یه روز سرد پاییزی

1400/11/16

آخرین دونه از ست 12 تایی ساق پام رو رفتم، شیکرمو برداشتم و رفتم سمت رختکن. دریا رو صندلیش نشست و گفت:تموم شد؟ سرمو تکون دادم و گفتم :آره، امروز خیلی سنگین کار کردم نمیتونم رو پاهام وایسم اصلا.
لبخندی زد و گفت :عوضش نتیجه شو دارم میبینم. تو این سه ماه بدنت خیلی رو فرم اومده با اینکه 55 کیلویی ولی خیلی هیکلت خوبه الان. همین فرمونو برو جلو دختر.
تو آینه بزرگ باشگاه یه نگاهی به خودم انداختم و لبخند رضایتی رو لبم نشست راست می‌گفت با اینکه وزنم خیلی زیاد نبود ولی همه چیم رو فرم بود. شکم و پهلو که اصلا نداشتم، رون های نسبتا درشت و باسن گردم با سینه های 75م ترکیب سکسی ای درست کرده بودن.
لباسامو عوض کردم و زدم بیرون.
آفتاب بی رمق پاییز داشت آخرین زورشو میزد که تو آسمون بمونه. هر چی به غروب نزدیکتر می‌شد هوا رو به سردی می رفت.
بعد بارونی که ظهر باریده بود هوا یخورده سرد شده بود ولی آسمون آبی و تمیز بود نفس عمیقی کشیدم و ریه هامو از هوای سرد آبان پر کردم.
دوس داشتم تا یه جاییو قدم بزنم  ولی پاهام حسابی کوفته شده بودن.
قدم های اولو که برداشتم صدای بوق های ممتد یه ماشین باعث شد سرمو برگردونم،امیر بود. محلش ندادم و به راهم ادامه دادم. این بار به گوشیم زنگ زد
با بی حوصلگی برداشتم و گفتم:امرتون؟
_هنوز از دستم ناراحتی؟
_نباشم؟
_بابا من که گفتم بخدا نمیدونستم ناراحت میشی چند بارم که زنگ زدم اصلا جواب ندادی. دلم برات یه ذره شده بود قربونت برم. ببخش ما رو دیگه.
خودمم دلم تنگش شده بود گوشی رو توی جیبم گذاشتم و رفتم سمت ماشین.
سوار که شدم بغلم کرد و بوسه ای طولانی به لبام زد.
دستمو تو دستاش گذاشته بود و برام حرف می‌زد ولی من فقط محو تماشای چشماش بودم. چشمای عسلیش وقتی ذوق می‌کرد و حرف می‌زد جذاب تر میشد.
گفت:بریم خونه که دلم حسابی برات تنگ شده و میخوام یه دل سیر بغلت کنم و ببوسمت عوضی.
_امیر خیلی خسته م لِه لِهم میخوام برم خونه استراحت کنم.
_بیای پیش خودم قول میدم ماساژت بدم همه خستگی هات در بره عشقم.
_اوم… پیشنهاد وسوسه بر انگیزیه.
_بیای پشیمون نمیشیا. یه سورپرایزم برات دارم
_چ سورپرایزی؟
_خب اسمش با خودشه سورپرایز. نمیشه بگم که. باید خودت بیای و ببینی.
_کنجکاوم ببینم چی کار میخوای بکنی…


در رو که بست همونجا لباشو رو لبم گذاشت، لبامو میبوسید و میک میزد منم دلم بدجوری برای طعم لباش تنگ شده بودم دستامو دور گردنش حلقه کردم و همراهیش میکردم
امیر قدبلند و چهارشونه بود دستشو زیر زانوم انداخت و بلندم کرد. هم چنان با ولع لبامو می‌خورد و سمت اتاق خواب میرفت
منو روی تخت گذاشت و گفت الان میام خوشگلم.
بارونی و شالمو درآوردم و دراز کشیدم روی تخت و چشامو بستم. چند دقیقه بعد حضورشو کنارم حس کردم، با یه شیشه روغن ماساژ وایساده بود رو سرم. گفت: جیجیجیجینگ… ببین چی گرفتم. فقط به عشق خودت خریدمش.
خنده م گرفت گفتم :پس میخوای ماساژور شخصیم شی؟
سرشو آورد جلو و در گوشم گفت :نخیر… میخوام دیوونت کنم.
دستمو گرفت بلندم کرد و لباسامو درآورد و بهم گفت دمر روی تخت بخوابم
سرمو ب سمت امیر گذاشتم و محو تماشای عضلات سکسیش موقع درآوردن لباسش شدم. اومد روی تخت و بین پاهام نشست.
چشمامو بستم و هیجان داشتم ببینم چیکار میخواد باهام بکنه
اولین چیزی ک حس کردم قطره های روغنی بود ک امیر روی پشتم ریخت و به فاصله کمی دست های مردونه ش رو روی پشتم کشید.
حرکت دستش آروم بود، از مهره گردنم تا گودی پشتم رو با حوصله می مالید و من فقط لذت می‌بردم از کارش.
خودم رو به دست هاش سپرده بودم و اونم با آرامش خاصی پشت و کمرم رو ماساژ میداد. سرشو به گوشم نزدیک کرد و گفت خوش میگذره خانوم؟ راضی هستید؟
صدامو کش دار کردم و گفتم:آره عشقم.
_حالا کجاشو دیدی.
حرکت دستاشو به سمت کونم حس کردم. کونمو آروم چنگ میزد، چند قطره روغن روی چاک کونم ریخت و شروع کرد به مالیدن. حس شهوتم فعال شد و کونمو آروم تکون میدادم
انگشتشو توی چاک کونم ک حسابی چرب شده بود می‌کشید.
گرمی نفساشو روی رونم حس میکردم. چن تا بوسه آروم ب رونم زد و با دستاش شروع کرد به مالیدن پاهام.
دستشو همه جای بدنم می‌کشید، حسابی چرب شده بودم دوباره دستشو برد سمت کونم و انگشتشو کشید توی چاک کونم و رو سوراخم نگه داشت. صدام دیگه در اومده بود و از سر شهوت آه کشیدم. انگشت چربشو آروم آروم داشت فرو می‌کرد تو. کونمو چنگ میزد و انگشتشو توی سوراخم حرکت میداد. انگشت دومشو که کرد تو، آروم کونمو تکون میدادم و با این کار بهش میفهموندم که چقدر شهوتی شدم.
انگشتاشو تو کونم عقب جلو می‌کرد و میگفت:جونم… سکسی خودمی تو
ازم خواست ک داگی وایسم و بعد چند ثانیه دوباره برگشت.
گفت اینم سورپرایزی که گفتم فقط آروم باش و سعی کن ازش لذت ببری. کنجکاو بودم  ببینم چیکار میخواد باهام بکنه. یهو سردی یه چيزيو روی سوراخ کونم حس کردم که امیر داشت فشارش میداد بره تو.
بارها به امیر گفته بودم ک بات پلاگ دوس دارم و الان داشت با فرو کردن پلاگ تو کونم سورپرایزم می‌کرد.
وقتی ک تو کونم جاش کرد اولش یه حس ناخوشایندی داشتم ولی امیر همش میگفت:وای نمیدونی چه سکسی شدی با این پلاگ تو کونت. همش تعریف میکرد. حرفاش باعث شد شهوتم بیشتر شه و خودمم از بودنش تو کونم لذت ببرم.
ازش خواستم گوشیمو بیاره و توی همون حالت از کص و کونم عکس بگیره که ببینمش. از اون عکسای کیر شق کن بود. یه کون گرد سفید که یه پلاگ نگین دار توش رفته بود با یه کص باد کرده که منتظر کیره چیزیه که کیر هر مردی رو راست میکنه.
توی همون حالت داگی ک وایساده بودم  جلوم وایساد و کیر کلفتشو تو دهنم گذاشت لبامو دور کیرش جمع‌کردم و همه تلاشمو کردم ک دندون نزنم. بعد چند دیقه که کیرش کاملا راست و خیس شد دستمو گرفت و بلندم کرد لباشو روی لبم گذاشت و همینجوری که لب پایینمو می‌خورد و میک میزد دستشو روی کونم گذاشته بود و چنگ میزد. لباشو به گردنم رسونده بود و گلومو می‌خورد، با صدای ناله های ضعیفم همراهیش میکردم. زبونشو تا روی سینه م کشید و نوکشو آروم زبون میزد و با دست دیگه ش همچنان کونمو می مالوند.
دیگه نایی برای سر پا موندن نداشتم و از طرفیم انقد تحریک شده بودم که کصم در خیس ترین حالت ممکن بود
لبامو ب گوشش نزدیک کردم و گفتم امیر بسه من کیر میخوام.
_فعلا زوده خوشگلم. گفتم که میخوام دیوونت کنم
_امیر خواهش میکنم. دیگه طاقت ندارم
_نچ نمیشه… اصرار نکن
التماست میکنم کصکش… منو بکن دارم می میرم کیرتو میخوام
با یه لحن شیطون گفت:باشه بیا بغلم، خودت خواستی…
خودش روی تخت دراز کشید و منو گرفت و کشید روی خودش.
پلاگ توی کونم بود و کیر امیر میخواست بره توی کصم. بدنم داغ شده بود و نمیدونستم چه حسی داره.
کیرشو روی سوراخ خیس و داغ کصم گذاشت و آروم فشار داد . هنوز سر کیرش رفته بود تو،ولی حس میکردم کصم نمیتونه این فشارو تحمل کنه
خواستم خودمو عقب بکشم که کونمو سفت گرفت و با تکون دادن کمرش کیرشو بیشتر هُل داد توی کصم.
آه و ناله هام بیشتر از همیشه بود و با تصور وضعیتی که توش بودم حسابی خیس شده بودم و لذت میبردم. توی کصم تلمبه میزد و گهگاهی یه سیلی به کونم میزد که حشری ترم می‌کرد
پوزیشنو عوض کردیم، من دراز کشیدم و امیر بین پام نشست و پاهامو داد بالا و گفت:کصافط تو این وضعیت از بازیگرای پورنم سکسی تر شدی و کیرشو فرو کرد تو کصم و سرعت تلمبه هاشو بیشتر کرد.
اون لحظه من شهوتی ترین بودم. توی عمرم به این اندازه تحریک نشده بودم دست چپمو رو سینه م گذاشته بودم و می مالیدمش، دست راستمو به کصم رسوندم انگشتمو رو چوچولم گذاشتم و شروع کردم به مالیدنش.
چشمای عسلی امیر خمار شهوت بود و می دونستم که به زودی ارضا میشه. انگشتمو بیشتر روی چوچولم فشار دادم و حرکت دستمو سریع تر کردم. انقد با خودم ور رفته بودم و خودارضایی کرده بودم که قِلقِش دستم اومده بود. چند ثانیه بعد عضلاتم منقبض شد و بدنم ب لرزه افتاد.امیرم کیرشو کشید بیرون و آبشو روی خالی کرد و بی حال توی بغلم افتاد…

نوشته: Miss_vampire


👍 13
👎 2
8001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

857556
2022-02-05 04:43:06 +0330 +0330

چی بگم دیگه؟!! حالا که زیر خواب آشنای Im MK در اومدی حرفی نمیزنیم و میکشیم کنار و میگیم گناه داره ببخشش و حلالش کن …قول میده دیگه واست پلنگ صورتی …نه ببخشید دایره صورتی برات نفرسته اخه زشته …قباحت داره …مطمئن باش دفعه اخرش بود …پس نوش جونت…چه کنیم دیگه …همه چیزو ولش کن ایثار و عشق است.

0 ❤️

857558
2022-02-05 05:00:25 +0330 +0330

راستی یادم رفت مطلب اصل کاری رو بگم …
دوستان مدیون هستین اگه خدای نکرده فکر کنین این داستان رو عمو اسداله خان هیچکاک نوشته باسم یکی دیگه قالب کرده…گناه مردم رو شستن حکم گناه کبیره رو داره .اصلا برای رفع هر گونه شک و شبهه و ابهامات در رابطه با نویسنده این داستان ، تا دوازده ساعت به شخصی که اسمش پای داستان حک شده مهلت داده میشه که وجود حقیقی خودش رو با سند و مدرک اثبات کنه نویسنده داستانه و با شهادت فداکارانه خودش نظر اینجانب رو تایید کنه …خدا خیرش بده …

0 ❤️

857667
2022-02-06 00:08:19 +0330 +0330

مخیلات ی جقی

0 ❤️

857725
2022-02-06 03:04:06 +0330 +0330

تابلو بود پسر نوشته

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها