یکبار برای همیشه!

1397/09/29

-فکر کردن بهش حالمو بد میکنه،کاری که کردیم…
-ما یه خط قرمزی رو رد کردیم…
-انجام دادنِ یه کارِ ممنوعه!
-همونقدر که من دنبال این بودم که تجربه‌ش کنم اونم میخواست…پس نه! پشیمون نیستم!
-فقط حالمو بد میکنه،قطعاً تکرار نمیشه…

[هوا داره کم‌کم سرد میشه ، اما در مقایسه با چیزی که قراره بشه هنوز قابل تحمله.
هواشناسی پیش‌بینی کرده بود که قراره سردترین زمستان چند سال اخیر رو تجربه کنیم.پاییز بی‌رحمانه سردتر میشه و آدما تو خیابون فقط میخوان هر کاری که دارن رو تموم کنن و برگردن خونه‌هاشون
اونقدر سرد که بی‌توجه به هم فقط میخوان به مقصد برسن.
گوشی توی جیبم میلرزه اما وسط دوتا غول بیابونی نمیتونم جابجا بشم و درش بیارم.فقط میدونم مامانمه که داره زنگ میزنه تا ببینه کجام!یکیشون که پیاده شد کیف پولمو درآوردم و کرایه رو دادم.بالاخره تونستم گوشیو دربیارم و تماسامو چک کنم.متنفرم از اینکه یکی سرشو بکنه تو گوشی ، لپ‌تاپ یا هر چیزی که شخصیه و بخواد از کار من یا بقیه سردربیاره!
قشنگ متوجه نگاه هاش میشدم.همونطور که حدس میزدم میس کال مامانم بود.طبق عادت برنامه تکست رو باز کردم و با سایز درشت نوشتم “هی عوضی! سرت تو کار خودت باشه نه گوشیِ من”
موقع پیاده شدن احساس رضایت میکردم،فک کنم یه ۷ ۸ ۱۰ ۱۵ ۲۰بار دیگه این حرکتو بزنم نسل این فضول‌ها منقرض میشه بحول قوه الهی.یه زنگ به مامان بزنم بد نیس.

-الو
+کجایی؟۲بار زنگ زدم جواب ندادی
-تو تاکسی بودم نمیشد
+داری میای واسه صبحونه خامه و عسل و شکلات صبحونه خودت رو بگیر
-باشه
+مراقب خودت باش،خدافظ
-خدافظ

عاشق خرید کردنم،چون هر چی خوبه میخرم.آدم ولخرجی‌ام و این خصوصیتمو دوس دارم.
بیرون هوا خیلی سرده.درجه بخاری ها رو زیاد کنید دیگه!
خوبه،اتاق خودتو زیاد کن بقیه اتاقا گرمه.اینا چقدر شد؟
۴۸تومن
اووووه،چخبره.کلا گفتم ۲تا قلم بگیری برداشتی کل سوپری رو آوردی
نه،همه چی گرون شده بانمک
محسن
جانم
اتاقتو مرتب کن،خیلی کثیف شده.دقیقا یک ماهه که دست نزدی بهش،حتی یه جاروبرقی!
باشه.الان فقط گیر نده چون کار زیاد دارم
همیشه کار داری تو.یه بار که نیستی خرت و پرتاتو میریزم تو کوچه تمیز بشه اتاقت.
دیگه چی؟؟!
همین
بیا یه چایی داغ بخور من میرم حموم.
باشه،دستت درد نکنه مامان.
تو افکار خودم بودم یه گوشم هندزفری یکی آزاد بود که صدام زد محسن! محسن!
صدا از تو حموم بود،یادم اومد حمومه.دیدم تو چارچوب در حموم ایستاده.کاملا لخت بود
طبق معمول فکر میکرد یا درواقع بهتره بگم انتظار داشت چشامو لوچ کنم یا رومو برگردونم حرف بزنم
گفتم جانم،داشتم مستقیم بهش نگاه میکردم
میتونی پشتمو لیف بکشی؟
نمیدونم بخاطر ۶ماه رابطه نداشتن بود یا اینکه اولین بار بدنشو میدیدم اما نگامو ازش برنداشتم گفتم آره.
خجالت کشیده بود.از جمله های بعدشم فهمیدم
کسی هم خونه نیست مجبوری تو این کارُ بکنی.بدت نیاد؟
نه بابا
صابونُ داد دستم کل کمرشو لیف کشیدم
گفت پایینا بزار بمونه خودم میکنم.یهو دستم سُر خورد رو پهلوش منم ناخودآگاه سفت‌تر فشارش دادم و لیفو بردم لای باسنش.
هیچی نمیگفت.چند بار بالا و پایین کردم بعد اومدم بیرون.
بعدش که از حموم اومد بیرون من تو اتاقم بودم.در زد وارد شد.
داشتم وسایل رو از کف اتاق جمع میکردم.واقعا اتاقم به گند کشیده شده بود.
آخیش! سبُک شدم.دستت درد نکنه.
خواهش میکنم.
بزا بوست کنم.
لپمو که بوسید برگشت از اتاق بره از پشت بغلش کردم.
آخی،پسرممم.مامانشو لیف کرد
دستمو بردم سمت سینه‌هاش.
محسن!
بدنشو به چپ و راست تکون میدادم،شبیه رقص آروم.
بسه!
متوجه منظورم شد.بدجور داغ کرده بودم
ولش کردم.برگشت نگاه کرد گفت استغفرالله
ترسیدی؟
زهره ترک شدم.گفتم الان میخوای چیکار کنی.
میخندید که طبیعی بشه اوضاع و یادمون بره.از اتاق رفت بیرون
تقریبا دوهفته بدون اشاره به این موضوع گذشت.اما یه سری رفتارهاش عوض شد.
من آدم باهوشی هستم.خوب میدونستم اگه نخواد دوباره تو شرایط مشابه قرار بگیره باس معذب تر و محتاط‌تر باشه.
اما تمام این دوهفته رفتاراش انگار صمیمانه‌تر شده بود.این هم خوب بود هم بد!
یه بار دیگه ازم خواسته بود پشتشو لیف بکشم و این بار هیچی نگفت.حتی “اون قسمتای پایین رو خودم میکشم”
منم حسابی از خجالتش در اومده بودم و دستمالیش کرده بودم.البته نه به اون معنای رایجش!
امشب روز مادر بود و همه اهل خونه یه کادو بهش دادن.منم یه تاپ گرفته بودم ولی گذاشتم آخرشب بدم بهش.
شب قبل از اینکه بره بخوابه صداش زدم و اومد تو اتاقم.
خیلی ناز شده بود.رفتم جلو و گفتم روزت مبارک و کادومو دادم بهش.
عه،سرشب ندادی که.عزیزم! دوباره بغلم کرد منم فشارش دادم.با حس شهوت زیاد!
گردنشو بوسیدم ، تو چشاش زُل زدم و گفتم خیلی خوشگل شدی مامان
لپمو بوسید و شب بخیر گفت و از اتاق رفت.
فرداش روزی بود که اون اتفاق افتاد!
تو خونه تنها بودیم و اون مشغول شستن ظرفا تو آشپزخونه بود.
رفتم سمتش و از پشت بغلش کردم.در گوشش گفتم خسته نباشی
گفت سلام،صداش آروم بود انگار هول شده بود
دستمو بردم روی شکمش
آب رو بست
دوباره تو گوشش گفتم تاپ خوب بود؟
آره،سلیقه‌ت خوبه
گردنشو بوسیدم
محسن
جانم
نکن! کسی خونه نیست.
میدونم هیشکی نیس،واسه همین راحتیم.
برش گردوندم.پیشونیشو بوسیدم.میلرزید.یه صدای خفیفی ازش خارج شد که انگار گفت “خدا”
دستشو گرفتم بردمش تو اتاق.دنبالم میومد
چسبوندمش به دیوار.نگاهش میکردم.گفتم توقع داری تمام مدت تو خونه باشی و من حشری نشم؟
زشته!
هر کسی تو رو بخواد حق داره مامان.لپشو بوسیدم.دماغمو مالوندم به دماغش
آروم لب پایینشو بوسیدم و بی‌حرکت موندم.یه کم دیگه ادامه دادم
کاری نمیکرد.
بعد لبمو خیس کردم دوباره بوسیدمش.لب بالاییش رو هم درگیر کردم.
یدفه اونم شروع کرد.نفس داغش از دماغش میخورد به صورتم.
داشتیم محکم از هم لب میگرفتیم.مزه‌ی لباشو دوس داشتم.خودمو عقب کشیدم دوباره بهش نزدیک شدم
منو جوری میبوسید انگار دوس پسرشم.آروم لباسشو درآوردم و همونطور چسبیده به دیوار ممه‌هاشو میخوردم
بعد بردمش روی تخت.شروع کردم به خوردن گردن و لاله‌ی گوش هاش.
برای یه لحظه دوطرف صورتشو چسبیدم و گفتم : سکسی تر از تو ندیدم ، دوسِت دارم.
دوباره لبای همو میخوردیم.بی‌حس شده بودیم.
کامل لخت شدیم و خوابوندمش.پای راستشو دادم بالا و کیرمو با تف خیس کردم.آروم گذاشتم توی کٌسش
عقب و جلو میکردمش و چشاش کاملا بسته بود.در همین حالت رفتم سمت صورتش لباشو با لبام خیس کردم
شروع کرد به بوسیدن من.چند دقیقه‌ای تلمبه زدن ادامه داشت که ارضا شدم.اون ولی نه!
کنار هم دراز به دراز افتاده بودیم،حس خوبی داشتم.میدونستم اگه به جزئیات فک کنم بهم میریزم واسه همین اون لحظه ها رو خراب نکردم.بغلش کردم گفتم عالی بودی
محسن
جانم
به هیشکی نگو
من نمیگم،توام نگو
با‌شه.]

-۳ماه از اون اتفاق میگذره آقای دکتر
-آقای دکتر! من اعتماد کردم که به ‌شما گفتم.نذارید به حساب پرروییم.میخوام اگه نیاز به درمان هس درمان بشم.
+گفتنش به من کار درستیه.این چیزا چیزایی نیستن که من بتونم به کسی بگم آقا محسن.هر حرفی اینجا زده میشه تو همین اتاق میمونه.
-میدونم،ممنونم
+یه سری قرص مینویسم و یه کلاس هس پیش یکی از دوستان که هفته‌ای ۱ ساعت مشاوره میده بهتون،اونم برید حتما
-چشم
+بعد از این اتفاقات حس خودت چیه! تونستی هضمش کنی یا شب و روز به جنبه های مثبت و منفی اون اتفاق فک میکنی؟اگه بهش فک میکنی کار اشتباهی میکنی!
-ما یه خط قرمزی رو رد کردیم…
+خوبه که آدم بدونه خط قرمزا چیان.مثل این تجربه.
-درسته
+خودت بخوای تو یه جمله این کارتو توصیف کنی چی میگی؟
-انجام دادنِ یه کارِ ممنوعه!
+هوم،عجب
-من فقط میخوام همه چی مثل قبل بشه.کاش میشد فراموشی بگیرم.
+ببین پسر،پشیمونی سودی نداره اما بدون اون ممکنه اشتباهات تکرار بشن.
-همونقدر که من دنبال این بودم که تجربه‌ش کنم اونم میخواست…پس نه! پشیمون نیستم!
-فقط حالمو بد میکنه،قطعاً تکرار نمیشه…
+امیدوارم،برا امروز کافیه.داخل تلگرام هم در ارتباط باس با من
-حتما
+به سلامت
-روز خوش.

نوشته: Binam

ادامه...


👍 19
👎 9
156998 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

736535
2018-12-20 21:07:49 +0330 +0330

یک بار برای همیشه مامانت جنده بود و تو یک حروم زاده ای متاسفم برایت،
به مامانت بگو بابای واقعیت رو بهت معرفی کنه تا دچار سرخوردگی نشی.

1 ❤️

736571
2018-12-21 00:26:32 +0330 +0330

به آخرای داستان که رسیدم انتظار داشتم جمله
فاحشه خانه مدرن رو ببینم و اسنیپو اینا :|

0 ❤️

736591
2018-12-21 07:14:49 +0330 +0330

یه حس دوگانه دارم نسبت به محارم نمیدونم بعضی اوقات اونقدر حشری میشم با خوندن داستان هاش و بعضی اوقات نمیتونم درک کنم این رابطه رو در هر حال حس جالبیه

2 ❤️

736626
2018-12-21 12:56:35 +0330 +0330

کس مادرتو حسابی کردی بعد پشیمون شدی عجب کس کشی هستی

0 ❤️

736650
2018-12-21 18:45:40 +0330 +0330
NA

کاری ب محتوا و موضوع ندارم،سبک و ادبیات نوشتنت خوب بود

0 ❤️

736693
2018-12-21 22:22:11 +0330 +0330
NA

خب مامانت رو گاییدی و جندش کردی و هر وقت ک راست میکنی میری میکنیش …دیگ دکتر رفتنت چیه این وسط
تو ک راه کسکشی رو یاد گرفتی پس نمیتونی ازش خلاص شی

0 ❤️

736754
2018-12-22 10:48:46 +0330 +0330

جالب و متفاوت بود
منم از خوندن داستان های اینسست لذت می برم
ولی در واقعیت بهشون فک نمی کنم.

1 ❤️

768263
2019-05-18 21:46:50 +0430 +0430

یکبار برای همیشه ریدی

1 ❤️

768981
2019-05-23 09:48:43 +0430 +0430

قلمت خیلی خوب بود

0 ❤️

768986
2019-05-23 10:44:33 +0430 +0430

اول اینکه قلمت لا سینه هام خوب نوشتی دوم اینکه دلیل پشیمونیت رو نفهمیدم خب کردیش دیگه پشیمونی نداره

1 ❤️

944690
2023-08-28 13:52:14 +0330 +0330

ریدم تو ادبیات نوشتاریت
کوس کش مثه بچه آدم بنویس
مثه سریالای ایرانی ۵ کارشناس باید تفسیرش کنن که منظور نویسنده چی بود
د آخه قرمساق چرا باید کلمات فروشنده مغازه رو بنویسی توی داستانت
اونم وسط مکالمه با مامانت

0 ❤️