یکی بین شما (۲)

1400/11/17

...قسمت قبل

اطلاعات این داستان :
نام داستان : یکی بین شما ( قسمت دوم )
نوع داستان : غیر سکسی
نیازمندی ها : خواندن قسمت اول داستان یکی بین ما
نکات آموزنده : زیاده ولی میتونی از درک بین نسل ها و ایراد های برقراری ارتباط تا هرمون های بدنت و شناخت خودت تا کمک به خودت یاد بگیری
.
.
.
.
زینگ زینگ
چراغ ناتیفیکیشن گوشیم روشن شد و شروع به چشمک زدن کرد
نور آبیش توی اتاق تاریکم سو سو میزد
یه نگاه به پیام کردم دیدم پیامک یه واریزی دیگه اس تو امروز
پیش خودم گفتم بنظر میاد امروز فروش خوبی داشتم
دوباره خیره شدم به صفحه لپ تاپم و شروع کردم به نوشتن ادامه داستان “یکی بین شما” فقط قسمت دومش
چند بار نوشتم و پاک کردم چون تو خاطرات زندگیم گم شدم و نمیدونم از کدوم بخشش بنویسم ( اینی هم که داری میخونی از کیفیت پایین تری نسبت به اولی برخورداره چون سعی شده توش بخش های خوب زندگیم رو بگم نه بدشو )
انگار یه لامپی مثل کارتون تام جری بالای سرم روشن بشه و هر دفعه با چکش بکون رو لامپ و بعدش بخوره تو سرم
اما نظرات نظرم رو جلب کرد
کابر ahang876 نوشته " چاخان بود "
یه لبخند زدم پیش خودم گفتم چه زندگی هایی می کنن اینا که به سر سوزن بدبختی و حسرت من تو زندگیم برچسب غیر واقعی می زنن ! یعنی واقعا انقدر هم سختی نکشیدن ؟ اینا خوبه بچه کار نشدن وگرنه سرنوشتشون خودکشی بود
کابر بعدی رو نگاه کردم که ترجیح میداد به جای داستان من عامه پسند بوکوفسکی رو بره بخونه، که پیشنهاد میکنه بخونه چون قطعاً ارزش بالاتری نسبت به داستان ها و خاطرات من داره
و کاربر های دیگه بهم انگیزنه دادن و گفتن حتی داستان غمگین ننویسم پس تصمیم گرفتم این داستان رو از زاویه روشن زندگیم بنویسم جایی که نا امیدی کمتری وجود داره
هرچند اینم بگم بازم نا امیدی توش هست چون هر چی باشه واقعیت زندگی یه انسان مثل شماست
شما رو نمیدونم ولی واقعیت زندگی من این بود
با من همراه باش اگه دوست داشتی
.
.
.
کلیک کلیک کلیک
انگشت هام سرعت گرفتن روی کیبورد
اهان بنظر میان بالاخره پیدا شد خاطره ای که میخوام ازش براتون بگم رو
آره آره داره یادم میاد، خاطره ای که دلم میخواد همیشه فراموشش کنم و بخشی از وجودم با جون دل بهش چنگ میزنه تا فراموشش نکنم !
انگار با خودم جنگ دارم
خاطره 10 سال پیش
روزی که اون پیام داد
نوشته هایی که جنسیت پشتش معلوم نبود
توی پلتفرم یاهو مسنجر خدا بیامرز
با ایدی های یاهو و att دات نت
می پرسید و من جواب میدادم
اصلا فکر نکردم دختر باشه چون سوال های کامپیوترش با همه فرق میکرد تخصصی تر از بقیه بود
بقیه غرق تو دنیای کسشعر هک پر از سوال های بلدی یاهو هک کنی ؟ بلدی وای فای هک کنی ؟
اه اه هنوزم یادم میاد بالا میارم
اما علاقه داشتم به سوال هاش جواب بدم
سوال هاش سخت تر و سخت تر می شدن و من دلیل این همه سختی رو نمیدونستم چیه ولی با علاقه به همشون جواب میدادم
کم کم متوجه شدم من از این بابا هیچ چیزی نمیدونم
حالا این من بودم که سوال می پرسیدم

  • چند سالته انقدر بارته ؟ مثل بقیه نیستی اصلا
  • اسمت چیه کجا زندگی میکنی من هیچی ازت نمیدونم شدی یه کتاب بسته برام
     سارا ام 20 سالمه و تهران زندگی میکنم
    پیش خودم گفتم وای خدا دختره این، من این همه مدت داشتم با یه دختر حرف میزدم ؟ منی که تو کل عمرم با دختری حرف نزدم حالا هفته ها بود بدون این که جنسیت و اسم طرف مقابلم رو بدونم باهاش حرف میزدم
    بهم گفت که از فلان گروه اومده و بهم پیام داده چون از من بدش میومده و پشت سرم حرف میزده و منو قبول نداشته و دلیل سوال های سختشم همین بود که بفهمه من چیزی بارمه یا فقط کسشعر میگم
    یه جورایی کسی که باید باهاش دشمنی میکردم ازش خوشم اومد
    شایدم به خاطر این بود که اولین دختری بود که باهاش مکالمه داشتم
    هر چی باشه من از نسل بچه های امروزی نیستم که تو سن کم سکس هم داشتن چه برسه دوست دختر دوست پسر
    زبونم نداشتیم زمان خودمون
    خلاصه ولش
    مکالمه من تبدیل به عشق یک طرفه ای شد که با سعی تلاش تونستم رابطه دوستی رو توش دو طرفه کنم
    من عاشقش بودم و از نظر اون من دوست پسرش !
    یکم فرق داشت هر چند خیلی خنگ تر از این حرفا بودم که فرق این دو تا رو متوجه بشم
    فقط بزار بگم وقتی اومد زندگیم رنگی شد
    تمام چیزایی که بودن همون طوری بودن ولی برای من معنی دیگه ای داشتن
    اصلا انگار آسمون آواز میخوند !
    اگه منو تو خیابون میدیدی فکر میکردی مواد زدم
    هر چی باشه هرمون های سرتونین اکسیتوسین دوپامین همه با هم از کونم داشت میزد بیرون
    به جرعت بگم
    زندگیم عوض شد
    از رزومه جمع کردن بگم تا تلاش تو استخدام
    تا گذروندن دوره ها و مباحث سنگین تر و تخصصی تر کامپیوتر از ادمین شبکه بگیر تا دوره های هک
    البته کسشعرهای هکر قانون مند این چرت پرت ها نه
    پول بود که سرازیر شده بود تو حسابم
    شده بودم یه آدم حسابی
    به آیندم قشنگ امید داشتم
    امتحانات دانشگاهم بود
    بهم پیام داد و گفت باید کمی فکر کنه !
    منظورشو متوجه نشدم ولی میدونم اون آخرین باری بود که توی اون پلتفرم باهم حرف زدیم !
    هرمون ها رو میگی ؟ فقط دوپامینش مونده بود یعنی همون افسردگیه
    دنیای نه خاکستری بلکه قهوه ای شد
    بارون میزد مثل کسخل ها دلم میخواست برم زیرش قدم بزنم
    هر قدمی که برمیداشتم حس میکردم یک روز از عمرم داره کم میشه
    گریه هام بند نمیومدن
    مجبور بودم از خانواده ام پنهان کنمشون چون عرضه اینو نداشتم که باهاشون صحبت کنم و در میون بزارم شایدم اونا هیچ وقت باعث به وجود اومدن همچین بستری برای من بشن
    نمیدونم
    فقط دلم میخواست چیزی که دارم حس می کنم رو فراموش کنم
    رفتم پشت کامپیوتر و شب های زیادی رو بدون خواب به صبح رسوندم
    صبح ها تا شب میخوابیدم و شب ها تا صبح بیدار میموندم
    صدای خانواده در اومده بود
    منبع درآمدم خانگی بود و نیازی به سر کار رفتن نبود هرچند جایی بدون قرارداد، استخدام بودم که ولش کردم و با همون درآمد خانگی به زندگیم ادامه دادم
    تا که یه روز گفتم بزار حال خودمو خوب کنم
    یه فیلم کمدی انگیزشی
    به به YES MAN با هنر نمایی جیم کری محصول سال 2008


    دهنت سرویس
    فیلمه نابودم کرد (عاشقانه بود)
    کیرم دهنت جیم کری
    خواستم برم سراغ فیلم بعدی که بابام وارد اتاق شد
    یه چک خوابوند زیر گوشم
    اولش فکر کردم از دستم به خاطر خونه نشینی هام عصبانیه
    ولی بعدش تو دستش گوشی تلفن خونه رو دیدم
    اورد سمتم که بگیرمش و بهم گفت چه گهی خوردی ؟
    اینجا بود که فهمیدم بگا رفتم بدم بگا رفتم
    با لرز حرف زدم
  • الو
     سلام آقا فلانی ؟
  • بله بفرمایید
     از پلیس فتا تماس میگیریم جناب …

ادامه...

نوشته: SapioSexual


👍 5
👎 1
7601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

857809
2022-02-06 16:37:00 +0330 +0330

بد نبود

0 ❤️

858083
2022-02-08 08:10:05 +0330 +0330

تو اوج داستان تموم کردی؟

0 ❤️

858794
2022-02-12 17:33:19 +0330 +0330

تو اوج تمومش کردم چون میخواستم در قسمت بعدی ادامه اش بدم ولی نمی‌دونم ادامه خاطراتم رو بگم یا برم سراغ یه خاطره دیگه
هر چی باشه کیفیت این داستانم مثل اولین قسمتش نشد

0 ❤️

867773
2022-04-09 00:17:02 +0430 +0430

خیلی خفن بود(نحوه نگارشتو میگم) تا رسید ب قسمتی ک بابات وارد اتاق شد صدای اون چک نمیدونم شایدم بعد چک زنگی ک تو گوش میپیچرو حس کردم
میدونی
من خودم شخصا خیلی حال کردم باهات(حداقلش بگم باهمین شخصیت مجازیت) حالا نمیدونم چ فکری بکنی
ولی من خیلی طالب اینم بیشتر بنویسی بخونم اصلا دوس دارم بیشتر باهات اشنا بشم

1 ❤️