سلام به همه دوستان لطفا داستانو بخونید تا آخر و نخونده اصلا نظر ندید ممنون
من اسمم ناصره و الان 27 سالمه و دانشجو هستم
خاطره ای که میخوام تعریف کنم بر میگرده به 12 سال پیش موقعی که من 15 سالم بود. خونه ما به مغازه داشت که حدودا چند سالی بود که کرده بودیم سوپرمارکت محله و فکر کنم تا صدمتری اطرافمون تنها مغازه بودیم و مشتری خیلی زیادی داشتیم به همین خاطر از صبح تا 12 شب باز بود. و خونوادگی سر این مغازه بوديم پدرم مادرم برادرم. خلاصه زیاد طولانيش نکنم به همسایه داشتیم یه پسر 11 ساله داشت به اسم حمید که الان 23 سالشه اون موقع خیلی سفید و خوشگل بود. و کون خیلی تپلی داشت. منم اون موقع تو دوره بلوغ بودم خیلی حشری دوست داشتم یه بار بکنمنش. هر بار میموند بوسش میکردم اونم فکر می‌کرد از سر محبته نمیدونست چقدر تو کفشم بکنمش. خلاصه دنبال یه فرصت بودم که تو یه مکانی کونش بزارم من یه دوست خنگ داشتم که اصلا از سکس چیزی نمیفهمید. یه روز پنجشنبه بود که پدر و مادرم با خواهرم رفتن سر خاک یه فامیلمون معلوم بود دیر برمی‌گردن چون بعدا می‌رفتن خونه اون طرف فوت شده. برادرم هم طبق معمول رفت بیرون و مغازه رو داد دست من و منم از خدام بود که شرایط مهیا بود. رفتم دوستمو صدا زدم که بیاد مغازه در مورد این سکس بهش بگم او اونم کمکم کنه که دم در مغازه نگهبانی بده. حمید که تو کوچه داشت فوتبال بازی می‌کرد صداش زدم بیاد مغازه بوسش کردم. بهش گفتم میخوای کلی بهت کيک و پفک چیپس آبمیوه مجانی بدم اونم با ذوق گفت آره آره میخوام منم بهش گفتم باید یه کاری کنی گفتم بیا پشت یخچال (اون موقع از اون یخچال های بزرگ قدیمی مستطیلی بود که جلو شیشه مغازه میزاشتن) اونم اومد گفتم شلوارتو دربیار اولش گفت نه گفتم بهت خوراکی خوشمزه میدم اونم گفت باشه درآورد وایییی الان فکرشو میکنم کیرم سیخ شده نمیدونید چقدر سفید و بی مو بود آدم دوست داشت لیس بزنه ولی وقت کم بود روشو کردم به یخچال دوستم هم از بیرون درو بست و نگهبانی داد و درو قفل کرد. کیرمو با کرمی که قبلا آورده بودم چرب کردم یکم هم تف زدم دو تا لپ کونشو گرفتم یهو داد زد گفت چیکار میکنی گفتم هیس اين کارو باید انجام بدی تا بهت خوراکی بدم اونم با مجبوری قبول کرد کیرمو کردم تو کونش اولش نمی‌رفت دوباره چرب کردم اینبار تا نصف کیرم رفت تو کونش نمیدونید چقدر حال میداد دستمو دور کمرش حلقه کردم خایه هاشو مالوندم اونم داشت جیغ میزد دهنشو گرفتم زود چند بار تلمبه زدم تا آبم اومد ریختم کف زمین. داشتم بی هوش میشدم حمید کف زمین نشست گریه میکرد خیلی دلم سوخت خیلی پشیمون شدم الانم پشیمونم چرا اینکارو کردم خلاصه بلندش کردم اشکاشو پاک کردم گفت آقا ناصر سوراخ کونم خیلی درد میکنه منم یه کم از اون کرم براش مالیدم خیلی کبود شده بود. یکم آروم شد. طبق قولی که دادم کلی بهش خوراکی دادم 800 تومن هم دقیق یادمه بهش پول دادم اون موقع خیلی بود بهش گفتم به کسی نباید بگی وگرنه کتکت میزنن اونم ترسید قول داد به کسی نگه . به دوستم گفتم درو باز کنه حمید رفت خونه. بعدا چند ساعت مادرش اومد گفت حمید ازتون خیلی چیز میز خریده پولش چقدر میشه گفتم لازم نيست چون خیلی دوسش دارم بهش دادم مادرش خیلی اصرار کرد پول بده آخرش گفت چقدر میشه منم گفتم 3 هزار، پولو داد مجبور بودم نکنه شک نکنه، 1500 تومن دادم گفتم بدبد به حمید جان اونم تشکر کرد رفت از اون موقع دیگه به حمید توجه نکردم به نوعی حسم بهش سرد شد به نوعی عذاب وجدان داشتم. ببخشید داستان هیجان نداشت و طولانی شد چون اولین بارمه داستان نوشتم ممنون.

نوشته: ناصر