گی در خوابگاه

1400/12/12

سلام به همه ی دوستان
یه ریز خودمو معرفی میکنم و میرم سر اصل مطلب
من بچه ی تهران هستم با قد ۱۸۰ و فیس کاملا معمولی با چشم و ابروی مشکی و پوست روشن، این داستان رو که مینویسم مال همین چند سال اخیر هست که بصورت سریالی اتفاق افتاد اما من اولین روزش رو براتون مینوسم که پاییز ۹۶ اتفاق افتاد…
من بعد از خدمت سربازی به سفارش یکی از فامیل هامون مستقیم رفتم توی یه شرکت خصوصی در عسلویه سر کار، سال ۹۴ بود، خلاصه توی یه محیط جدید مشغول بکار شدیم و کم کم با بچه ها آشنا شدیم یکی دو سال گذشت تا رسیدیم به سال ۹۶ من تازه گوشی جدید گرفته بودم و روش واتس و تلگرام نصب کرده بودم تا قبلش یه گوشی معمولی داشتم و خیلی تو فاز دنیای مجازی نبودم اما کم کم سرو گوشم جنبید اما توی شرکتمون یه پسری بود به نام رضا و اهل جنوب که اونم یه فیس معمولی داشت و تقریبا هم قد و قواره ی خودم بود ما با هم رفیق شدیم و در طول روز زیاد توی تلگرام کلیپ رد و بدل میکردم و بظاهر پسر بدی نبود اما یکم شبیه اوا خواهرا بود البته منم تو نخش نبودم و ارتباطمون کاملا معمولی بود تا اینکه من سال بعد از شرکت اونها رفتم به یه شرکت جدید که این جدایی سرآغاز داستانهای ما بود چون اون همیشه توی پیامهاش ابراز دلتنگی میکرد که رفتی من تنها شدم و دلم برات تنگ شده و اینکه کمتر میبینمت و از این حرفها… خلاصه کم کم منم از فرصت استفاده کردم و سر شوخی رو باز کردم، توی چت بهش میگفتم وقتی پیشت بودم که تحویل نمیگرفتی یه حالی هم نمیدادی حالا هی پیام بده بگو دلتنگتم و ایموجی خنده میفرستادیم اونم در جواب میگفت من که میومدم پیشت تو مال این حرفها نبودی و این شوخی ادامه داشت خب اینم بگم هر دو تامون خوابگاهی بودیم دوستان پروژه ای میدونن منظورم چیه، من هر وقت تنها میشدم و دوستام میرفتن مرخصی به رضا میگفتم بیا پیشم، عسلویه هم شهر کوچیکی هست اونم ده دقیقه بعد خودشو میرسوند یکم از این طرف و اونطرف می‌گفتیم بعدش میرفت، من پیش خودم میگفتم بابا از فرصت استفاده کن یکم دستمالی کن شاید پا داد اما خب وقتی میومد خوابگاه ما من اصلا حتی شوخی هم نمیکردیم یعنی در واقع روم اونقدر باز نشده بود اما همین که دوباره صبح میرفتم سر کار مخ زدن شروع میشد اونم میگفت دیدی اینکاره نیستی !!! خب راستم میگفت چون من هیچ حرکتی نمیکردم. اما یه روز بهش گفتم امشب که اومدی دیگه ترتیبتو میدم و بهش نخ دادم که وقتی شب وارد خوابگاه ما شدی درب وردی رو قفل کن بیا توی اتاق، من رو تخت دراز کشیدم توام بیا پیشم بخواب بعد بهت میگم اینکاره هستم یا نه، اتفاقا برنامه همینجوری پیش رفت، بعد از تایم کاری شب اومد خوابگاه ما گوشم تیز شد متوجه شدم که اومد داخل و قفل درب رو چرخوند و بعدشم وارد اتاق من شد و یه احوال پرسی کردیم دیگه منم از جام بلند نشدم گفتم بیا پیشم بخواب اونم اومد روی همون تخت یکنفره دراز کشید سکوت بین ما کاملا حکمفرما بود که من یهو دستم رو بردم روی کیرش دیدم حسابی شق کرده گفتم دهن سرویس راست کردیا اما اون حرفی نمیزد بعد از مدتی دستمو بردم توی شلوارشو شروع کردم با کیرش بازی کردن دیدم نه هیچی نمیگه گفتم خب پس اوکیه و امشب قراره یه حالی بکنم مثل اینکه خودشم راضیه بلند شدم شلوار خودمو کشیدم پایین بهش گفتم برگرد که یهو مثل فنر پرید گفت حسام چیکار میکنی؟ در مورد من چی فکر کردی ؟ آقا از رو تخت بلند شدو بدون خداحافظی رفت منم خشکم زده بود که واااااای بر من چرا برنامه اینجوری پیش رفت این اگه نمیخواست بده پس چرا اومد پیش من خوابید یا چرا گذاشت باهاش ور برم، خلاصه حسابی گیج و مات و مبهوت رو تخت وا رفته بودم از اتفاقی که افتاد کمی گذشتو من از گیجی در اومدم و خودمو جمع و جور کردم رفتم توی تلگرام دیدم پیام داده که کارت خیلی زشت بود و ازت دلخورم منم که جوابی نداشتم فقط نوشتم بابا شوخی کردم که دیگه جوابم نداد… بعد از اون شب نه دیگه پیشم اومد و نه از پیام و تلگرام خبری بود منم دیگه روم نمیشد بهش پیام بدم تا اینکه گذشت و گذشت دیدم یه شب جمعه بهم پیام داد سلام حسام حالت چطوره منم خوشحال سریع جواب دادم چه حالی همه شب جمعه همه دارن میکنن ولی من توی خوابگاه شق درد دارم تازه همه از مرخصی اومدن یه جق هم نمیتونم بزنم، گفت پاشو بیا خوابگاه ما کسی نیست با هم فیلم نگاه کنیم، گفتم‌ رضا من اهل فیلم نیستم اگه میذاری بکنم تا پاشم بیام گفت حالا تو بیا، گفتم نه اول اوکی بده تا بیام، گفت تو بیا یکاریش میکنم دیگه دلو زدم به دریا گفتم برم شاید شد ساعت ده شب راه افتادم‌ رفتم خوابگاهشون، درو باز کرد برام کسی خونشون نبود رفتم توی اتاقش مستقیم رفتم رو تختش دراز کشیدم اونم درب رو بست و اومد کنارم دراز کشید از فیلم و اینا هم خبری نبود خودش میدونست من اهل فیلم نیستم یکم که گذشت عمدا دستمو‌ زدم به کیرش که دیگه اینبار خودش بلند شد کلا شلوار و شورتش رو درآورد منم از خدا خواسته سریع کشیدم پایین و کیر همو گرفتم شروع کردم ور رفتن، حس خوبی داشتم و توی دلم خیلی خوشحال بودم دیگه میدونستم که این همه پیام بازی و مخ زدن داره جواب میده، کیرامون یه اندازه بود البته مال اون کلفتر، بعد از ور رفتن و بازی کردن حسابی حشرم زده بود بالا دیگه واقعا تاب و تحمل نداشتم بهش گفتم رو شکم بخوابو رفتم روش یکم رو کونش بالا پایین کردم یه تف زدم به کیرم و گذاشتم لای پاش همون موقع که داشتم لاپایی میرفتم جدا از حس شهوت و سکس یه حس خاص موفقیت و پیروزی داشتم که چجوری تونستم موفق بشم (حالا انگار توی المپیک مدال آورده بودم خخخخ) البته ناگفته نماند که کمتر از مدال هم نبود بگذریم اینقدر حشری بودم که با دوتا بالا پایین کردن آبم اومد و ریختم رو کمرش اونم بلند شد و حوله ش رو گرفت رفت حموم اما من هنوز تو کف حرکتی که زدم مونده بودم که از حموم اومد با استرس خاصی بهم گفت تور خدا به کسی نگو خودمم نفهمیدم چرا اینجوری شد، من گفتم خیالت راحت و خداحافظی کردم برگشتم خوابگاه خودمون افتادم رو تخت وقتی به ده دقیقه قبل فکر میکردم دوباره کیرم راست میشد، شب رو با کیف خاصی خوابیدم. اما فردا کله‌ سحر توی سرویس بودم و میخواستیم بریم سرکار (شرکتهای خصوصی روزهای جمعه هم باید بری سر کار) دیدم پیام داده حسام در مورد من فکر بد نکنی داداش من کونی نیستم، دیشو کاملا فراموش کن، جواب دادم این چه حرفیه اتفاقی نیفتاده و کسی قرار نیست بفهمه که تو اینقدر ترسیدی… و این شروع ماجرا بود به مدت ۴ سال سکس با رضا، با اینکه دوست دختر هم داشتم و هنوزم دارم اما توی عمرم هیچکسو به اندازه رضا نکردم که البته بقیه سالها دیگه خیلی داستانهاش جذابیتی نداره اما توی این ۴ سال فقط از من حامله نشده خخخخ هر مدلی که فکر بکنید کردمش. امیدوارم خوشتون اومده باشه مخصوصا اونهایی که توی عسلویه کار میکنن میدونن توی یه شهر کاملا کارگری اینکه تو یه پارتنر سکسی برای خودت پیدا کنی یعنی شاهکار کردی.

نوشته: حسام


👍 2
👎 9
22601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

861854
2022-03-03 01:12:12 +0330 +0330

هرچی فکر کردم، به نظرم دوستت بیماری دوقطبی داره، بگیر نگیر داره.
اونم که رفتی اونجا، فکر کردیم الان فتحش کردی، که ریدی
اینهمه رفتی لاپایی زدی؟😂

آهای شاهکار عسلویه با توام، با خود خودت😂

0 ❤️

861855
2022-03-03 01:15:43 +0330 +0330

قشنگ بود موضوعش

یکم پرملات تر میبود عالی میشد

0 ❤️

861870
2022-03-03 01:48:41 +0330 +0330

میشه به من معرفیش کنی؟

0 ❤️

861917
2022-03-03 07:09:00 +0330 +0330

شاهکار ماجرا اونجا بود که پسره گفت فکر نکنی من کونیم ها.
ما هم یه جنده رو میکردیم میگفت فکر نکنید من جندم من فقط کص میدم!

2 ❤️

861936
2022-03-03 10:05:00 +0330 +0330

شرکت خصوصی جمعه هم میرن سرکار.
تا حالا تو عمرت کار نکردی عن مغز شاش چهره.
اونایی که روز تعطیل میرن کار. شیفتن شاش روباه تو دهنت.

0 ❤️

862021
2022-03-03 20:57:58 +0330 +0330

بد نبود

0 ❤️

862024
2022-03-03 21:14:18 +0330 +0330

قشنگ بود. من سر همین که با چندتا پسر هم خوابگاهی بشم دوس داشتم شهرستان قبول شم ولی همین شهر خودمون اوردم . عجیب نیست؟😅

0 ❤️

862088
2022-03-04 03:13:17 +0330 +0330

چرا کوسشعر میگی به همه روش کردی سکس اولتم که لاپاای بود خوب کیرم دهنت چرا کوسشعر تفت میدی👎

0 ❤️

862112
2022-03-04 08:21:18 +0330 +0330

فک نکنی کونیه ها فقط لاپایی میده همونطور که تو گفتی کردی بعدم اینکه کجا شرکت خصوصی جمعه ها کار دارن مگر اینکه اونجا میدادی فقط اونایی که شیفتی ان تعطیلاتم میرن سر کار ما هم تو ایرانیم پس به قولی بچه بیا پایین … شر نگو

0 ❤️

862121
2022-03-04 10:10:18 +0330 +0330

من خودمم عسلویه هستم و شرایط واقعا همینجوریه
ولی خدایی یه دوست بشه گیر آورد عالیه

0 ❤️

862138
2022-03-04 14:05:15 +0330 +0330

الان هم هنوز عسلویه هستی

0 ❤️

862143
2022-03-04 14:44:58 +0330 +0330

منم فکر نکنم کونی باشه ها🤣🤣🤣

0 ❤️

862162
2022-03-04 19:16:49 +0330 +0330

حسام فکرنکنی کونیم ها من جندم😂😂😂

0 ❤️

862181
2022-03-04 22:41:28 +0330 +0330

کیر میخوام فوری امشب تهران

0 ❤️

862329
2022-03-05 15:37:47 +0330 +0330

09197602937

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها