو زدم و یکباره رفتم لنز زیبایی آبی واسه چشمم گرفتم و خلاص بابام از اون روز به بعد دیگه چیزی بهم نمیگفت ولی خدایی درسم خوب بود و معدلم عالی واسه همین بابام زیاد چیزی بهم نمیگفت تک فرزند هم هستم تابستون شد بابام بهم گفت بیا برو پیش رفیقم یه شرکت داره واسه بسته بندی و از این جور چیز ها گفت برو بعض رفیق بازی ولووی گری از این حرفهاست یه چیزی هم یاد میگیری منم گفتم باشه رفتم و گفتم یه دو ماهی میرم و تموم ميشه ديگه خلاصه رفتم اونجا روز اولش رفیق بابام که احمد بود اسمش اومد و همه مراحل کارم رو بهم توضیح داد و گفت که مثلا باید اجناسی که میان رو اینطور بسته بندی کنی و لیبل بزنی و همین طور خیلی آسون بود دو روزه یاد گرفتم تو اون شرکت هم ده بیست تا نیرو بودن همشون دختر و به جز اونها فقط یک پسر ديگه بود که اونم کلا آدم جدی بود یکذره که گذشت با احمد گرم گرفتم و حسابی باهاش رفیق شدم و با هم حسابی شوخی میکردیم یکبار کارمون تا دیر وقت طول کشید احمد بهم گفت بیا تا با ماشینم برسونمت منم گفتم نه ولی دیگه با کلی اصرار قبول کردم وسط راه دیدم داشت حرفهای عجیب و غریب میزد خیلی صمیمی شده بود و قربون صدقمون میرفت پاهامم هم میمالید منم از اثر خستگی پخمه شده بودم و زیاد توی حال خودم نبودم ساعت یازده شب بودو منم هر چی ميگفت هی به نشونه تایید سر تکان میدادم یه جا دیدم دست میمالید رو پام منم خندیدم و به ناخود آگاه گفتم خوشت مياد کلک؟ که ای کاش اون حرف رو نمیزدم سریع مثل دیوانه ها دور زد با ماشین و مسیر رو عوض کرد من خمیازه کشیدم و گفتم احمد آقا کجا دارید میرید؟ گفت نترس عزیزم یک کار مونده که باید انجام بدی منم باز ترسیدم ولی قبول کردم سریع پیادم کرد دم در خونشون و بهم گفت بیا تو منم رفتم تو خونشون اونم صدو پنجاه هزار گذاشت کف دستم و گفت وجدانی حقوقتو بیشتر میدم و این پولم میدم بیا و بعضی وقتها بهم بده منم ترس ورم داشت و اولش شروع به گریه کردم اونم گفت نترس جيگر گریه نداره که بعضی وقتها هم باید یه شیطونی بکنی توی زندگیت بعدشم کشید من رو و یه ماچ رو لبهام برداشت خوب اگه راستش رو بخوام بگم منم گی رو دوست دارم ولی لااقل با یک شخص درست و حسابی نه یک پیرمرد چهل و خورده ای ساله ولی خوب تصمیم گرفتم یکبار بهش بها بدم ببینم چکار میخواد بکنه خلاصه یکذره باهام لب بازی کرد و لباسام رو کامل در اورد بهم گفت برم دستشویی و حموم و خودم رو تمیز کنم منم خسته بودم و بی حال اورد شروع کرد به بوسیدن و لیسیدن بدنم که هیچ حسی بهم دست نداده هنوز کیرم خوابیده بود بعدش پاهام رو داد بالا و شروع به لیسیدن سوراخم کرد قبلش مجبورم کرده بود کلی با شامپو بشورم آخه یکذره حساسه دو سه دقیقه لیسید و تف مالی کرد و یه کوچولو کیرم رو خورد بعدش هم کیرش رو کرد تو دهنم که حالم بهم خورد واقعا آخه تا به حال چیز به اون بزرگی تو دهنم نکردم اوق زدم و حالم بد شد اونم گفت که ببخشید ديگه تو حلقت نمیکنم بعدش تو لپام میچرخوند بعدش هم ژل نرم کننده رو اورد و مال در من و یواش یواش کرد تو منم چون بار اول بود چیز میره توم خیلی سختم بود و خیلی آخ و اوخ راه انداختم که بعدا دردش کمتر شد بعد کیرش رو در آورد و کاندوم کشید سرش و دو باره کرد تو که این بار زیاد درد نگرفت به چند حالت من رو کرد من اولش آه آه میکردم ولی بعدش فقط با ناراحتی نگاهش میکردم که اونم میکرد منو بعدش وسط کردن هم لبام رو میبوسید و واسم جق میزد و یکباره آبم اومد اونم گفت جوون جيگر پس سست بالاخره اومد بعدش هم کیرش رو در اورد و یکذره جق زد و آبش رو ریخت رو صورت و تو دهنم و باقی آب منیش رو با دهنم پاک کرد بعدش هم رفتم شستم خودم رو باز و یکذره بهم برنج و کباب داد و منو رسوند خونه بعد اون ماجرا از ترس دیگه نرفتم اونجا اونم کلی معذرت خواهی کرد و گفت بیا دیگه اون کار باهات نمیکنم منم قبول نکردم خوب این بود داستان من امیدوارم لذت برده باشید بای

نوشته: آرمان


👍 3
👎 13
16701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

791060
2021-02-10 00:42:13 +0330 +0330

بیست تا دختر اونجا بود رییس تورو میکرد؟ یعنی حتی کون کنها هم پسر استخدام نمیکنن!! عجب بدبختیم ماها!!

6 ❤️

791061
2021-02-10 00:42:47 +0330 +0330

چرا یه نفر تو شهوانی پیدا نمیشه که قیافش و بدنش تخمی باشه ولی بخواد بده؟همه سفید و سکسی هستن؟
برازرس فور اور:سکس با رفیق ددی
پ.ن:خیلی اوضاع خیطه

1 ❤️

791109
2021-02-10 02:28:04 +0330 +0330

ارمانم بابا نرده تو کونت
خود چس پنداری مزمن داری

0 ❤️

791112
2021-02-10 02:37:09 +0330 +0330

واقعا در حق پیر مرد جفا کردی …تو که دادی باید ادامه میدادی…به نظرم دلشو شکوندی

1 ❤️

791164
2021-02-10 06:48:45 +0330 +0330

کاری به راست و دروغ نوشته ات ندارم اما وجدانا" بگو این جمله یعنی چی :
گفت برو بعض رفیق بازی ولووی گری از این حرفهاست!!
هنگ کردم تا بفهمم چی می خواستی بگی 😒

یه جا هم نوشتی پیرمرد چهل و خرده ای ( خورده ای غلطه ) ساله !! 😳 … نمیدونم تو ذهنت چی می گذره اما با این حساب سی سالگی میانسالی محسوب میشه و بیست سالگی جوانی …پنجاه به بعد هم هر کی بود و هست ،دیگه با این سیستم تعیین سن و نامگذاری جنابعالی ، اسمش میشه فسیل یا همون سنگواره خودمون…
جل الخالق !
کل متنت هم که یه پاراگراف بود بلند بود و خواننده بیچاره باید عذاب می کشید تا متن رو تموم کنه.

0 ❤️

791165
2021-02-10 06:50:13 +0330 +0330

اوووففف جووونننن 👅👅

0 ❤️

791216
2021-02-10 17:13:24 +0330 +0330

با شاه ایکس موافقم.منم چندسالی دنبال کارم اما همه جا نیرو دختر میخوان.

1 ❤️

791350
2021-02-11 09:26:43 +0330 +0330

مادر قهوه چهل و خرده ای ساله رو میگن پیرمرد؟

0 ❤️