یاسمن خواهر دوست دختر سابقم

1400/10/14

سلام دوستان عزیز شهوانی
قبل از هر چیز عذر خواهی من وبپذیرید اگه مشکل نگارش داشتم چون این اولین باره که داستان مینویسم البته خاطره نه داستان.
من سامان هستم الان 39 سالمه ولی شروع داستان برمیگرده به بیست سال قبل.
ما اون زمان یک فامیل داشتیم که با ما خیلی صمیمی بودن که متاسفانه سال 79پدرشون که میشد پسر خاله پدرم بر اثر تصادف فوت میکنه وهمین باعث میشه که ما بیشتر هوای اونا را داشته باشیم چون تو شهرما نزدیکتر از خانواده ما فامیل دیگری نداشتن .تو همون سال پدرم با پول دیه پدرشون یک خونه تو همون محله خودمون براشون خرید تا حد اقل از مستاجری در بیان وبا بقیه پول هم یک پیکان برای پسر بزرگشون که اونموقع سرباز بود گرفت .
اونها به جز اون پسر سه تا دختر هم داشتن که دختر بزرگشون که ازمن هم بزرگتر بود ازدواج کرده بود و دختر دومشون که دوسال از من کوچکتر بود ومن دیوانه وار عاشق بودم .
مادرشون هم یک پیرزن مظلوم ومهربان بود که ما زن عمو صداش میکردیم از رابطه من ودخترش هم خبر داشت وخیلی دوست داشت که به خاطرکارهایی که پدرم براشون کرده بود من دامادشون بشم به خاطر همین از اینکه من زیاد میرفتم خونشون بهم گیر نمیداد .رابطه ما هم تو اونمدت تو اوجش فقط به لب گرفتن ختم میشد ودیگه بیشتر از اون پیش نمیرفتیم چون واقعا از ته دلم دوسش داشتم .
دختر سومشون هم یاسمن بود که اونزمان دوازده سالش بود یعنی هفت سال ازمن کوچکتر بود یه دختر بسیار شیطون وآبزیر کاه که خیلی هم خشکل بود.
اونا توخونشون یک زیر زمین داشتن که این دوست دختر من اونجا قالیلافی میکرد ومن هر وقت میرفتم اونجا یه راست میرفتم زیر زمین پیش عشقم وباهم حرف میزدیم بعضی وقتا حال هم میکردیم.
یه روز که تو حس و حال خودمون یعو در زیر زمین باز شد ویاسمن با عجله اومد تو و وقتی مارا تو اون حالت دید چند ثانیه خشکش زد که باصدای خواهرش که میگفت بیشعور چرا همینجوری میای تو به خودش اومد اونم یه لبخند موزیانه ای زد ورفت بیرون.
خلاصه رابطه ما به بیشتر از دوماه نکشید که ماجراش از حوصله داستان ما خارجه .
یه سال بعدش دوست دخترم ازدواج کرد ورفت سر خونه زندگیش ومنم کلا قید خونه شونونو زده بودم.
یاسمن هم تو هفده سالگی با پسر همسایه شون ازدواج کردپسری که نه کار درست حسابی داشت نه قیافه وتیپ درست حسابی داشت یه چیزی تو مایه های محمود احمدی نژاد.
واین احمق چطوری قبول کرده بود خدا داند.
خلاصه دیگه من زیاد ازشون خبر نداشتم تا امسال پاییز 1400 که به صورت کاملا اتفاقی احمد شوهر یاسمن و دیدم و وقتی احوالپرسی کردم با ناراحتی گفت والا یاسمن پنج ماهه قهر کرده رفته خونه مادرش ومهریه شم گذاشته اجرا توهفته بعد هم آخرین جلسه دادگاهمونه که از هم جدا بشیم .
درحالی که خودم تقریبا دلیل جداییشونو میدونستم ولی بازم دلم به حال احمد سوخت چون اونا سه تا بچه داشتن .
به احمد گفتم ازدواج شما از اول هم اشتباه بود چون شما هیچیتون به هم نمیخوره .
اونم گفت دیگه گذشته ها گذشته وبه خاطر بچه هام نمیخوام زندیگیم خراب بشه .
منم تو دلم گفتم آره ارواح عمت به خاطر بچه ها یا به خاطر خود چلقوزت که نمیخوای همچین تیکه ای واز دست بدی.
بعدش گفت میشه بری باهاشون صحبت کنی بلکه منصرف بشه.منم گفتم والا من الان حدود بیست ساله نرفتم خونشون فکر نکنم به حرفم گوش بدن.
اونم گفت حالا که ضرر نداره این لطف ودر حق من بکن.
منم قبول کردم گفتم باشه میرم ولی بهت قول نمیدم.
حس وحال عجیبی داشتم از اینکه قراره دوباره پامو تو خونه ای بزارم که قرار بود خونه عشق من باشه ولی بنا به دلایلی نشد.
رفتم دم درخونشونو در زدم
زن عمو گفت کیه؟
منم گفتم سامانم زن عمو در وباز کن لطفا
اونم در وباز کرد یه لحظه با دیدنم جا خورد وبعدش روبوسی واحوال پرسیو
گفت چه عجب سامان جون راه گم کردی بعد این همه مدت اومدی از ما خبر بگیری.
منم گفتم والا زن عمو راستش بعد از اون جریانات من هفت سال رفته بودم تهران وزیاد هم به شهر خودمون نمیومدم که بخوام بیام اینجا ولی همیشه از مادرم احوالتو میپرسیدم وبهش هم میسپردم که هواتو داشته باشه.
اونم گفت عزیزی سامان جون خدا میدونه من چقدر دوست داشتم تو دامادم بشی ولی قسمت نشد مادرت هم همیشه به من لطف داره.
منم گفتم راستش احمد من وفرستاده که بیام با تو ویاسمن حرف بزنم بلکه برگرده بره سر خونه زندگیش .
اونم گفت حقیقتش منم خیلی دوست دارم این دختره احمق کله شق به خاطر بچه هاش برگرهده سر زندگیش ولی به حرفم گوش نمیده ومیگه تو میخوای من واز اینجا بیرون کنی الان هم از لج من کل وسایلشو جمع کرده رفته تو زمین خودش تنهایی زندگی میکنه.
منم خندم گرفت وگفتم توزیرزمین مگه جا قطه تو این خونه .
پاشو بریم باهاش حرف بزنیم بلکه راضی بشه .
اونم گفت تو برو پسرم من پا ندارم از این پله ها بیام پایین .
بعد اجازه گرفتم ورفتم به طرف زیر زمین که بازهم خاطرات دوست دخترم زنده شد .
بعدش در زدمو گفتم اجازه هست.
که یاسمن گفت بفرما.
درو باز کردم وای خدا چی میدیدم یه زن واقعا خوشکل پوستش عین برف لب برجسته قدش حدود170 هیکش نه زیاد چاق و نه زیاد لاغر و ممه های خوش فرم .
بایه تاب وشلوارک اومد گفت به به آقا سامان راه گم کردی از این ورا خواهرم خیلی وقته عروسی کرده چی شده باز یاد ما کردی
منم گفتم چطوری یاسمن خیلی وقته ندیمت حالت چطوره چی شده مثل شاعرا اومدی توزیر زمین زندگی میکنی.
اونم گفت مگه زیر زمین بده .کم خاطره داری از این زمین به این زودی یادت رفت.
منم گفتم خوب حالا مزه نریز من واسه یه کار دیگه اومدم .
که نزاشت حرفم تموم بشه گفت حرفشم نزن هفته دیگه کلا خلاص میشم از دستش.
منم گفتم بچه هات چی .
گفت اونا دیگه بزرگ شدن میتونن گلیم خودشونو از آب بکشن هر وقت بخوان میتونن بیان اینجا.
بعدش گفت ازدواج ما از اولم اشتباه بود من فقط به خاطر لجبازی با اون ازدواج کردم .که خیلی زود هم پشیمون شدم ولی دیگه پشیمونی فایده نداشت .
منم گفتم لجبازی چی؟
گفت راستش یکی وخیلی دوس داشتم وقتی اون ازدواج کرد منم به از لجش به اولین خاستاگرم جواب مثبت دادم.
گفتم از لج کی تو چقدر احمقی دختر .
اونم زد زیر گریه وگفت نمیتونستم تحمل کنم که اون پسر با یکی دیگه باشه.
من دستم وگذاشتم رو شونه شو یه کم آرومش کردم بعد گفتم اون پسر کی بود آشنا بود یا غریبه.
اونم یه مکث طولانی کرد وگفت آشنا بود .
گفتم کی بود؟
گفت تو بودی
گفتم من . بیخیال تو کی بامن رابطه داشتی خودم خبر ندارم؟
گفت رابطه نداشتم ولی عاشقت بودم
گفتم از کی عاشقم بودی؟
گفت از روزی که تو همین زیر زمین داشتی با خواهرم حال میکردی ومنم دیدمتون
منم گفتم بی خیال تو اونموقع خیلی بچه بودی
اونم گفت دست خودم نبود انتظار داشتم وقتی خواهرم عروسی به من توجه کنی که نکردی.واونروزی که تو زن گرفتی منم یه ماه بعدش با اینکه دوسش نداشتم ازدواج کردم.
بعد گفتم یاسمن جون تو خودت قضاوت کن من بعد از خواهرت که تو خودت میدونی چه رابطه ای داشتیم چه جوری میومدم سمت تو .
اصلا دیگه جور نمیشد.
اونم دستام وگرفت وتوچشام نگاه کردوگفت اونموقع جور نمیشد الان میشه باهم باشیم .
من گفتم الان هم من زن دارم هم تو شوهر
گفت واسه مرد که عار نیست منم یه هفته دیگه آزاد میشم
حالا ازدواجم نکردیم صیغه م کن.
راستش تو اون لحظه هوسم بر عقلم غلبه کرد منم چون زنم باردار بود یه چند وقتی بود سکس درست وحسابی نداشتم .
بعد دستام دور سروش گذاشتمو لب تولب شدیم بعد تابش واز تنش درآوردم واقعا ممه های خوشکلی داشت تومیتونستم خوردمشون بعد از رو شلوار دستم ورو کسش گذاشتم .منم دیگه کاملاکیرنوزده سانتیم راست شده بوداونم تو دستش گرفته بود وبعد کمر بندمو باز کردومثل فنر خرد تو صورتش اونم گفت جون از این به بعد این دیگه مال خودمه .
سره کیرم اینقدر بزرگ شده بود که به زور تو دهنش جا میشد .بعد از سه چهار دقیقه ساک زدن بلندش کردم وشلوار شو کشیدم پایین کسش واقعا محشر بود که حسابی پف کرده بود بعد طاق باز خوابوندمش کیرمو روکسش گذاشتم ویه دفعه تا ته کردم توش اونم یه لحظه نفسش بند اومد وبعدش گفت قوربونت برم که من به آرزوم رسوندی
راستش من تو سکس خیلی قویم ولی اون دفعه بعد سه چهار دقیقه آبم اومد وبلافاصله از کسش کشیدم بیرون وبه شکم و ممه وصورتش پاشوندمش.
شاید دوبرابر دفعات قبلی ازم آب خارج شد بعدش ازم تشکر کرد وگفت بلاخره کار نیمه تمومتو تو این زیر زمین تموم کردی

نوشته: سامان


👍 6
👎 15
28601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

851410
2022-01-04 00:53:54 +0330 +0330

کصشر 😑

1 ❤️

851412
2022-01-04 00:55:33 +0330 +0330

راستش من تو سکس خیلی قویم ولی اون دفعه بعد سه چهار دقیقه آبم اومد

تو خروسا قوی هستی

2 ❤️

851491
2022-01-04 09:35:52 +0330 +0330

آخرش خیلی مصنوعی و غیر قابل باور بود

0 ❤️

851492
2022-01-04 09:52:15 +0330 +0330

وبعد کمر بندمو باز کردومثل فنر خرد تو صورتش اونم گفت جون از این به بعد این دیگه مال خودمه؟🙄
چه صحنه آشنایی
از کدوم فیلم سوپر ورداشتی؟

0 ❤️

851518
2022-01-04 14:12:04 +0330 +0330

اصلا تمام فرمايشات شما صحيح، كاري به هيچ موردی ندارم جز یک سوال داشتم در متن زیر که از داستان شما هست اون قسمت که اشاره بش کردم را از طرف باقی نویسندگان عین خودت بزرگ که همه اونا اینجور می نویسند تاثیرش را در داستان میگی؟
[.منم دیگه کاملا(((((کیرنوزده سانتیم)))) راست شده بوداونم تو دستش گرفته بود]
عجب ‌‌… 😒

1 ❤️

851549
2022-01-04 17:58:08 +0330 +0330

ابتدا دیسلایک یازدهم را نوش جان کن تا بهت بگم،
داستانت یا بقول خودت خاطره ت میتونست لایک بیشتری بخوره
اگر کون گشادی نمی کردی و قبل از ارسال ویرایش می کردی
غلطهای تایپی و املاییت انقدر زیاد است که اصل داستان و تحت شعاع قرار داده
درضمن اون که خانمها میپوشن اسمش تاپ است
نه تاب! چون تقریبا مطمئنم این یکی، غلط املایی نیست چون
آدمهای بی سواد زیادی را دیدم که به تاپ میگن تاب
حتما به روبان هم میگی رُمان

0 ❤️

851554
2022-01-04 18:33:50 +0330 +0330

زنا ولد با زن شوهردار؟ اونن کسی ک فرستاده بوود تو راضیش کنی

دنبال بابای واقعیت بگرد لطفا

0 ❤️

851565
2022-01-04 20:03:22 +0330 +0330

سلام ما بابت مشکلات نگارشیت بخشیدیمت ولی برادر مشکل شما بیشتر از نگارش هست بقیه اشو چکارکنیم ؟ …

دیگه روم نشد بقیه اشو بگم ،،، خجالت خودم

0 ❤️

851608
2022-01-05 01:47:13 +0330 +0330

اتفاقا احمد اقا هم چند وقته سکس نداشته اونم که اونور دیگه زده

0 ❤️

851650
2022-01-05 06:09:12 +0330 +0330

به نظرم این از همه کس و شعرهایی که خوانده بودم بدتر بود کاملا قابل پیش بینی و مضحک …خاک بر سرتون …فقط نمیدونم چه اصراری دارید که بگید خاطره بود

0 ❤️