یه روز تکرار نشدنی و علاقه به زنپوشی

1400/09/18

Tiam:
سلام روزتون بخیر
من تیام ۲۷ سالمه این داستان برای دوران دانشگامه سال ۹۴ بود فکرکنم
میدونم بعضیا میگن چرت میگه ولی کاملا واقعیه
ترم دو دانشگاه بود بایکی از دخترایه کلاس شروع اشناییت کردیم
ما باهم دوست شدیم برو بیا این ور اون ور خلاصه خوش میگذروندیم
من از بچگی عاشق شورت زنونه بودم خونه فامیلا میرفتیم من به یه نحوی میپیچوندم شورت
خلاصه یه بارهمینجوری صحبت میکردیم گفتم الهه یه چی بگم مسخرم نمیکنی گفت نه روم نمیشد بگم خیلی دوست داشتم شورت زنونه بپوشم خودمم روم نمیشد بگیرم
گفتم یه چیزی میخوام گفت چی گفتم اره من علاقه زیادی به شورت زنونه دارم و دوست دارم بپوشم اولش یکم شوکه شد بعد جواب نداد تا فردا تو دانشگاه دیدم یکم صحبت کردیم رو دررو بهش گفتم
دمش گرم دختره پایه ای بود این قبول کرد و دیدم فرداش زنگ زد بیا من سره خیابونه محل کارتم رفتم دیدم برام گرفته یه شورت مشکی توری گرفته یه دونه ام سفید توری گفت هرکدومو دوس داری بردار جفتشو گرفتمو تشکر و یکمم حرف و رفت خلاصه من چند مدتی اونا تنم بود
یه روز سره ظهر زنگ زد تیام میایی خونم تنهام هیچکی نیس با خانواده زندگی میکرد منم ترسیده بودم گفت بیا اونا رفتن تا ۱۲ شبن نمیان گفتم باشه
من رفتم خونه یکم نشستیم گفت برات یه سورپرایز دارم امروز و باید گوش بدی به هرچی میگم منم گفتم باشه هرچی تو بگی
گفت برو تو اتاق لباساتو دربیار لباس گذاشتم رو تخت بپوش بیا
رفتم دره اتاق باز کردم دیدم یه دست لباس زنونه رو تخته جوراب شلواری شورت سوتین از این دستکش جورابیا زنونه گفتم اینارو گفت اره چیزی نگو بپوش منم خیلی دوست داشتم پوشیدم سوتینو نمیتونستم ببندم صداش کردم بیا اینو ببند

اومدو بست گفت جونم چی شدی
اخه بدنم خیلی سفیده و بی مو البته شیو میکنم فول یکمم گوشییم

گفت یه چی کم داری دیدم کیف لوازم ارایششو اورد و منو ارایش کرد وای خدایا چه لذتی داشت

بهترین حسه زندگیم بود
خلاصه ارایش کرد منو گفت بریم توحال رفتیم یکم نشستیم گفت چه حسی داری گفتم بی نظیره کیرم داشت میترکید گفت دوس داری از حالتت گفتم دیونه وار عاشقشم
گفت دوس داری دیونه ترشی گفتم چطور گفت بیا منو برد تو اتاق خوابوند رو تخت کیرمو شروع کرد خوردن یکم خورد دیدم انگشتشو داره میماله دوره کونم هیچی نگفتم یکی از انگشتاشو کرد توم واقعا لذت داشت و منم حال میکردم گفتم بزار کارشو کنه یه انگشتش رسید به ستا

گفت چطوره گفتم عالی گفت پس برگرد برگشتم پشتی گذاشت زیره کونم اومد بالا یه دفعه احساس کردم یه چی رفت توم

گفتم چیه گفت خیاره
خلاصه با خیار مارو حسابی چلوند چندیقه

منم واقعا داشتم حال میکردم جلوشو اصلا نگفتم چندیقه منو حسابی با خیار کرد و بعد گفت نوبته تویه اقا ماهم شروع کردیم به کس لیسیو اینا بعد کردیم
اون روز تا ساعت ۹ شب سه بار همین کارو باهام کرد
یکی از بهترین سکس های زندگیم بود کاش میشد یه بار دیگه تجربش کنم

دیگه ببخشید اگه بد نوشتمو اینا اولین باره

الانم اگه یه زن پوشه خوب و تمیز و قابل اعتماد باشه باهم اوکی شیم

نوشته: Tiam


👍 5
👎 3
8901 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

847378
2021-12-10 22:34:36 +0330 +0330

0 ❤️