من فراز هستم و میخوام یکی از خاطرات سکسیم رو بگم . قبل بلوغ از سکس چیز زیادی نمیدونستم جز، یک خاطره گنگ و محو از سه تا خواهری که در همسایگی ما زندگی میکردند و مادرم گاهی من رو پیش مادر اونها میسپرد وخودش میرفت همراه برادر بزرگم برای کارهایی به مرکز شهر و بازار و… .اون تصویر محو این بود که این سه تا نوبتی کشیک میدادن تا مادرشان نیاد و به نوبت من رو دستمالی میکردند و ممه هاشون رو میدادن من براشون بخورم. اون موقع ۵ تا ۶ ساله بوده ام اینکه چندبار این اتفاق افتاده و کارهای دیگه ای هم شده یا نه اصلا یادم نمیاد . این تمام تصویری بود که تا سیزده و چهارده سالگی از سکس داشتم . پدر من کاسب بود و مغازه دار ، هرچی فکر کنید میفروخت از پوشاک و لباس . من رو میبرد مغازه برای کار و کمک به خودش . من هم میدیدم بعضی مشتری های خانم که میان شوخی و خنده ها و رفتارشان با اون های دیگه فرق داره . بگو بخند و جوک و… روی یکیشون زوم کردم یه زنی بود بالای پنجاه سال خیلی ساده پوش بود اون زمانها این تیپی زیاد بودن خانمها یه جوراب پاریزین مشکی نازک، دامن بلند، بلوز ساده یا تی شرت و یه چادر مشکی هم رو انداز همه اینها که وقتی چادر رو باز میکرد تا جابه جا کنه رو سرش موها و سینه ها معلوم میشدن . این خانم اسمش سکینه بود .فهمیدم که پایه هستش ولی زیاد کسی سراغش نمیره چون سنش بالاست .یه بار جراتمو زیاد کردم و دنبالش رفتم و رفتم تا یه جای خلوت بهش رسیدم ،فهمید دنبالش هستم جلوی لبنیاتی وایستاد گفت فراز تا اینجا اومدی دنبال من؟ گفتم نه اومدم برای نهار ماست بخرم ولی کارت هم داشتم. گفت بگو چیه کارت . گفتم من فردا ظهر تنهام بابام میره بازار جنس بیاره میایی پیشم ؟ گفت حتما میام و رفت .
من تا فردا ظهر آرامش نداشتم شب خوابم نمیبرد همه اش فکر میکردم بیاد چی بگم چیکار کنم خدا کنه وقتی میاد بابام رفته باشه نکنه بابام نره فردا و هزار فکر و خیال . بالاخره ظهر و موقع قرارمون رسید و دیدمش داره از سمت مقابل خیابون راه میره تو مغازه ما رو نگاه کرد و رفت بعد سه چهار دقیقه دیدم پیچید تو مغازه .قلبم داشت میومد تو دهنم . گفت بگو ببینم چیکارم داشتی؟ گفتم ولله گفتنی نیست اما منم جوانم و دلم میخواد …نگذاشت حرفم تموم بشه و گفت پولشو داری ؟ گفتم آره چقدر باید بدم؟ گفت ۱۰۰۰تومن . برای سال ۷۰ و ۷۱ خیلی پول بود گفتم آره دارم . خودش رفت سمت دراتاقی که هم اتاق پرو بود وهم یک راه پله داشت به سمت بالکن. من در مغازه رو از تو قفل کردم و دنبالش راه افتادم بالا به سمت بالکن تو راه پله یه دست یواشکی به کونش زدم وایساد از بالا به من نگاه میکرد انگار خوشش میومد با من مثل یه شکار، بازی میکرد، خندید و گفت نترس دست بزن مال خودته تا نیم ساعت ، البته اگر دووم بیاری بچه جون. ببینم مرد شدی یا نه ؟ با این مجوز دستمو بردم زیر دامن و پاهاش رو لمس کردم سیخ کرده بودم در حد انفجار .واقعا هیچ تسلطی رو خودم نداشتم ازش خواستم بره تو بالکن .منم دنبالش رفتم و به چشم بر هم زدنی زیرانداز رو انداختم و برگشتم طرفش دیدم خودش تیشرتش رو درآورده .گفت اول هزاری رو رد کن بیاد بعدشم بیا دست بزن.خداروشکر تو هم ناکام از دنیا نمیری امروز دامادت میکنم پسر ناصربوتیکی .شلوارم رو درآوردم اونم دامنش رو جمع کرد تو دلش و لنگهاش رو انداخت بیرون شورتش رو از پاش درآورد و دست کشید روی کوسش گفت بیا ببین دست بزن بیا ببینم تو چی داری کیرمو گرفت دستش و گفت بدک نیست ولی هنوز جا داره بزرگتر بشه بزار ببینم خوشمزه است و کردش تو دهنش جوری میلیسید که داشتم از حال میرفتم از لذت ، از دهنش درآورد با دوستاش دوتا بالا پایین کرد و همه آبمو ریخت تو دستمالی که با خودش آورده بود . و گفت کیری که برای بار اول میره تو دهن خیلی خوشمزه است یه مزه گسی داره مثل نوک پستون دختر بچه تازه رسیده که بخوریش برای بار اول تو دهت میلغزه و گس میشه اگر بچه خوبی باشی وپولهات رو جمع کنی دختر بچه برات میارم بمالید و بلیسی و کیف کنی .خلاصه با این حرفها سه چهار دقیقه ای گذشت و سر کیرم رو که دستش بود یه ذره مالید و باز کرد دهنش و شروع کرد به ساک زدن و سیخ کردنش وقتی آماده شد با دستش یه تف به دهنه کوسش زد و گفت بیا بزار توش ببینم چیکاره ای ،منم خوابیدم بین پاهاش و کله کیرم رو خودش تنظیم کرد و منم با یه فشار هل دادم رفت تو ،حس جالب و لذتبخشی بود شروع کردم به تلمبه زدن حدود یک تا دو دقیقه بعد همه آبمو توش خالی کردم و کشیدم بیرون و اونم همون دستمال رو گذاشت لای پاش و شورتش رو پوشید دامنش رو انداخت پایین تی شرتش رو پوشید و انگار نه انگار اتفاقی افتاده .گفت چته چرا پانمیشی؟ خوشگذشته بهت؟ جمع کن خودتو .منم پاشدم و لباسام رو پوشیدم رفتم پایین درب رو باز کردم و او هم به آرامی از در مغازه رفت بیرون . جرات ایستادن دم درب مغازه رو نداشتم فکر میکردم همه همسایه ها دارند منو نگاه میکنند مغازه های اونور خیابون علی الخصوص و رفتم ته مغازه وایستادم پشت میز .به درب راه پله بالکن نگاه کردم و تصوراینکه همین چند دقیقه پیش چه اتفاقاتی افتاده و تازه شروع کردم به حسرت خوردن که ای بابا چرا سینه هاشو نخوردم چرا اصلا سوتینش رو درنیاوردم چرا سوراخ کونش رو ندیدم و… برای دفعات بعدی برنامه چیدم . تا شانزده سالگیم حدودا ماهی یک یا دوبار بسته به پس اندازم ،میاوردم و میکردمش . از پسرهای همسایه فهمیدم ازم گرون گرفته و قیمتش ۵۰۰ هم میتوانسته باشه ولی اصلا افسوس نخوردم چون منو با دنیای دیگری آشنا کرد، دخترکی رو هم یه بار برام آورد که داستانش رو بعدا مینویسم.
نوشته: فراز
من سال هفتاد یا هفتاد یک ،تهران ، زیر پل سید خندان چند بار کص بلند کردم ، سی صد تومن می دادم ، از خداشونم بود
الان باید حدودا ۴۵ سالت باشه…یاداوری خاطرات جوانیم خووبه
اما جالب بود و بیشتر جنبه طنز داشت تا سکس جفتش بود
خوشمان آمد…آفرین👏👏👏
معلومه واقعی بود…
راستی میدونستی اسم ننه حسن،سکینه است؟؟؟خخخخ
باز خوبه یکی پیدا شد یه واقعیت رو نوشت . دمت گرم پسر ناصر بوتیکی. یه مقدار بیشتر دقت کن. موفق باشی
داداش اونموقع با هزارتومن میتونستی خوشکل ترین سکس ورکر شهرو بکنی اخه چجوری راضی شده به کص پیر50ساله اونموقع1000تومن پول بدی
یا به کص سن بالا حس داشتی یا خییلی تو کف بودی😂
ولی خب کص کردی نوش جونت
پ.ن:از والدین میخوام تو غذای دخترایی که با پسرای کم سن بازی میکنن کافور بریزن😂
نوش جونت
همیشه باید یه چیزی بدی در ازاش یه چیزی بگیری
ولی رفیق اون باید بهت یه چیزی میداد نه اینکه تو رو تلکه کنه
با اینحال خیلی از ما مردا اولش با یه سن بالا شروع کردیم
اینم از شانس مایه!!!
واقعا از خوندن داستانت لذت برم.
من اگه جای ادمین سایت بودم فقط بخاطر همین یدونه داستان وی آی پی میشدی.
کیفیت داستان و تصویر سازی و واقعی بنظر اومدنش از نکات مثبت داستانت بود.
دهنت سرویس الاغ پول ده هفته حقوق اونموقع منو دادی آخرشمپیرزن گاییدی یعنی خااااااااک 🖐
فراز جون هزار تومان ؟؟؟؟؟ مشتی با هزار تومان تو اون سال میشد زن گرفت بد گلاه رفته تو سرت عوضش سوژه جقت شده حالا تو بالکن بابات کیا رو کرده و تو دیدی رو بنویس
50 ساله آخه؟ بلیط موزه میخریدی میزاشتی لای فسیل دایناسورا!! 😀